ویرگول
ورودثبت نام
محبوبا
محبوبا
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

خانم ستاره‌دار

در برنامهء ده ساله‌ای که چند روز پیش برای خودم نوشتم؛ چندین بار کلمهء کارآفرین را به کار بردم و این دقیقاً همان چیزی است که با بازوانی محکم و قوی‌ای که دارد، نمی‌گذارد من به زندگی در کشور دیگری فکر کنم.

و شاید کارآفرینی و شروع استارت‌اپ‌های مختلف جواب همان سوال همیشگی من باشد که پس برای چه به این دنیا آمده‌ام و قرار است از چه چیزی لذت ببرم؟! و لذتی بالاتر از شروع کار جدید و حمایت کردن از اطرافیانم ندیدم.

امروز اتفاقی رانندهء اسنپم زن بود، در طی این دو سه سالی که از این اپ استفاده می‌کنم این سومین بار بود که با رانندهء خانم مواجه می‌شوم و کلی سوال در ذهنم می‌آید. دلم می‌خواست از اول تا آخر مسیر با او همکلام شوم و از او بپرسم:

این تاکسی زرد خودتان است؟

نکند روزهای اول هفته را شوهرتان رانندگی می‌کند و جمعه‌ها با شماست؟ شما این دست‌های قدرتمند را از کجا آورده‌اید؟

آیا می‌شود شمارهء شما را ذخیره کنم و هر از چندگاهی با هم صحبت کنیم و از مشکلات کارتان بگویید؟

در تمام طول مسیر به او نگاه می‌کردم، به روسری‌ای که مدل لبنانی سرش کرده بود، به چادر لیزش که محکم روی سرش قرار گرفته بود و به ساق دست‌هایش و دست‌های پر قدرتش که خوب فرمان را می‌چرخاندند.

اصلاً تمامی این‌ها را کنار گذاشتم و اعتماد‌به‌نفسش بیشتر نظرم را جلب کرد و خیابان‌ها را به خوبی می‌شناخت و کسی قرار نبود به اون نگاه چپ بکند. اما هر چه تلاش کردم ماسک را پایین دهم و سر صحبت را باز کنم و از او به عنوان یک زن شاغل که در یک استارت‌اپ پر استفادهء ایرانی کار می‌کند و احتمال خطر برای او وجود دارد(از نظر برخی)، سوالاتی بپرسم و بدانم اصلی‌ترین مشکلاتش چیست؛ اما نشد که نشد.

احساس کردم یکی از بهترین موردها را برای فعالیت و شناخت چیزی که تصمیم دارم در آن کار کنم و موفق و ناموفق بودنش برایم مهم نیست؛ از دست دادم. به مقصد رسیدم و فقط توانستم به او بگویم: «خداحافظ» و وقتی با لحنی مهربان جوابم را داد بیشتر پشیمان شدم.

اپ اسنپ را باز کردم و باز چهرهء زن را دیدم و ستاره‌های بالای سرش را پر رنگ کردم، آن چهرهء جسورش باز نظرم را جلب کرد و به خودم قول دادم اگر زن شاغلی را دیدم، بهتر بتوانم سر صحبت را با اون باز کنم.

نویسنده: محبوبه کریمی

عکاس و نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید