مانی رادی
مانی رادی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

سفری در دنیای جذاب واژه‌ها


هرکسی که دستی به قلم داره و خواسته درباره‌ی اینکه چی شد وارد این عرصه شده بنویسه، معمولا متن‌شو با این جمله آغاز کرده: از وقتی که بچه بودم... و در ادامه، توضیح داده که چطور ذوق یا میل نوشتن از همون بچگی همراهش بوده و باعث شده که دست به نوشتن بزنه.

برای منم همینطور بود. وقتی خواستم نوشتن این پست رو شروع کنم، تقریبا همین کلمات و عبارات به ذهنم رسید. سفری کوتاه کردم به هشت سالگیم، وقتی دم دمای عید از سررسیدهایی که بابا آورد خونه یکیشو (که از بقیه کوچکتر و قشنگ تر بود) کِش رفتم و صفحه‌ی اولش نوشتم: کتاب مانی. می‌خواستم شروع کنم به نوشتن کتابی، که نمی‌دونستم حتی موضوعش چیه. تازه کتاب خوندن رو شروع کرده بودم و از همون صفحات اول از کتاب اول، دلم میخواست که منم چیزی بنویسم که بقیه بخوننش.

روزها و سالها همینطور پشت سر هم گذشت من نفهمیدم که کِی و چطور وارد دهه‌ی چهارم زندگیم شدم. میلی که زمانی هدفی غایی تو زندگیم بود، به کاری جنبی تبدیل شد. شاید وقتی فهمیدم که کار به اون سادگی ها هم که فکر میکردم نیست، تصمیم گرفتم که کارهای ساده‌تری پیش بگیرم. و خب، بعدش فهمیدم که هیچ کاری ساده نیست!



نوشتن و خواندن، خواهر و برادر همند. یعنی بعید می‌دونم بدونِ یکی، بشه سراغِ دیگری رفت. بعید میدونم بدون اینکه بخونی، بتونی دستی به قلم ببری. اصلا بدون اینکه لذت خوندن رو بچشی، وسوسه‌ی نوشتن به سراغت نمیاد. همین شد که من در این سالها، بیشتر خوندم و کمتر نوشتم. بیشتر چیزهایی که نوشتم رو کسی جز خودم نخوند، و کسی جز خودم نفهمید که چقدر واژه‌ها بهم کمک کردند که به نسخه بهتری از خودم دست پیدا کنم. این جمله آخر شاید خیلی شعاری به نظر برسه، میدونم :) اما از واقعیتش کم نمیکنه.



از وقتی توی نویسش مشغول به کار شدم، شکل برخوردم با واژه‌ها رنگ و نوع تازه‌ای به خودشون گرفتند. اینجا به قول زهرا ما کارخونه‌ی کلمات راه انداختیم. محصول ما کلمه‌ست و تمام چیزی که داریم همینه! و شما نمی‌دونیند که این چقدر چیز زیادیه!

اوایل کار، همه‌چیز برام سخت بود. تنوع موضوعاتی که باهشون سروکار داشتیم وحشتناک زیاد و انتظارات و درخواست‌ها بی‌نهایت متفاوت. دو-سه بار کم آوردم و به نظرم رسید که اوضاع اون‌قدری پیچیده‌ست که نمی‌تونم براش کار خاصی بکنم. اما زمان کمک کرد که درک کنم، شاید آدم‌ها تعبیرهای مختلفی از متن و محتوا داشته باشند، اما نهایت چیزی که می‌خوان یک چیزه: تعامل و ارتباط با مخاطب



مجله راهرو بخشی از کار روزانه‌ی من رو به خودش اختصاص داده و خدا می‌دونه چقدر بهم کمک کرده. تک تک محتواهای این پرونده رو بارها خوندن، با نویسنده‌ها درباره‌ش حرف زدم و تو جلسات تحریریه درباره‌ی بند بندشون حرف زدم. راهرو جدای از محتوایی که واقعا حرفه‌ای تولید شده، حرف‌های بی‌نظیری برای گفتن داره. برام قابل کتمان نیست که بگم چقدر از اینکه جزئی از تیم راهرو هستم خوشحالم، و مطمئنم شما هم دوستش خواهید داشت.



راهرو رو بخونید و دنبال کنید، بعید می‌دونم که ازش خوشتون نیاد:)


نوشتن، تفریح و تخصص منه. در نویسش مشغولم و به نویسنده‌ها کمک می‌کنم که متن‌های بهتری خلق کنند. در تیم تحریریه راهرو، به نشر بهتر محتوا کمک می‌کنم تا آدم‌های بیشتری بهتر زندگی کنند :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید