این متن، خلاصه ارائه دکتر محمد نعمتی، استادیار اقتصاد دانشگاه امام صادق و مشاور وزیر امور اقتصادی و دارایی در ششمین روز از اولین مدرسه تابستانه اقتصاد اسلامی (مرداد ۱۴۰۲) است. اطلاعات بیشتر درباره مدرسه تابستانه را در کانال ایتای مدرسه یا sahwa.ir بخوانید.
تلقیات مختلفی از اقتصاد و اقتصاد سیاسی وجود دارد. دانش ترجمی اقتصاد متاخر است و کلمه اقتصاد بد ترجمه شده است. کلمه Economy به معنای تدبیر منزل و Political Economy تدبیر مدن است. شخصی که این اصطلاح را به اقتصاد به معنای میانهروی استفاده کرده اشتباه استفاده کرده است. عبارتهای Social Study و Moral Science (اخلاق در مبانی غرب به معنی علوم اجتماعی) و جوریس برودنت به معنای فقه اجتماعی (تعیین و تکلیف کنش آدم) است. علوم اخلاقی و حکمت علمی و غیره نیز ترجمه شده است. اجمالا علوم اجتماعی درباره جامعه صحبت میکنند.
منظورمان در علوم اجتماعی کسی نیست که در غار زندگی میکند. (مثل رابینسو کروزو) منظورمان گروهی از افراد است که برای ادامه زندگی گریزی از زندگی اجتماعی ندارند. هر یک از افراد در جامعه در حال ایفای نقشی در زندگی برای ایفای یک نیاز مشخص است. (منظورمان تقسیم کار اسمیتی نیست و آن متفاوت است.) با این که تقسیم کار کردهایم، اگر هر طبقهای ۸ ساعت کار میکند و خدمات و کالا ارائه میکند، انتظار دارد همه نیازهایش برآورده شود. بحث درباره علوم اجتماعی این است که چه کسی کجا ایستاده باشد (تقسیم کار) و بهرهمندیها به چه صورت تقسیم شده باشد. (فقر یعنی هر یک از این نیازها که برآورده نمیشود و تبعیض در تقسیم بهرهمندیها و مناسب است.) جامعه بسامان و مدینه فاضله یعنی افراد از همه بهرهمندیها برخوردار باشند و در تعامل با دیگران از مناسب خود رضایت داشته باشند. (نظریه قیمت، ارزش و مالکیت، نشان میدهد که چقدر کار معلم با چقدر کار وکیل و وزیر قابل مقایسه است.) افزایش قیمت یعنی افرادی فکر میکنند خدماتشان ارزش بیشتری دارد.
هر اقتصاددانی یک طبقهبندی از خیرات و مواهب (Goods) دارد. تقسیمبندی ما به این صورت است:
در اقتصاد متعارف، انفال و پول، نوعی کالا و خدمات است. با این که در اقتصاد اسلامی انفال به معنای مواهب خدادادی (نفت و گاز، مرتع، دریا) و پول به معنای ابزاری برای مبادله آن کالا و خدمات میشناسیم. با تغییر دیدگاه به این مفاهیم، نظریهپردازی متفاوتی نیز نیاز خواهیم داشت. انسان، بهرهمند و تغییردهنده در این منابع است و طبیعتا نباید چیزی به اسم بازار کار یا بازار سرمایه داشته باشیم.
در این علوم میخواهیم از وضع عادلانه و تعادلی در جامعه بسامان توصیف مناسبی داشته باشیم. قدما میگفتند عدالت، در دوران روشنگری برای حذف خدا گفتند وضع طبیعی و بعدا در سرمایهداری به وضع تعادلی رسیدیم. در علوم اجتماعی به عنوان یک فقاهت اجتماعی با فرق و مذاهب مختلف، حقیقتی وجود دارد که قاعدهگذاری و تشریع آن باید متناسب با تکوین آن باشد. اینطور نیست که گروهی تصمیم بگیرند ربا نگیرند و عدهای بگیرند، عدهای مالیات بر سرمایه و عدهای خمس بدهند و … و این تغییرات، بی نسبت با تکوین نیست. کلمات مختلف (ولسیتی، wellbing، happiness و wellfare) بعضا به یک موضوع اشاره میکنند. حکمرانی، الگوهای رشد و توسعه، نهادهای رسمی و غیررسمی (morals)، الزامات (صناعت، جایی که قوه بیرونی برای کنترل وجود دارد) و انتظامات (طبیعت، جایی که قوه درونی برای کنترل وجود دارد)، تعیین تکلیف برای آدم (خانواده، جامعه، دولت) میکنند.
وقتی درباره اقتصاد صحبت میکنیم، صحبت از متغیرهاست. (تورم، نقدینگی و …) با این حال، در پس ذهنمان وقتی از تورم صحبت میکنیم، حالتی از ثبات و مدینه فاضلهای مدنظر داریم که بقیه مسائل را نسبت به آن تعادل و تراز میسنجیم. علوم اجتماعی، مکانیزم بهرهمندی جامعه از خیرات است. فرهنگ، قوانین، نهادها و …، تبلور و عینیتبخشی نظریه علوم اجتماعی حاکم است. این که خمس (مالیات بر مجموع درآمد) میگیریم یا مالیات بر مصرف، بستگی به فقاهت اجتماعی دارد. علوم اجتماعی برای رفع تعارضات، باید حتما مجموعهای از قواعد مشخص حاکم باشد. ولایت فقیه، ولایت یک فقه است و در جامعه سرمایهداری، فقه آدام اسمیت و سرمایهداری است. نظام سیاسی، تضمینکننده این است که همین قواعد فقه اجتماعی و تدبیر مدن حاکم باشد. نظام سیاسی، منجر به تشکیل دولتی مقلد نظام فقاهت مدنظر است و جامعه مدنظر خود را میسازد. (روند ۵ مرحلهای تشکیل تمدن اسلامی)
مهمترین مفهوم در علوم اجتماعی، مالکیت است. وقتی که در فقه اسلامی از مالکیت صحبت میکنیم، منظورمان تصاحب و در علوم اجتماعی درباره بستهای از حقوق صحبت میکنیم. مثلا در آمریکا، صاحب هر زمین حق دارد که از نفت زیر زمین خود بهرهبرداری کند و به تعداد صاحبان زمین چاه نفت داریم. معادله اولر در اقتصاد خرد نشان میداد عدالت، توزیع منافع بین عوامل تولید را از منظر خود بررسی میکند. مثلا وقتی از فقه نفت (خط مشی گذاری، سیاستگذاری) صحبت میکنیم، درباره قانون بهرهمندی جامعه از نفت (تعیین تکلیف مولفههای کنش) صحبت میکنیم. سبک زندگی یا به کلام استوارت، نظریه زندگی (theory of life)، تبلور همین تعیین و تکلیف مولفههای کنش است. این حقها به نوعی تجسم عدالت، مفسر آزادی و معنای استقرار امنیت و تعادل است. وقتی تعارض منافعی نداشته باشیم، نیاز به قانون نداریم و این فقط در بهشت محقق میشود. ۶۰۰ صفحه قواعد بورس شیکاگو برای تعیین قواعد بازی در چنین زمینی است.
هر نظریهپردازی به تعبیر ما به زمان و مکان، و به تعبیر غربیها به تاریخ و جغرافیای مشخصی برمیگردد. دانشگاه و علما به عنوان مرجع تقلید، حکومت به عنوان مقلد و مردم پذیرنده قواعد و سبک زندگی هستند. مردم معمولا قواعد را میپذیرد، مگر این که به علت کمکاری نظام حاکم یا پرکاری رویکردهای رقیب، انقلاب کنند و پذیرش قواعد حاکم را برنتابند. این تغییر و تحولات، پویا و تدریجی است.
این که بانک با شرایط مشخصی باید باشد یا نباشد، یا درست است و یا نیست. برای این کار به دستگاهی تحلیلی برای توجیه حقوق (rights و درستها) نیاز داریم. اینجا نه درباره فقه، که درباره فلسفه فقه صحبت میکنیم. مولفههای کنش (bundles of right)، درباره مجموعهای از حقوق مثل حق خلق، حق مدیریت و حق بهرهمندی صحبت میکند. مثلا بانک در یک نظام پولی متمرکز ذخیره جزئی با شرایط مشخص، حق مدیریت پول خلقشده را دارد و اگر در دستگاه دیگری از این کلمه استفاده شود، اشتراک لفظیست.
پیشفرضهای فلسفی مکاتب و اندیشمندان یا درس خارج پول، در تلاش برای پاسخ به این سوالهاست که منشا پیدایش پول، علت قبول پول توسط مردم، محدودیت حجم پول، مسائل و مشکلات اخلاقی پول، دلالت پول بر حق مالکیت، ارتباط پول با دولت و … چیست. همه اینها یک بسته نظریهپردازی را تولید میکنند.
کینز، در مقدمه خود نئوکلاسیکها را تکفیر میکند و میگوید آنها علمی نبودند، این درباره دیگران هم وجود دارد. ریاضی مثل بقیه زبانها، یک زبان برای بیان اقتصاد است و به عنوان یک ابزار، پیوستگی و تناظر مشخصی بین ریاضیات و اقتصاد نداریم. معادله تعادل عمومی کینز کوچکترین نمودار و معادلهای ندارد و استفاده نکردن از این زبان، منافاتی با اقتصادیبودن کلام کینز ندارد. مارشال اینطور نقل میکند که باید ابتدا کلام را بفهمیم و سپس برای سنجش و موارد چنینی از ریاضیات و معادلات استفاده میکنیم.