همیشه نسبت به سیستم آموزش و پروش شاکی بودم .
کرونا به شکلی غیر قابل گریز من را ناچار کردم در چالشی جدی وارد شوم . مدرسه ها تعطیل شد.
وظیفه آموزش و پرورش دخترکم به تمامی حالا بر عهده خودم است .
پیش دبستانی است و من از روشهای جدید آموزشی چیزی نمی دونم . اگرچه از 18 سالگی به شکل حرفه ای درس داده ام اما همیشه مخاطبین من بزرگسالان بوده اند .
حالا باید یاد بگیریم چطور به یک کودک با روش جدید و به شکلی جذاب مطالبی را یاد بدهم .
این بخش اول چالش است . بخش دوم چالش اینست که چه چیزهایی را واقعا به دخترم یاد بدهم که به درد فردایش بخورد .
اول لیستی از مواردی که به شکل استناندارد آموزش و پرورش تدوین شده بود را جستجو کردم .
در لیستی که یافتم نوشته بود ، بچه ها در پیش دبستانی لازم است اسم 20 پایتخت را یاد بگیرند ! بدون تردید این استاندارد را کنار گذاشتم .
حالا من مادری هستم که چالش آموزش و پرورش دخترم را به تمامی بر عهده دارم .
سبک فکر کردن انیشین را دوست دارم . اهل فکر است و دلیلی برای حفظ کردن اطلاعاتی که نیازی به آن ندارد نمی ببینید .
دوست دارم به دخترم فکر کردن یاد بدهم . کتاب آموزش چگونه فکر کردن رابه کودکان بیاموزیم از ادوارد دوبو سرآغاز این تلاش بود . خیلی خوب پیش رفته ایم و از این موضوع حس خوبی دارم .
در کارگاه تفکری که برای بزرگسالان دارم ، مقاومت های اولیه وجود داشت اما حالا یک ذهن آماده ی مشتاق هست که آماده انواع بازی و آموختن است .
برای آموزش الفبا اما خیلی موفق نبودم .
حوصله اش سر می رود و خیلی علاقمند به ادامه راه نیست . چند روزی است نقش عوض کرده ایم او می شود معلم و من شاگرد ...این بازی را بیشتر دوست دارد .
چند دوره آموزشی و کتاب هم برای اینکه بتوانم برای اینکه معلم بهتری برای دخترم باشم خریده ام . دوست دارم تجربیات و آموزه هایی که دارم را با سایرین هم به اشتراک بگذارم شاید برای مادر ، پدر و فرزندی دیگر مفید بود .
حالا که کرونا تا زمانی نا معلوم وظیفه ی آموزش و پرورش را را بر عهده ما گذاشته است باید از این فرصت نهایت استفاده را ببریم. :)