فارست گامپ و قدرت عادت
فیلم فارست گامپ جز اون دسته از فیلم هایی که پشت داستان خوب و گیرا، یسری پیام مهم داره که میشه اونو از سیر داستانی و شخصیت هاش متوجه شد. شخصیت اصلی داستان که همون فارستِ در نگاه اول یه آدم نچندان باهوش که حتی نمیتونه زندگی روزمره خودشو بگذرونه ولی در طول فیلم میبینیم که چه افتخاراتی بدست میاره و در کنار اونها چقدر در زندگی ش موفقه. ولی دلیلش چیه؟ چطور میشه یک آدمی که بقول کسایی که دور و برش هستن "کودنه" میتونه در طول زندگی ش انقدر موفقیت بدست بیاره؟
تو قسمت اول پادکست گیک کادمی رفتم سراغ شخصیت اصلی فیلم فارست گامپ تا ببینم پشت یک شخصیت بامزه و موفق چه چیزایی هست و چیا میشه ازش فهمید.
القصه
فارست گامپ وقایع سال های 1950 تا 1990 دنیا رو تعریف میکنه، ولی نه بصورت تاریخ وار و حوصله سر بر. این کار رو از چشم شخصیت دوستداشتنی و نه چندان عاقل این فیلم یعنی فارست انجام میده. زندگی فارست در طول فیلم پر از فراز و نشیبه ولی همین فراز و نشیب ها باعث میشن اتفاق های جالبی براش رخ بده که مسیر زندگی ش عوض بشه.
حالا مگه فارست چی داره؟
عامل اصلی موفق فارست رو میشه در تلاش بیوقفه و پشتکارش دونست، دو عاملی که باعث شدن کارهای مفید براش تبدیل به یک عادت بشن. ما خیلی وقت ها قدرت عادت ها رو دست کم میگیریم یا از اون بدتر اصلا بهشون توجه نمیکنیم. اگه فیلم رو دیده باشی میدونی که فارست یک پینگ پونگ باز حرفه ای و تو مسابقات بین المللی بازی کرده و تمام این روند بصورت تصادفی توی آسایشگاهی که تحت مراقبت پزشکی بود شکل گرفت. خیلی اتفاقی با پینگ پونگ آشنا شد و بعد از اون فقط با تمرین مداوم و تکرار همون روندی که بهش گفتن بدون اینکه حتی خودش بدونه توی اون کار خبره شد. انقدر اون کار رو تکرار کرد که روند پینگ پونگ براش تبدیل به یک عادت شد. وقتی کاری برامون تبدیل به یک عادت میشه خیلی وقت ها بدون آگاهی اون کار رو انجام میدیم.
حالتی رو در نظر بگیر که ذهنت خیلی شلوغه و تو فکری، دیرت هم شده و باید فورا بری دانشگاه. لباست رو میپوشی، هندزفری توی گوشت و از در خونه میای بیرون. مدام تو فکری که پروژه رو باید چجوری تموم کنی و اگه تموم نکنی چه اتفاقی میفته. یکم میگذره و وقتی بخودت میای میبینی جلوی درِ دانشگاه وایستادی. کی رسیدی اینجا؟ اصلا چجوری رسیدی؟
عادت ها معمولا با یک رنگ، بو، عکس، یک حس و چیزی مثل اینها تحریک میشن و بعدش روتینی که پشتشونه اجرا میشن و در نهایت یک پاداشی در انتظارمونه. مثلا در موقعیت بالا، قرار گرفتن تو کوچه و دیدن مسیر، عادت رفتن به دانشگاه رو بیدار میکنه و روتینِ راه رفتن از مسیری که هر روز برای رسیدن به دانشگاه استفاده میکنی فعال میشه. مرحله ی نهایی یا همون پاداش هم میشه رسیدن به محل مورد نظر که دانشگاه.
مسیری که هر روز ازش میای، نسکافه ای که هر ظهر میخوری، سایت هایی که هر روز چک میکنی و کلی چیز دیگه جز عادت هایی هستن که اکثر مواقع بصورت غیر ارادی انجام میشن و ما حتی بهشون توجه نمیکنیم. حالا هرچقدر این عادت ها مفید و موثر باشن و با استعداد و علایقمون در یک جهت باشن، به نفعمون میشن و در نهایت باعث پیشرفت و موفقیت میشن.
برای فارست هم همین اتفاق افتاد، از اول فیلم میبینیم که اون استعداد ورزشی داره و بخاطر همین عادت هایی مثل دویدن و پینگ پونگ بازی کردن باعث شدن توی اون کارها حرفه ای بشه. وقتی همچین کارهایی برات عادت بشن و تمرین چاشنی کار بشه، دیگه اونموقع موفقیت یک چیزی تصادفی نیست و حتما بوجود میاد.
پیشنهاد میکنم برای اینکه بیشتر در مورد عادت ها و قدرتشون در شکل دادن چیزی هایی که میخوایم بدونی، کتاب قدرت عادت نوشته چارلز دیوهیگ (power of habit by Charles duhigg) رو حتما بخونی. تو این کتاب خیلی خوب این مسئله شرح داده شده و مثال هایی رو آورده که روند شکل گیری عادت ها رو خیلی خوب متوجه میشی.
توی پادکست در مورد بقیه ی ویژگی های فارست صحبت کردم و اینجا در موردش نوشتن تکرار همون حرف ها میشه. اگه دوست داری که در مورد شخصیت فارست و نقشه عادت ها در موفقیت هاش رو بدونی، میتونی از لینک های زیر قسمت اول پادکست گیک کادمی رو گوش بدی.