
رمان آیات شیطانی اثر سلمان رشدی، اثری است ادبی که در بستر مهاجرت، بحران هویت و برخورد تمدنها نوشته شده است. بخشهای مختلف کتاب، گرچه میتوانند برداشتهای متناقضی برانگیزند، در کلیت خود اثری نمادین و استعاری است. برخی منتقدان معتقدند که رشدی در لایههایی از رمان، انتقادهایی غیرمستقیم از دین و سنت اسلامی مطرح میکند، اما نباید از یاد برد که اثر او اساساً در چارچوب ادبیات مدرن و تخیل داستانی جای میگیرد، نه در حوزهی الهیات یا فقه.

در سال ۱۳۶۷، آیتالله خمینی بدون تشکیل دادگاه یا فرآیند قضایی، فتوای قتل رشدی را صادر کرد. این فتوا از همان آغاز، از سوی شماری از اندیشمندان و حتی برخی فقهای شیعه مورد نقد قرار گرفت، چرا که با اصول بنیادین فقه اسلامی در تعارض بود. در فقه شیعه، «سبّ النبی» (توهین به پیامبر اسلام) از گناهان بزرگ و در مواردی میتواند موجب حدّ اعدام باشد. با این حال، فقه اسلامی برای تحقق چنین حکمی شرایط سختگیرانهای مقرر کرده است:
نخست آنکه توهین باید آگاهانه و با قصد تحقیر پیامبر صورت گرفته باشد. اگر سخن یا نوشتهای از روی ناآگاهی، نقل قول، تمثیل ادبی یا بدون نیت اهانت باشد، حکم سبّ بر آن جاری نمیشود. پس اثبات آگاهانه بودن توهین نیز باید در دادگاه صالحه، با شهادت شاهد عادل و بررسی دقیق محتوا، اهانت بهطور قطعی اثبات شود. با این وجود اما همچنان متهم حق دارد از خود دفاع کند و در صورت توبه یا توضیح نیت غیرتوهینآمیز، حد از او برداشته میشود. درضمن پرسش دیگری نیز در اینجا مطرح است: رشدی نویسندهای هندی-بریتانیاییست که درحال حاضر هم ساکن بریتانیا است، چگونه احکام اسلامی که در دارالسلام برقرارند برای او امکان دارد لحاظ شود؟
با توجه به این ضوابط، در مورد سلمان رشدی:
هیچ دادگاه شرعی برگزار نشد، قصد توهین اثبات نشد، خود او بارها تأکید کرد که “قصد توهین نداشته است” و اثرش صرفاً تخیلی بوده، و او در بریتانیا زندگی میکرد، یعنی خارج از قلمرو اجرای حدود اسلامی.
بنابراین، از منظر فقهی، صدور حکم قتل علیه او در سنتاسلامی کمسابقه، اگر نگوییم بیسابقه، بود.

پیشینهی تاریخی
در تاریخ اسلام، نمونههای متعددی از اهانت یا انتقاد نسبت به پیامبر اسلام (ص) وجود دارد، اما واکنش خود پیامبر در بیشتر موارد عفو و مدارا بوده است. شاعری چون کعب بن زُهیر، که در آغاز با شعر خود پیامبر را هجو میکرد، پس از توبه نهتنها مجازات نشد بلکه مورد بخشش قرار گرفت.
در دوران بعد نیز فقها میان “انتقاد فکری” و “توهین صریح” تمایز قائل بودند. شاعران و اندیشمندانی چون عمر خیام، حافظ و ابوالعلاء معری پرسشهای فلسفی و حتی تردیدآمیز دربارهی دین مطرح کردهاند، اما هیچگاه مصداق سبّ النبی تلقی نشدند، زیرا سخن آنان در چارچوب ادبی و تمثیلی قرار داشت. از این منظر، فتوای قتل رشدی نهتنها با سنت فقهی بلکه با سنت اخلاقی و تاریخی اسلام نیز ناسازگار است. از دیدگاه فقهی، رشدی خارج از قلمرو حکومت اسلامی زندگی میکرد؛ بنابراین حتی اگر محتوای کتاب او اهانتآمیز تلقی میشد، فقه اجازه نمیداد حکم اعدام از سوی حاکم یک کشور اسلامی در مورد فردی غیرمسلمان و خارج از قلمرو آن صادر شود.
جمعبندی
فتوای قتل سلمان رشدی، از منظر فقه اسلامی فاقد شرایط اثبات جرم و مشروعیت اجرای حدّ بود؛ از منظر تاریخی، با سنت نبوی و رفتار پیامبر ناسازگار بود؛ و از منظر اخلاقی و انسانی، بیعدالتی و رفتاری خشونتآمیز و به دور از سنت اسلامی محسوب میشود. در نهایت، میتوان گفت واکنش به رمان آیات شیطانی بیش از آنکه ریشه در فقه و دین داشته باشد، حاصل فضای سیاسی و ایدئولوژیک دوران خود بود. اگر قرار باشد هر کنایه یا تمثیل ادبی مصداق کفر و اهانت دانسته شود، بسیاری از شاعران، عارفان و اندیشمندان مسلمان نیز باید کافر شمرده شوند — و این خود انکار روح آزاد و اندیشهجوی اسلام است