کریستوفر نولان کارگردانیه که طی سال های فعالیتش با آثارش نشون داده که چقدر ذهن خلاق و متفاوتی داره و با هر فیلمش بعد جدیدی از این خلاقیت رو نشون داده. همونطور که میدونید جدیدترین اثر نولان به اسم تنت (Tenet) مدتی هست که منتشر شده و تو این مدت بررسی ها و نظرات زیادی در موردش گفته شده که البته این نظرات همه شون مثبت هم نبوده. حتی بعضی از طرفدارن نولان هم انتقادهای شدیدی بهش داشتن.
ولی اینجا قرار نیست که این فیلم رو نقد کنیم. قراره تو یه چهارگانه که شامل این اپیزود و سه اپیزود بعدی میشه، یخورده بیشتر در مورد خود این فیلم بدونیم و ببینیم اصلا چی شد؟! داستان چیه؟ تایم لاین فیلم چجوری میره جلو؟ وارنگی زمان (Time insertion) چطوری اتفاق میفته؟ تایم پینسر (temporal pincer) یا حرکت گازانبری زمانی چجوری پیش میره؟ و یسری ابهامات دیگه که شاید با یک بار دیدن فیلم یا حتی چند بار دیدنش هم متوجه ش نشدین. حداقل بعضی از اینا برای خودم خوب روشن نبود.
تو این اپیزود میخوایم ببینیم فیلم چجوری میره جلو و در پایان فیلم چه اتفاقی میفته و همینطور ببینیم دستگاه وارونگی زمان که توی فیلم استفاده میشه چجوری کار میکنه؟ اما قبل از اینکه شروع کنیم، اگه این فیلم رو ندیدین پیش نهاد میکنم حتما اول ببیندیش و بعد ادامه متن رو بخونید چون بخش های اصلی فیلم براتون اسپویل میشه و اون لذتی که باید ببرین رو از دست میدین. باهاتون اتمام حجت کردم که وسطای کار حالتون گرفته نشه. حالا دیگه بریم سراغ این اپیزود.
همونطور که گفتم این اپیزود اولین قسمت از چهارگانه تنت هست که توش قراره در مورد کلیت فیلم و اینکه پایان بندی فیلم به چه معنی هست صحبت کنیم. در طول این اپیزود و اپیزودهای بعدی قراره کلی تئوری و مسائل فیزیک رو هم بشنویم پس سعی کنید یه جا بشنید و گوش کنید و در صورت امکان آب و قرص آرام بخش هم کنارتون باشه.
اول از همه میریم سراغ قضیه اصلی فیلم که بهش میگن Time insertion یا وارونگی زمان. در مورد وارونگی زمان تو اپیزود بعد بطور مفصل تری صحبت میکنیم ولی چون برای ادامه صحبت به یه درک مناسبی ازش نیازه، بد نیست که الان کمی در موردش بدونیم.
با اینکه در طول فیلم بنظر میاد که این قضیه یجورایی داره پای تئوری چند جهانی که دیوید دویچ david) dauch) مطرحش کرده رو میکشه وسط ولی در انتهای فیلم متوجه میشیم که در اصل داره با ذهنیت پارادوکس پدر بزرگ (grandfather paradox) میره جلو. حالا این پارادوکس چی میگه، میگه اگه تو تو زمان برگردی عقب و پدر بزرگت رو بکشی اون موقع پدر یا مادرت به دنیا نمیان و در نتیجه تو هم بدنیا نمیای و در نتیجه توی وجود نداره که بخواد در زمان سفر کنه تا بیاد و اون پیر مرد نازنین رو بکشه.
با اینکه فیلم یجورایی تغییر گذشته رو ممکن جلوه میده ولی میبینیم که کارکترهای فیلم طبق اتقاقات مشخص عمل میکنن تا همه چیز همونطوری که باید پیش بره، هرچند که اون کارها از روی عمد بوده باشه یا نه. این قضیه تاثیر مسقیم روی پایان فیلم داره و کاری میکنه که این اتفاقات عملا یه لوپ یا دور بسته باشن.
شنونده این اپیزود باشید: