ویرگول
ورودثبت نام
ب میم
ب میم
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

تیغ سرخ

ضربه...

ضربه...

ضربه...

چشم شاگرد به دست استاد دوخته شده بود. ضربه، ضربه و ضربه...

پتک فولادین بالا می رفت و بر آهن گداخته کوفته می شد.

شاگرد جلو آمد.

عرق پیشانی اش را پاک کرد و از استاد پرسید: جرمش چیست که این گونه بر آن می کوبی؟

استاد درنگی کرد.

به آهن سرخ که در حال سرد شدن بود نگاه کرد.

به آرامی پاسخ داد: جرمی ندارد. اما تا نسوزد، کوفته نشود، ضربه نخورد و یخ نکند محکم نمی شود.

و آن وقت است که می درخشد و قطع می کند هر آنچه که نسوخته و ضربه نخورده!


نویسنده ی پاره وقت:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید