در یکی از پست هایی که در همین ویرگول از "مایند ست" فکر کنم خوندم در مورد روند توسعه ادیان بود و می گفت انسان ها در دوران اولیه دین نداشتند و با کمی پیشرفت و جمع شدن آنها در کنار یکدیگر شروع به زندگی اجتماعی کردند و چون با افزایش قدرت کشاورزی امکان شهرنشینی پیش اومد و .... خلاصه اش این که برای انسان هایی که ضعیف بودند و قدرت انتقام یا مقابله نداشتند، بحث عدالت مطرح بود و از آنجا که برای هر پدیده علت معقولی نداشتند برایش یه خدا فرض می کردند؛ پس اومدند دین را پایه گذاری کردند.
مثال علت و معلولی غیر معقول آنها را به گونه ای زیبا آورد:
اگر شما کاری از کامپیوتر بخواید ولی اشتباهی داشته باشید که پیداش نکنین و فکر کنین که درست پیش میرین، فکر می کنین کامپیوتر موجودیتی است که شما را می خواهد بیازارد.
گرچه من خودم به این قضیه باور ندارم چون اگر روند هر دینی رو ببینید مخصوصا اسلام، بیان شده که باید مقابله با ظلم صورت بگیرد و کلماتی چون جهاد در آن وجود دارد که به معنی های مختلف بیان می شود. دینی که در بالا بیان شده مانند دین مسیحیت است که خود غرب به دلیل منفعل بودن دین در مقابل ظلم خسته شده اند ولی در اسلام چنین انفعالی نمی بینیم.
در مرحله دوم این بود که پیامبرانی مانند حضرت محمد با فرهنگ موجود خودشان فقط در بخش های عدالتی مشکل نداشتند و اگر چنین فرضی هم داشته باشیم دین باید جهت گیری فرهنگی خود را تا حدودی حفظ کند و نه آنکه فرهنگ را زیر و رو کند. شما در مورد حقوق زن از مرد نباید انتظار داشته باشی یا قضایای بهداشتی یا چند خدایی بودن بودن و ... در این راستا نمی گنجد.
در مرحله سوم این است که پیامبران به صورت عجیبی یک ریشه خونی برابر دارند که البته تا حدودی دلیل شباهت ادیان را بیان می کند و نشان می دهد که دین های برجا مانده از مردم برنخواسته بلکه از یک قوم یا بهتر بگم یک خاندان برخواسته...
در مرحله چهارم : بر فرض شما که خدا نباشد... آیا حرف درست همیشه درست نیست؟
مثلا آیا مرد و زن در جایگاه عدالت هر دو انسان نیستند؟؟ یا آیا چرخیدن و عدم رکود سرمایه از غنی به ضعیف که توسط خمس و زکات بوده و به نوعی مانند مالیات و بیمه اجتماعی و غیره ی الان است و کمک حال قشر ضعیف می باشد امری غلط بود(نسبت به زمانش جلو بود) در حالی که خودشان هم پولدار بودند و به ضررشان بود! یا ربا که کمر اقتصادی آمریکا را زمین زد اما در دین ما حرام است.
حرف درست همیشه درست هست و یکی از دلایل باور من به ادیان به خصوص اسلام همین حرف هایی است که در بطن قرآن و ... آمده است و وقتی پازل وار کنار هم می چینم منطقی به نظر میاد. و وقتی اطلاعات و شرایط اون موقع رو بررسی می کنم، واقعا به عقل انسان اون موقع چنین چیزهایی قد نمی دهد هیچ! مطرح هم نبوده چون مشکلش هم نبوده است.
پس حتی اگر فرض کنیم خدایی هم نباشد، دوست دارم حداقل به مغزی اسلام اعتقاد داشته باشم و به همین دلیل خدا را قبول می کنم.
ما هیچ وقتی خدا و دنیای فراتر از ابعاد خودمان را نمی توانیم اثبات کنیم و حتی در احادیث می گویند در ذات خدا فکر نکنید که گمراهی دارد و یا همچین چیزی که با ابتدای جمله بالا سنخیت دارد... البته فعلاً... اگر خدا وقت کافی بده.
آخرین اشتباهی هم که کرده بود : نویسنده از طرف گذشتگان نوشته که آنها دینی نداشتند، در حالیکه همه در خلوتشان فقط به فکر شکم و اعمال جنسی نمی توانند باشند و قاعدتا به منشاء فکر خواهند کرد. پس احتمال دارد دینی داشته باشند اما اثرات آن به دلیل ماقبل تاریخ بودن و ... حذف شده باشد.
گرچه شاید من هم اشتباه کرده باشم اما نظراتم حداقل قابل تفکر هست.
از بحث اصلی منحرف شدم ولی در آینده در اون مورد نیز صحبت خواهم کرد : ارتباطات
ممنون از شمایی که نظر میدین