در دل شبهای پرستارهی مادرید، صدای تشویق هواداران از استادیوم سانتیاگو برنابئو به آسمان میرسید. امباپه، جوانی با سرعتی برقآسا و عطشی بیپایان برای موفقیت، حالا پیراهن سفید رئال مادرید را به تن داشت. اما چیزی در دلش سنگینی میکرد — سایهای از گذشته، نامی که همیشه با افتخار و غرور در ذهنش نقش بسته بود: کریستیانو رونالدو.
سالها پیش، وقتی امباپه هنوز نوجوانی در موناکو بود، پوستر رونالدو را به دیوار اتاقش زده بود. هر گل، هر شادی، هر حرکت، برایش درس بود. اما حالا، در کنار همان اسطوره تمرین میکرد. رونالدو، با تجربهای بینظیر و نگاهی نافذ، امباپه را نه فقط رقیب، بلکه وارث میدید.
در یکی از بازیهای حساس لیگ قهرمانان، رئال مادرید با یک گل عقب بود. دقیقه ۸۵، امباپه با سرعتی خیرهکننده از سمت چپ نفوذ کرد، توپ را به رونالدو رساند، و رونالدو با یک ضربهی دقیق گل مساوی را زد. اما شادی واقعی بعد از گل بود — امباپه با حرکت معروفش، دستها زیر بغل، ایستاد؛ و رونالدو با «سووو» معروفش کنارش فرود آمد. استادیوم منفجر شد.
بعد از بازی، خبرنگاری پرسید: «کریستیانو، حالا که امباپه کنار شماست، چه احساسی دارید؟»
رونالدو لبخند زد و گفت: «او آیندهی فوتبال است. من فقط خوشحالم که بخشی از مسیرش بودم.»
امباپه در سکوت گوش داد، و در دلش گفت: «من هنوز راه زیادی دارم، اما حالا میدونم کنار کی باید قدم بزنم.»