ویرگول
ورودثبت نام
مائده قرغشه
مائده قرغشه
مائده قرغشه
مائده قرغشه
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

تولد کسی نیست، ماجرای یه بوسه هست

بعد از سرکار رفته بودم خونه مامانمینا.

وحید بنا به دلایلی نتونسته بود بیاد.

شب که رفتم خونه، سر شام یهو وحید گفت: دلم تنگ شد برات?، چند ساعتی که نبودی، جات خالی بود.

یهو مغزم موقعیت اضطراری اعلام کرد. انتظار این حجم از احساسات رو نداشت و به همه افراد درونش آماده باش داد برای جواب دادن.

اولی: بگو ممنونم متشکرم.

دومی: عجب نفهمی هستی تو، طرف یارش هست، دو سالِ قرنطینه با هم خونن، بگه ممنون، مگه غریبه هست؟

سومی: بگو منم دلم برات تنگ شده بود، عزیزم.

چهارمی که رفیق منطق بود گفت: دلش که تنگ نشده بود، چهار ساعت رفته بیرون.

پنجمی: بگو منم دوست دارم.

دوباره چهارمی: اون که نگفت دوست دارم، جوابش این نیست.

یهو ماچ از اون عقب خواب آلود اومد جلو و گفت: بوسش کن، مگه غیر از اینه که من جایی کاربرد دارم که دوست داشتن در کلام نمیگنجه؟

?


منطق هم دووم نیاورد و پرید چهارمی رو ماچ کرد.

دستور اجرا شد.

۲
۰
مائده قرغشه
مائده قرغشه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید