فکر کنید راهی یک سفر ماجراجویی هستید. اتفاقا در سفر خود، یک راهنمای کارکشته به همراه دارید. در هنگام مواجهه با این راهنمای حرفهای، متوجه میشوید که او تجهیزات ایمنی فوق العادهای به همراه خود گرفته است. در عین حال، شرط برگزاری این تور گردشگری را بیمه بودن تمامی اعضا اعلام کرده.
در طول مسیر با راهنمای خود هم کلام میشوید و از او چند بار میشنوید که: من در این سفر تمام نکات ایمنی را مراعات میکنم و حتی یک لحظه نمیشود غفلت کرد.
همه این حالات و توصیههای راهنمای کارکشته گروه به شما میفهماند که مسیر خطرناکی در پیش است و باید بیشتر مراقب بود.
این فقط یک مثال ذهنی بود. اما زندگی همه ما همین حالت را دارد. خداوند به عنوان خالق انسان، برای ما راهنمایی فرستاده است. این راهنما علاوه بر اینکه خودش مردم را راهنمایی میکند، یک پیام مستقیم نیز از طرف آفریننده برای انسانها آورده است.
خداوند در قرآن به پیامبر خود دستور میدهد که باید نگرانی خود را برای انسانها بیان کند. آن هم نه یک نگرانی ساده؛ بلکه یک نگرانی عمیق. خطری که پیامبر به خاطر آن به خود خداوند پناه برده، سه مرتبه بر این نگرانی خود تاکید میکند. پیامبر به معبود مربی و پروردگار انسانها، حاکم و پادشاه انسانها و معبود بشریت پناه میبرد.
اما چه خطری در کار است که پیامبر خداوند، اینگونه نگران است و از طرف خداوند مامور شده نگرانی خود را ابراز نیز کنند؟
نگرانی پیامبر از وسوسههای پنهانی است. وسوسههایی که در گوشه قلب و ذهن انسان پنهان میشود و در بزنگاهها انسان را دچار گمراهی میکند. اما این وسوسه ها از کجا میآیند؟
هم جنیان در قلب آدم وسوسه میکنند و هم انسانها. همین انسانهایی که در اطراف ما هستند و با برخی از آنها دوست هم هستیم!!! دوستهایی که با وسوسه کردن، ما را گمراه میکنند و باعث بدبختی ما خواهد شد.
پس یک بار فکر کنیم که چه دوستانی انتخاب میکنیم!! کسانی که مارا بدبخت میکنند یا کسانی که ما را خوشبخت میکنند.