نزدیک به ۶۰ سال پیش نظریه پرداز کانادایی اولین بار عبارت «دهکدهی جهانی» را وارد ادبیات معاصر کرد. مارشال مکلوهان توضیح داد که جهان به واسطهی فناوریهای الکترونیکی و جابهجایی اطلاعات از و به نقاط مختلف جهان به دهکدهای وسیع (به وسعت جهان) تبدیل شده که در آن روابط اقتصادی و اجتماعی پیوسته در حال شکلگیری و استحاله هستند(۱).
امروز پس از گذشت نزدیک به ۶۰ سال از ارائهی ایدهی مکلوهان، با اینکه سرعت تولید و انتقال داده (و به تبع آن اطلاعات) به مراتب از آنچه مکلوهان تصور میکرد هم فراتر رفته، میتوان مقاومتی سرسختانه و قدرتمندانه را احساس کرد تا کشورمان؛ ایران، نتواند جزئی از این دهکده باشد. اما چه کسی در برابر ما مقاوت میکند؟
شاید شما از حالا میتوانید چهرهی سیاستمداران منفورتان را در این نقشتصور کنید. اینکه آنها تا چه میزان در این محدودیت سهم دارند و چه نظری در این رابطه دارند در ابعاد و مقیاس نوشته پیش رویتان نمیگنجد، پس بررسی آن را به فرصتی دیگر موکول میکنم.
من در این یادداشت میخواهم برایتان چهرههای جدیدی بسازم که ازینپس بتوانید آنها را، اگر نه به جای سیاستمداران، اما به وضوح در کنارشان تصور کنید. کسانی که اصلا شباهتی به نقشهای منفی سریال «خانهی پوشالی» ندارند. آنها بر خلاف تصورتان، بیشتر شبیه به شخصیتهای سریال «سیلیکون وَلی» هستند؛ شاداب، جذاب، ساده پوش، جوان، تحصیل کرده و معمولا با عینکهای تیره و شلوارهای جین. حتی تفاوتشان در ظاهر با من که در حال نوشتن درباره آنها هستم، بسیار دشوار به نظر می رسد.
بگذارید جای پاراگرافهای آخر نوشته را با مقدمهچینیهای این اوایل عوض کنیم که حتی مجبور نباشید برای اینکه سر دربیاورید این نوشته از چه حرف می زند چند پاراگرف دیگر هم چشم بچرخانید و پایین بروید. تصور کنید سیاستمداران اکثر کشورهای غربی مشکلات دیرینهشان را با دولت کشورمان به خاک بسپارند و به تبع آن بنگاههای اقتصادیشان که این روزها بساطشان را جمع میکنند و از کشور ما خارج می شوند، به کشور سرازیر شوند و رونق و آبادانی ما را فرا بگیرد. حالا چند مثال برایتان میزنم:
چه اتفاقی می افتد اگر شرکت حمل و نقل اینترنتی معروف؛ «اوبر» با ۱۳۰ اختراع به ثبت رسیده (از جمله؛ قابل تایید ساختن تغییر هزینه جابهجایی برای کاربران بر اساس نیاز) وارد اقتصاد ایران شود؟ آیا امکان دارد شما در حالی که همیشه احتمالا بهترین خدمات و قیمتها را از این شرکت دریافت میکنید، از سامانههای داخلی دیگری با خدمات مشابه استفاده کنید؟ سامانههای مشابهی که نه تلاشی برای بهبود و ارتقا فرآیندها و خدماتشان می کنند، نه حتی تلاشی برای طراحی تجربه و رابطِ کاربریشان که از حداقلهای شروع یک اپلیکیشن و سامانهی این چنینی است.
یا تصور کنید شما علاوه بر کارتهای بانکهای محلی کشورتان، یک یا دو ویزا یا مستر کارت هم در کیف پولتان داشته باشید(۲)، وقتی بخواهید اعتبارِ بازی مورد علاقهتان را خریداری کنید، آیا نیازی هست که اینکار را به واسطهی نهاد سومی انجام دهید؟ آیا اپلیکیشنهایتان را به جای «پلِی» یا «اَپاستور» از بازارهای سیاه اینترنتی دریافت خواهید کرد؟ یا چه نیازی است که به حساب فلان شرکت ریال واریز کنید تا آن با چند بار جابهجایی پول از حسابهای ارزیاش به شما اپلیکیشن یا اعتبار بازی مورد علاقهتان را بفروشد. اگر «اِتسی»، «ای.بِی»، «آمازون»، «گوگلمَپس»، «وِیز» و غیره در ایران هم مثل همهی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه که میشناسید، فعالیت کنند، آیا درو دیوار یا سوت و شیپور یا نقشه و نشان یا دهها سامانهی نیمهکارامد دیگر توان رقابت سالم با آنان را خواهند داشت؟ اگر هم داشته باشند، آیا میتوانند تجربه و رابط کاربریشان را تا کُدِرنگها و اندازهی بوردرها و حاشیهها را از این اپلیکیشنها کپیبرداری کرده و پیاده سازی کنند و زیر آن بنویسند که کلیه حقوق مادی و معنوی محصولِ پیش رو متعلق به خودشان است؟!
شکی در این نیست که حالا که ما پشت تحریمها گیر افتادهایم و نمی توانیم میزبان شرکتهای بین المللی باشیم، چارهای جز اختراع دوباره چرخ نداریم. بله، ما باید سامانههای جهانی را مهندسی معکوس کنیم تا بتوانیم توسعه بیابیم. اما نکته اینجاست باید یادمان بماند که این کار نوآوری نیست و آیندهای ندارد و اگر از من و امثال من بپرسید چندان هم جای افتخار ندارد و شاید تنها در مقام و منزلت یک راهبرد اقتصادی موقت، قابل اعتنا باشد. نکته اینجاست که متوجه باشیم گرتهبرداری صِرف، متضمن آیندهای روشن برای کشور ما نیست، بلکه برنامهای برای دوام آوردن در شرایط بحرانی است. بحرانی که اما، آنقدر طولانی شده که بچه غولها آرزو میکنند هیچوقت تمام نشود! یا شاید هم برعکس، چون آرزو می کنند هیچوقت تمام نشود، طولانی شده است!
به نظر می رسد، که اهالی زیستبومهای موسوم به «استارتآپ» و «نوآوری» که هر هفته خبر فتوحات اعضایشان در گردهماییهایی با حضور خودشان را در رسانههای کثیرالانتشار وابسته به خودشان می بینیم و یواشکی به آنها و موفقیتهایشان قبطه می خوریم، دوست ندارند تاریخ معاصر فناوری جهان را مطالعه کنند. یا اگر میکنند، در رویههای پیشِ رو گرفتهشان، آنچه بر دنیای فناوری اطلاعات گذشته اهمیتی ندارد. چطور میتوان اتفاقات موسوم به حباب دات.کام (۳) را در دههی ۹۰ میلادی مطالعه کرد و متوجه شباهتهای آن با شرایط امروز اپلیکیشنها نشد؟ آیا میشود سقوط سرویسهایی مثل «پِتس.دات.کام» و «بوو.دات.کام» را دانست و به فکر فرو نرفت؟(۴) یا از عاقبت رشد بدون پشتوانه نترسید؟ آیا اهالی این زیستبوم فکر میکنند حباب فقط مربوط به ارز و سکه است؟ کار سختی نیست! به کمتر از چند ساعت گوگل کردن لازم دارند تا متوجه پاسخ منفی این سوال شوند.
چند وقت پیش توییتی نوشتم و رابطهی یک اپلیکیشن ایرانی، که ادعا میکند «شبکهی اجتماعی مکانمحور» است را با شبکهی اجتماعی محبوبم «فوراسکوئر.سوارم»، به رابطهی یک پیام رسان ایرانی به «تلگرام» تشبیه کردم. در کمتر از ۲۴ ساعت در برابر سیل حملات مبتنی بر انواع اقسام صفتهای ناخوشایند انسانی (مانند؛ «تحلیلتان سطحی است»، «قضاوت نکنید»، «بیاحترامی نکنید»...) و دلایل ضد و نقیض و غیر فنی و علمی (مثل؛ «همهی استارت آپهای بزرگ این شرایط را دارند»، «ما از شتابدهنده فلان به اینجا رسیدهایم»، «طرح توسعهمان متفاوت است»، «سوارم شبکه اجتماعی نیست، سوارم صرفا چک.این.اپ است»، «ما فرق می کنیم»...) روبهرو شدم. طوری که راستش را بخواهید دست و پایم را کمی گم کردم. چند ساعتی همهی دانستههایم را دوباره گوگل کردم، به هرچه تا امروز خوانده بودم شک کردم و دوباره همه چیز را بررسی کردم. اما در نهایت، متوجه آن شدم که انگار زخمی در کار است که من بر آن دست گذاشتهام. وگرنه توییت من که جمعا ۲۰۰ فالوئر هم ندارم چه اهمیتی دارد که یک مدیرعامل بدون توقف برایم محتوا بپزد؟ و مدیر روابط عمومیاش پشتهم محتواها را لایک کند؟! این داستان، انگیزهای شد که متنی که میخوانید را بنویسم و تصمیم بگیرم ازین به بعد روی این زخم آنقدر فشار بیاورم تا گفتمانی در این زمینه شکل بگیرد. امید دارم که «گندم نمایی، هرزه علفها(۵)» کمی کمتر شود و در میان این بازار مکاره، نوآورهای واقعی که از قضا راهی به زیستبومهای یاد شده پیدا نمیکنند و خوشبختانه یا متاسفانه به رانتهای دولتی و خصوصی هم هیچگونه دسترسی ندارند، بتوانند کمی نفس بکشند و آن روز برسد که بیشتر برایشان ارزش قائل شویم.
یادم میآید زمانی شانس یا بدشانسی آن را داشتم که یکی از معاونین ريیسجمهور در مرکزی وابسته به همین زیست بوم (که کمتر از یک سال در آن دوام آوردم)، به بازدید از پروژهی ما و گروههای دیگر آمد. ایشان هر پروژهای را که میدید (پس از ۳ دقیقه شنیدن)، میپرسید که نمونهی خارجی آن چیست؟... ما اما متعجب بودیم که: «این چه نوع نوآوری است که اعتبارش را از نمونهی خارجی بدست می آورد؟». آن جلسه من و چند دوست دیگرم که این فرهنگ برایمان بیگانه بود و مثلا آماده بودیم بگوییم این ایده از دل کدام مسئله و با چه فرآیندی بیرون آمده است، را بسیار برآشفته کرد. اما خیلی زود متوجه شدیم که مثل اینکه شرایط این زیستبوم برای بقای گونهی ما مناسب نیست. زیرا غالبا همین رویهها را میشناسند و برایشان موضوعیت دارد. کسی چیزی در مورد «پژوهش کاربر»(۶)، «تفکر طراحی»(۷)، یا مجموعههایی مثل «ای.دی.او» و «فراگ» نشنیدهاند(۸). آنها منابع و الگوهایشان را بجای گوگل اسکالر، از هالیوود و اچ.بی.او پیدا میکنند. شلوار جین و یقه اسکی استیو جابز را خوب می شناسند اما از دیوید کِلی و دی.اسکول چیزی نمیدانند(۹). فکر میکنند نوآوریهای دنیا از پشت لپتاپ و کُدها بیرون میآید. وقتی هم که میشنوند، برایشان نامانوس و بیراه است که نوآوری، اپلیکیشن، یا هر چیزی که اسمش را می گذارند طی فرآیند مشخصی از دل مسائل و معضلات بیرون بیاید. برایشان قابل باورتر است که فکر کنند همهچیز از بیخوابیهای یک سری دانشجوی علوم کامپیوتر نخبه در خوابگاهشان شکل میگیرد.
در نهایت به نظر میرسد؛ برای اهالی زیست بوم استارتآپی کشورمان، این که یک دهکدهی منزوی در دل دهکدهای که مکلوهان تشریح می کند، وجود داشته و راهی به بیرون نداشته باشد، بسیار مفیدتر است. زیرا بدینترتیب است که میتوان بجای نوآوری واقعی که برخاسته از مسائل و معضلات است، از میز کار دیگران گرتهبرداریِ سطحی کرد و بر اهالی این دهکدهی جدا افتاده تا آنجا که میشود فروخت. چون ما در این دهکدهیِ در و پیکر بسته، چارهی دیگری نداریم و بهتر است هیچگاه نداشته باشیم وگرنه قطعا آن چارهی دیگر را انتحاب میکنیم! حال سوال این است که آیا این بچه غولها (با کمک همراهان سرمایهگذار خارجی و داخلی) که در حال مکیدن یخمکِ موقتِ بازارِ منزوی ایران هستند و ماهانه صدها میلیارد از این عدم اتصال، بسته بودن اقتصاد و زیرساختهای کشورمان نفع میبرند، می توانند هر چه در توان دارند صرف این نکنند که ما همچنان در دهکدهی منزویمان بپوسیم؟ داستان من تمام شد، پاسخم هم از عنوان نوشته روشن بود. اما شما اکنون با این سوال تنها میمانید که؛ این چه کسانی هستند که در حقیقت از دهکدهی جهانی می هراسند(۱۰)؟!
(۱) مراجعه شود به کتاب «The Gutenberg Galaxy: The Making of Typographic Man» و «Understanding Media: The Extension of Man» که مارشال مکلوهان پایههای ایدهی «دهکدهی جهانی» خود را در این دو کتاب طرح ریزی کرده است. مکلوهان به همراه بوروس پاورز کتابی تحت عنوان «The Global Village: Transformations in World Life and Media in the 21st Century» که به توضیح ایدهی این عبارت می پردازد نیز منتشر کرده است.
(۲) کمتر از ۱۰ سال پیش دانشجویان ایرانی از بانکهای کشورمان (مانند پارسیان و کارت اعتباری طلائی) مستر کارت دریافت می کردند تا بتوانند به آنها ریال واریز کنند و در قلب شهرهای امریکا و اروپا با استفاده از آن کارتها خرید کنند.
(۳) اشاره به «Dot com bubble» پدیدهی رشد سرمایهگذاری در شرکتهای بر پایهی اینترنت در اواخر دههی ۱۹۹۰ میلادی که افراد زیادی را به سرمایهگذاری در این حوزه بدون پشتوانهی برنامهریزانه و صرفا برای درآمدزایی آسان تشویق کرد و در نهایت بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ با افت شدید شاخص بورس NASTAQ و ورشکستگی بسیاری از شرکتهای استارتآپی که غالبا نامشان به «دات.کام» ختم میشد، پایان یافت. برای اطلاعات بیشتر به یادداشت آندرو بریتی در مجلهی اینوستوپدیا مراجعه کنید.
(۴) سایتهای Pets.com و Boo.com ازجمله معروف ترین شرکتهایی هستند که در جریان حباب دات.کام ظرف مدت کمتر از سه سال از تاسیسشان ورشکسته شدند.
(۵) «هرزه علف ها گندم نمایی می کنند» قسمتی از یکی از جملات کتاب «چنین گفت زرتشت» نیچه است که گاهی به عنوان نقل قولی از او یاد می شود.
(۶) اصطلاحات «Customer Research» یا «User Research» نقطهی آغازی است که در فرآیندهایی مسئله محور (و نه راهکار محور) برای دستیابی به نوآوری، صحیحترین پاسخ یا راهکار پیشنهاد میشود.
(۷) تفکر-طراحی یا «Design Thinking» فرآیندی است که برای دستیابی به نوآوری، صحیحترین پاسخ یا راهکار از طریق طراحی توسط دانشکدهی طراحی دانشگاه اسنتفورد و شرکت IDEO ارائه شده است. این واژه را دیوید کِلی موسس دانشکدهی طراحی دانشکاه استنفورد که به D.School مشهور است ابداع کرده است.
(۸) شرکت بین المللی «IDEO» در ۱۹۹۱ در پالو آلتو کالیفرنیا تاسیس شد. آی.دیو به استفاده از فرآیندهای سازمان یافته و نظامند برای دستیابی به نوآوری مشهور است و با دولتها و غولهای تکنولوژی همکاری کرده و در شکلگیری بسیاری از محصولات نوآورانهی امروزی نقش داشته است. شرکت «frog» که از سال ۱۹۶۹ در حوزهی طراحی صنعتی آغاز بکار کرده و پس از چند بار تغییر ماهیت فعالیت از سال ۲۰۰۰ در حوزهی طراحی فناوری، راهبردهای نوآورانه، طراحی خدمات و غیره برای صاحبان شرکتهای فناوری، دولتها و نهادهای بین المللی فعالیت میکند.
(۹) دیوید کِلی «David Kelley» ابداعکنندهی فرآیند و عبارت «Design Thinking»، از بنیانگذاران شرکت «IDEO» و بنیانگذار دانشکدهی طراحی دانشگاه استنفورد «Hasso Plattner Institute of Design» که به «D.school» مشهور است و بسیاری تفکر نوآورانه و بینارشتهای متداول امروزی را برخاسته از ایدههای نشر یافته از این دانشکده می دانند.
(۱۰) شمارهی ۱۰۱ از دوماه نامهی «معمار» که در آن مجموعهای از یادداشت معماران معاصر ایرانی با عناوینی بر اساس عنوان یادداشت آغازین نشید نبیان؛ «چه کسی از چه چیزی می هراسد؟» در سال ۱۳۹۵ منتشر شد که به موضوع تئوریپردازی در معماری می پردازد. نشید در یادداشت خود توضیح داده است که این نام به چه علت براساس نام نمایشنامهی «چه کسی از ویرجینیا ولف می هراسد؟» اقتباس شده است. با اینکه یادداشت من از نظر محتوایی، ارتباطی به آنچه در نمایشنامه و یا مجلهی معمار بیان شده ندارد (در نمایشنامه زناشویی یک زوج میانسال از طبقه متوسط به گرگ بدی تشبیه شده که زوج در انکار آن هستند. شاید این انکار به طور کلی به انکار موضوعی که من به بیان آن پرداختهام بتواند مربوط شود اما ربط بسیار قویی در این بین برای خود من آشکار نیست)، اما به دلیل شباهت عنوان و جملهی نهایی یادداشت من با عبارت «چه کسی ... می هراسد»، لازم دانستم تا توالی این شباهتها و اقتباسها را توضیح دهم تا شبهای در بین نماند.