تولستوی و مبل بنفش
باز هم از اون دسته کتابهایی که همه جا اسمش رو شنیدم و هیچ وقت سمتش نرفتم تا اینکه تو چالش طاقچه اومد و گفتم امتحانش کنم و بعدش خیلی ازش خوشم اومد.
کتاب در مورد یه خانمیه که خواهرش رو از دست میده و تصمیم میگیره برای مقابله با این غم و اندوه چالش یک سال کتابخونی بذاره و هر روز یک کتاب میخونه و نقد و بررسی اونو مینویسه. (یه جورایی مثل کاری که ما اینجا میکنیم با این تفاوت که ما هر ماه یه کتاب میخونیم و زیاد هم به نقد نمیپردازیم)
حالا توی این کتاب چی میگه؟
از تجربهش. از احساساتش. و از نکاتی که از کتابها یاد گرفته.
متن کتاب خیلی روونه و میشه توی یه روز تمومش کرد و اصلا هم خستهکننده نیست.
این کتاب برای کتابخونها خیلی حس آشنا و همزادپنداری داره مخصوصا برای من که من هم برای فرار از سوگ به کتابها پناه بردم و به کسی که الان هستم تبدیل شدم.
خیلی خوبه که ببینی کتاب خوندن اینقدر برای افراد دیگه هم مهمه و تنها نیستی.
همیشه فکر میکردم اینکه کتابهم رو به کسی قرض نمیدم، آدم خسیسی هستم ولی بعدش توی این کتاب با ضربالمثلی عربی آشنا شدم که میگه «کسی که کتاب امانت میدهد یک احمق است؛ اما کسی که کتاب را پس میدهد احمقتر است!» البته که بعدش میگه هنری میلر توصیه کرده کتاب رو امانت بدهید چون باید مثل پول در جریان باشه ولی خب چه میشه کرد شاید واقعا آدم خسیسی هستم! (شما وقتی دو بار پول به کسی قرض میدید و پولتون رو پس نمیده دیگه بهش پول میدید؟)
بعد از خوندن این کتاب، بهم دوباره یادآوری شد که چرا کتاب خوندن رو دوست دارم و چرا باید دوباره برگردم به سمت کتابهای داستانی.
کتاب پر از نکته و پنده و نشون میده که برای موفقیت حتما نباید کتاب روانشناسی و موفقیت خوند و میشه با خوندن کتابهای داستانی هم در زندگی پیشرفت کرد و چیزی یاد گرفت.
جالبه که بدونید این کتاب رمان نیست و شرححاله (Memoir). یعنی بر اساس داستان واقعی زندگی خود نویسنده، نینا سنکویچ، نوشته شده.
یکی از چیزهایی که خیلی برام جالب بود اینه که نینا با چهار بچه و زندگی و همه چیز، هر روز یک کتاب خونده و در موردش نوشته.
خودش هم توی کتاب میگه که به این یکسال وقفه در زندگیش نیاز داشته تا بتونه با غم از دست دادن خواهرش کنار بیاد ولی باز هم انجام این کار به توانایی و پشت کار زیادی نیاز داره و منم در تلاشم که بتونم کاری شبیه به این انجام بدم. نه این که هر روز یه کتاب بخونم ولی اینکه بتونم روی هدفم تمرکز کنم و به دور از مشغلههای روزمره اون رو انجام بدم.
همونطور که گفتم، این متن رو به خاطر چالش کتابخوانی طاقچه نوشتم.
این کتاب رو نشرهای مختلفی هم به صورت متنی و هم به صورت صوتی منتشر کردهاند که من از نشر کولهپشتی خوندم که از طریق این لینک میتونید دریافت کنید. توی طاقچه بینهایت هم هست که دیگه امتحان کردنش ضرری نداره.
صوتی این کتاب رو هم میتونید از نشر آوانامه از این لینک دریافت کنید که اگه دوست داشتید توی پیادهروی، توی مسیر و داخل ترافیک بهش گوش بدید.
در نهایت کتاب بخوانید چون «کلمات زندهاند و ادبیات یک گریز است؛ گریزی نه از زندگی، که به سوی آن.»