
در طول سالهای گذشته ایران با بیم و امیدها گوناگون جنبشی را آغاز کردهست. جنبشی که بهگمان من از بعد از مرگ آیتالله خمینی آغاز شد، همان زمانی که شور انقلابی مردم برای لحظهای هم که شده فروکش کرد. مردمان و سیاسیونی که به تامل دربارهی دههی جنجالی ۶۰ نشستند. از دل همین تاملات بود که جنبشهای تحولخواهانه شکل گرفته که اوجگیری آنها را میتوان در دوم خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی محمد خاتمی دید. جنبش تحولخواهانه تا به امروز ادامه دارد اما رفتهرفته از اوایل دهه ۸۰ رفتهرفته کمرنگ و کمرنگتر شد. هرآینه، این اندیشهی تغییر در ایران ماند و تا به امروز نیز برجای هست اما چه بر سر این جنبش دارد میآید؟ این جنبش به کجا دارد میرود؟ به چه چیزهایی نیاز دارد؟ به چه چیزهایی باید حواسش باشد؟
۱- لازمهی استمرار و اثربخشی یک جنبش برخورداری آن از یک هدف و اندیشهی عمیق است.
اگر ایران امروز واقعا قصد تغییر دارد، تغییری که موجب دگرگونی ساختارهای کهنه شود، ساختارهایی که ریشهی آن نه در جمهوری اسلامی بلکه در استبداد ایرانی نهفته است، بایستی سیاست و سیاسی بودن را دوباره تعریف کند، بایستی سیاست را نه بهعنوان میدان مبارزه با جمهوری اسلامی، بلکه بایستی آن را به چشم بستری برای نیل به دموکراسی ببیند. پیش از هرچیز باید اهداف خود را مشخص کنیم. جنبش امروزی ایران پیش از هرچیز به یک سنت فلسفهی سیاسی عمیق محتاج است. گفتاری که دموکراسیخواهی را به یک شعار تکراری تقلیل ندهد، بلکه برای طراحی و اجرای آن عمیقا تلاش و فکر کند. در غیر اینصورت این جنبش دستکم از نظر فکری به بازتولید استبداد فکری منجر خواهد شد، هرچند حتی بخواهد با بلندترین صداها شعار آزادی دهد، چنانکه در سال ۱۳۵۷ سر داده شد.
۲- فکری و فلسفی مخالفت کنیم.
نباید بخاطر تحریم، معیشت و امثالهم به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداخت. این رویکرد بهگمان من آفتی در جنبشهای دموکراسیخواهی است. اگر علت مخالفت ما با جمهوری اسلامی تنها نوسانات قیمت ارز و سیبزمینی باشد، در آنصورت خواستهها و اهداف ما نیز به بهبود اندک وضع اقتصاد تقلیل خواهد یافت. البته که بی شک در تمامی نقاط دنیا تحولات اقتصادی محرکی کلیدی در برانگیختن تودههای مردمیست. اما فراموش نباید کرد که برای دستیابی به یک جنبش و خواست عمیقا دموکراسیخواهانه، نباید تمام جنبش را در مسائل روزمره خلاصه کرد. انتقادات و ناامیدیهای ما از جمهوری اسلامی نه بخاطر قیمت میوهجات و گوشت، بلکه بهخاطر مشکلات ساختاری در سیاست و افکار است. مخالفت ما در وهلهی اول نه بخاطر قیمت سیبزمینی پیاز، بلکه بخاطر خفقان فکری و آمرانه بودن نظام حاکم است.
۳- نارضایتیها ما را در دریای کینهتوزی غرق نکنند.
ناامیدی و نارضایتیهای ما از جمهوری اسلامی نباید مارا در دریای مواج و سهمگین خشونت و کینهتوزی غرق کند. دموکراسی با حذف دیگری شروع نمیشود. با یک انقلاب خشن نمیتوان به دموکراسی رسید. در فردای برقراری ساختار دموکراتیک در ایران تمامی ایرانیان از صداهای مخالفخوان فعلی تا کارگزاران فعلی حق حضور و فعالیت دموکراتیک در سپهر سیاسی را دارند. در غیراینصورت اگر بخواهیم در فردای تغییر دست به اعدام و مصادرههای همانند ۵۷ بزنیم، نتیجهای جز بازتولید استبداد و بیاخلاقیهای ۵۷ در انتظارمان نخواهد بود.
۴- اللهبختکی پیش نرویم.
هدف اصلی ما نه سرنگونی جمهوریاسلامی به هر طریق، بلکه برقراری دموکراسی در ایران است. دموکراسی نیز تنها یک ساختار حکومتی نیست. دموکراسی پیچیدهترین شیوه حکومت است چرا که علاوه بر سیاست، عمیقا بر اجتماع، فلسفه، اقتصاد و زندگی شخصی هم تاثیرگذار است. دموکراسی بیش از هرچیز یک تمرین روزانهست، تمرینی که محتوای اصلی آن پذیرش تکثر و وحدت در عین تفاوت است. اگر روزمرگیها و فعالیتهای سیاسی و غیرسیاسی ما به لجبازی و زورگویی گره بخورد، اگر افکار ما بتهای ذهنی ما شوند، اگر چهرههای سیاسی پیغمبران و منجیهایمان شوند، چگونه میتوان به آیندهی دموکراتیک دست یافت؟ بماند که چنین رفتارهایی سیاسی با خواستِ دموکراسی شدیدا در تناقض هستند. و تراژدی تلخ ماجرا نیز در همین نهفتهست که در ایران علیرغم شعارهای دموکراسیخواهانهی بسیار، هیچ پایبندی عمیق به مفاهیم و محتوای دموکراسی وجود نداشته است.
نباید فراموش کرد که خطر بازتولید استبداد همواره به ما نزدیک است و تا هنگامی که تنها به شعارهای دموکراتیک بسنده کنیم، آن خطر صحیح و سالم وجود خواهد داشت.
۵- وحدت را بشناسیم
اتحاد به معنی “همه همراه با من” نیست، بلکه اتحاد به معنی “همه همراه با هم” است. اتحاد پذیرش افکار شما نیست، اتحاد یعنی تلاش در کنار هم، در کنار تفاوتها، برای یک هدف مشترک است. و آن هدف مشترک نیز دستیابی به دموکراسی و عدالت اجتماعی و کرامت انسانیست. اگر اتحاد را به نفع افکار خودمان مصادره کنیم، اگر اتحاد را به معنای همراه شدن همگی گرد یک فکر بدانیم، در آنصورت اقدام به ظاهر اتحادآمیز ما بدل به یک رفتار ناپختهی سیاسی خواهد شد.
بایستی در تمام شرایط بر تفاوتها تاکید ورزید. وجود تفاوت به معنی پراکندگی و اختلاف نیست. بلکه اتحاد واقعی در باهم بودن است. در اینکه با وجود تفاوت ها کنار همدیگر تلاش کنیم برای اهداف مشترک. برای اتحاد نباید تکثر را قربانی کرد:
شعاعیان در آخرین دیدارش با رهبر فدائیان، وقتی حمید اشرف به او میگوید: «ببین رفیق! جنبش سخت ناتوان است. بگذار تا اندازهای رشد کنیم و نیرو بگیریم، آنگاه خوب، هرکس هر نظری داشته باشد، آزاد است که بگوید.» چنین پاسخ میدهد: «رفیق جون! سازمانی که به هنگام ناتوانی از پخش اندیشهای جلو میگیرد، به هنگام توانایی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد اندیشهای کند سوای آنچه سازمان دیکته میکند!»