ویرگول
ورودثبت نام
Just Amin
Just Amin
خواندن ۷ دقیقه·۸ ماه پیش

هر سختی ای رو تحمل نکن!

همین الان داشتم پست های صفحه اصلی ویرگولو نگاه میکردم و بعدش اومدم به این صفحه و با این جمله فریب دهنده روبرو شدم:

"هر چی دوست داری بنویس!" نو تنک یو! فقط یه زندان رفتنو کم دارم:)

بگذریم... بله دوست من. هر سختی ای رو تحمل نکن! چند روز پیش بود که داشتم مطالب یک عزیزی رو توی ویرگول میخوندم که داشت از سختی هایی که توی دوران دانشجوییش کشیده و هنوز میکشه میگفت. اتفاقاتی بس ناراحت کننده و طاقت فرسا. از شهر مزخرفی که توش گیر افتاده، از نداشتن یه جای خواب، از اتفاقات ناخوشایندی که بعد توی خوابگاه افتاده، از بی تفاوتی آدم ها (و مسئولین!) به اوضاع و احوال یک آدم دیگه و...

و من با خیلی از حرف هایی که میزد احساس همدردی میکردم. البته این دوست، زندگی به مراتب سخت تری رو داره تجربه میکنه. و توی تقریبا همه پست هایی که منتشر کرده بود، تقریبا تمامی کامنتا بلا استثنا یک چنین مفاهیمی داشتن :

آره سخته اما بزرگ میشی همه اینا خاطره میشه!

تحمل کن. همه آدمای بزرگ سختی میکشن!

این ها همه بخشی از زندگیتن. تحمل کن و حتی سعی کن ازشون لذت ببری!!!

بزرگ میشی یادت میره

چیزی که تو رو نکشه قوی ترت میکنه...

و من با خودم گفتم : چه چرت و پرتایی! (البته نه دقیقا این جمله:)

نه دوست من. این نوع سختی ها از از اون سختی هایی نیستن که توی این فیلمای انگیزشی مسخره میبینی یا توی کتابی میخونی که یه بیلیونر یا سلبریتی درباره رمز و راز رسیدن به موفقیتش نوشته!

هیچ کدوم از این نوع سختی ها تو رو به یه آدم بزرگ تبدیل نمیکنه. نداشتن جا برای خوابیدن، گشتن توی سطل آشغال برای غذا، تمسخر و تحقیر مسئولین دانشگاه بجای خدمترسانی به تو، نتنها مسیر رو برای موفقیتت هموار نمیکنه، بلکه هر کدوم، هربار میشن یه لکه ای روی شیشه ماشینی که داری میرونی و مسیر رو واست نامشخص تر میکنن. حتی اگه یه آدم بزرگی ( که حتی نمیدونم منظور طرف از آدم بزرگ کیه یا چیه) هم یه وقت این سختی ها رو کشیده، باور کن اگه این سختی ها نبودن حتی یه آدم بزرگ تری هم میشد.

هر چیزی که تو رو نکشه، قوی ترت نمیکنه! این هم یکی دیگه از اون جملات مزخرف انگیزشیه. به عنوان ساده ترین مثال، سکته ممکنه تو رو نکشه، اما ممکنه فلجت کنه و تا آخر عمر به بقیه وابستت کنه. مطمئنم اون فردی که اولین بار این جمله رو گفته بعد از یه سکته چندان حس سوپر من بودن نخواهد کرد! و تو حالات عمیق تر، اون چیزی که تو رو نمیکشه، برای همیشه یه بخشی از وجودتو میکنه و میبره. یا بدتر، مثل یه عنکبوت سیاه تو یه لایه عمیقی از درونت تار میزنه و لونه میسازه و یواش یواش، دنیاتو بیشتر شبیه به یه خونه متروکه میکنه.چیزی که تو رو نمیکشه، خیلی وقتا امیدتو به آینده کم تر میکنه، تو رو بدبین تر میکنه و مخصوصا تو دفعات اول، معصومیتتو ازت میگیره. چیزی که تو رو نمیکشه، عزت نفستو کم تر میکنه، باعث میشه به مسیرت، تلاشهات و در نهایت به خودت شک کنی. چیزی که تو رو نمیشکه ضعیف ترت میکنه. چیزی که تو رو نمیکشه، ممکنه باعث بشه که آرزو کنی ای کاش همون چیز تو رو... میکشت

میدونم ممکنه بگی سختی هم بخشی از این زندگیه. حالا غر زدنای تو که قرار نیست چیزیو تغییر بده. درسته! سختی هست. اما به نظرم هر سختی ای سازنده نیست! و باید آگاه باشیم تا بتونیم از سختی های غیرسازنده تا حد امکان دوری کنیم. هر روز یه عالمه درس خوندن برای کسب موفقیت تحصیلی، سعی برای پیشرفت توی حوزه کاری موردنظر، هر روز صبح زود پا شدن و ورزش کردن برای حفظ سلامتی و... اینها سختی های سازنده ان. اینها همون سختی هایین که آدمای به اصطلاح بزرگو، بزرگ کرده. اما از اون طرف نداشتن یک جای خواب توی شب های زمستون به عنوان یه دانشجوی غیربومی توی مملکت خودت، یا یخ زدن توی خوابگاه بدلیل کار نکردن موتور خونه، ابتلا به افسردگی و اضطراب بدلیل شرایط نابسامان زندگی تا مرز رسیدن به افکار خودکشی... این ها! این ها سختی های سازنده نیستن! این ها مسائلین که هیچ آدمی، هیچ وقت نباید توی زندگیش تحمل کنه. چه برسه به یک دانشجویی که توی مملکت خودش میخواد تحصیل کنه، پیشرفت کنه و به اهدافش برسه. جایی که رفاه، آسایش جسمی و روانی حق مسلمشه! نه اون شروورایی که هر روز میخوان تو ذهن ما فرو کنن.

و توی این سه سالی که متاسفانه دانشجو هستم، متوجه شدم که اینها فقط مشکل یک اقلیت ضعیف و عجیب و غریب نیست! یه عالمه دانشجو تو اقصی نقاط این کشور، هر روز با مسائلی دست و پنجه نرم میکنن که حتی قابل تصور خیلی ها نیست. سختی هایی که بدلیل بی عرضگی، سواستفاده گری و پست فطرتی یک عده بوجود اومده و زندگی بیشمار جوون با آرزوهای بلند رو تحت تاثیر قرار داده. و برخی اوقات متاسفانه نابود کرده...

در یکی از خوابگاه هایی که ساکن بودم، سرپرستی بود که اتفاقی متوجه شدم با هم همشهری هم هستیم. آدمی نازنین و فرهیخته که سال هشتاد و هشت در جریان اعتراضات از دانشگاه اخراج شد، اما دوباره کنکور داد و این دفعه تو رشته حقوق ادامه تحصیل داد. اما متاسفانه دست اندازی ها بسیار بود... تا امروز که توانسته فقط یک سرپرست شیفتی خوابگاه باشد. اما همین کار رو هم به نحو احسن انجام میداد. یک روز برایم تعریف میکرد که توی یک خوابگاهی که از قضا من هم یک ترم متاسفانه اونجا ساکن بودم و از سیاه ترین روزهای عمرم رو تا به الان اونجا گذروندم، یک دوره ای سرپرست بوده. یک شب دیروقت بود که از مانیتور دوربین مداربسته خوابگاه دید که یک دانشجو هر دو سه دقیقه یکبار از اتاقش میومد بیرون، میرفت کنار پنجره راهرو و برمیشگت اتاقش. اینکار بیش از سی بار تکرار شد و سرپرست متوجه شد که این پسر برای سیگار کشیدن میرفت و بشدت هم آشفته بنظر میرسید. تا اینکه دوباره از اتاقش بیرون اومد اما این دفه به جای سیگار، یک شی کوچیک براقی دستش بود. سرپرست به سرعت از اتاق بیرون اومد و توی راهرو با دانشجو مواجه شد. پسر تلاش کرد مخفیش کند اما موفق نشد. دید که دست دانشجو یه تیغ ریش تراشی بود... خوشبختانه سرپرست، علیرغم درگیری اولیه با دانشجو، موفق شد که اونو منصرف کنه...

دبیرستان یه پسر تپلی بود که یک سال از من کوچیکتر بود و یادمه مثل من تو المپیاد زیست شرکت میکرد. تقریبا هیچ نمیشناختمش اما آدم شاد و سرزنده ای بنظر میرسید. چند هفته پیش یک همکلاسی سابق، پای تلفن گفت اگر شهر خودم هستم، با هم بریم مراسم ختمش. افسرده کنندست که چقدر از این موارد میتونم برات تعریف کنم. اما فک کنم نکترو گرفتی.

گفتم که باید تا حد امکان از سختی های غیرسازنده دوری کنیم. اما چجوری؟ من فقط در حد تجربیات کوتاهم چیزهایی رو میگم بلکه شاید حتی یه داستان تلخ کم تر به این کتاب شوم اضافه بشه. دوست من! بخصوص دوست درونگرای من که اعتماد به نفس و مهارت های اجتماعی کمی داری (مثل خودم:) و داری برای کنکور میخونی. واقع بینانه بهت میگم که دانشگاه هیچ ارزشی، برای تو قائل نیست. پس لطفا سعی کن تا حد امکان توی شهر خودت یا تو بدترین حالت نزدیک شهر خودت دانشگاه بری. و علاقه معیار اول و تعیین کننده برای انتخاب رشتت باشه. اگه غیربومی باشی و با این ویژگی های شخصیتی خیلی خیلی قراره اذیت بشی. ممکنه بعضیا بهت بگن دانشگاه توی شهر دیگه خوبه، حال میده زندگی توی خوابگاه، اجتماعی و مستقل میشی و... اما میدونی این حرفا مثل چی میمونه؟ مثل اینکه شنا بلد نباشی و یدفه بندازنت وسط دریا. به احتمال زیاد... دووم نخواهی اورد! شاید از خونه زده شده باشی و دلت بخواد یه مدت دور بشی (مثل من) اما خونه، دربرابر دانشگاه و چیزایی که بهت میده هزاران برابر بهتره. مطمئن باش به اندازه کافی بعدا از خونه دور خواهی شد.

این حرفا بیشتر برای کسی مثل خودمه. درونگرا، حساس، اعتماد به نفس و مهارت های اجتماعی پایین و مستعد افسردگی! اما اگه تو برونگرا باشی و ویژگی های مذکورو نداشته باشی، تبریک میگم. احتمال زیاد از دانشگاه لذت خواهی برد. اصلا دانشگاه برای توئه. اما توصیه من به تو چیه؟ که حواست به بقیه آدما باشه. مخصوصا افرادی با این تیپ شخصیتی ای که گفتم. سعی کن یه کورسوی امیدی توی زندگیشون باشی. باور کن ما قدر یه دوست خوبو خیلی میدونیم و خودمون هم دوستای خیلی خوبی میشیم وقتی که یخمون وا شه:)

خب حس میکنم خیلی حرف زدم. امیدوارم حتی شده برای یک نفر هم این حرفا مفید یا دلگرم کننده! بوده باشه. حواست به خودت باشه دوست من. بیشتر وقتا فقط و فقط خودتو داری.دنیای سرد و تاریکیه. نه فقط بخاطر اینکه اینجا شوفاژ خرابه و من سگ لرز گرفتم:) واقعا دنیای خوبی نیست. حداقل تو این قسمت از کره زمین. به امید روزها و زندگی بهتر... شاید حتی توی سیاره دیگه!


عکس کاملا نامرتبط (خورشید از پشت فیلتر)
عکس کاملا نامرتبط (خورشید از پشت فیلتر)


پ.ن: برای اولین بار از پیشنهادای ویرگول برای تگ راضیم!







سختیاعتماد نفسادامه تحصیلبی تفاوتیتیپ شخصیتی
We are only moles my friend
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید