روزهای جهانی بهانهای هستند تا بیشتر دنبال راه حل باشیم. نمیگویم راه حل #مشکلات، چون اگر این شکلی نگاه کنیم همه چیز دشوار میشود. من هم روزهای اول به کمکاری تیروئید نگاه بدبینانهای داشتم.
افسردگی ناخواسته یکی از ثمرههای گندیده این اختلال بود، چون اساساً آدم شاد و سرخوشی بودم که از زندگی چیزی جز حال خوش و رسیدن به آرزوهایم نمیخواستم. بدون هیچ دلیلی کف اتاق میخوابیدم و به نور بنفش نگاه میکردم و سوالهای عجیبی از خودم میپرسیدم. ساعت خوابم زیاد شده بود و ریزش موها بدترین علامت سوال همان روزهایم بود.
بعد از انجام آزمایش و تشخیص دکتر مادرم با لبخند گفت: «حالا دیگر صبحها باید لووتیروکسین بخوری، چیز خاصی هم نیست، یک قرص میخوری نیمساعت یا چهل و پنج دقیقه بعدش هم صبحانه» ایکاش همه چیز به سادگی لبخندش بود، چالشهای بعدی شروع شد. من بیشتر باید مراقبت میکردم و در سال دوبار آزمایش میدادم تا زیر نظر دکتر باشم.
علاوه بر سلامتی و کم و زیاد شدن وزنم و هشدار دکتر، بیشترین آسیب را به چشمها و دوره قاعدگی زد. چالشهایی که الان عادی شدند و حالا میفهمم سلامتی هم مثل خیلی چیزهای خوب از دست میرود و آنقدر باید نازش را بکشی تا برگردد.
تا همیشه خوب باشی، انرژی داشته باشی، دقیقاً مشکل من انرژی بود، انرژیای که یکباره از دست میرفت و مثل قبل به نور بنفش اتاقم خیره میشدم.
اما مدتی است همه چیز فرق کرده و ورزش و دوچرخهسواری و کار زیاد توانسته با این اختلال عادیشده بجنگند.
من همیشه شکرگزار خداوند هستم، همه چیز میتوانست بدتر باشد، بعد از هشت نه سال جنگیدن هنوز هم میگویم: «همه چیز میتوانست بدتر باشد».
این اختلال عادی شده گاهی جدی میشود و گاهی هم شوخی شوخی سلامتیات را میگیرد.