محبوبه کهن زاد
محبوبه کهن زاد
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

حضور انسان آبادانی است.

شبکه‌های امید
شبکه‌های امید

در آستانه سالی که زمین علیه انسان قیام کرد تا این موجود حریص را به زانو درآورد، ما جهان جدیدی را از دل گوشی‌های همراه خود ساختیم تا در این عصر سرما در کنار هم بتوانیم گرم بمانیم.

مانوئل کاستلز (جامعه شناس اسپانیایی از نظریه پردازان علوم ارتباطات و نویسنده سه گانه مهم عصر اطلاعات) در کتاب خود با نام «شبکه‌های خشم و امید» چنین می‌گوید:

در حاشیه جهانی که به آستانه ظرفیت خود برای زندگی انسان‌ها در کنار هم و سهیم شدن زندگی با طبیعت نزدیک می‌شد، افرادی دوباره گرد هم آمدند تا اشکال نوینی از ما بودن، مردم بودن، را تجربه کنند. در آغاز تعدادی اندک بودند، صدها تن به آن‌ها پیوستند، سپس شبکه‌ای از هزاران تن ایجاد شد و آنگاه میلیون‌ها تن با صداها و تمنای درونیشان برای امید از آن‌ها حمایت کردند.»

زمانی که زمزمه کرونا از چین به گوش می‌رسید، هیچ کدام از ما چنین سرنوشت حیرت‌انگیزی را برای جهان نمی‌توانستیم تصور کنیم. برای خود من، زمانی که از سفری به ایران بازمی‌گشتم و مسافر چینی را می‌دیدم که در اتاقی مجزا قرنطینه شده، تمامی قاب پیش چشمم چیزی شبیه به یک شوخی بود. یک فرمالیته اداری که خب لبخند و همهمه‌ی ماموران سردرگم گمرک هم گواه همین حس بود.

از زمان اعلام دیده شدن موارد کرونایی، تا اعلام کشته شدگان هنوز داستان کرونا شبیه به یک شوخی به نظر می‌رسید. تا اینکه با خبر قرنطینه عمومی از خواب غفلت برخواستیم. اغلب ما دورکار شدیم و حالا شروع روز یک سردرگمی کامل بود.

از خواب برمی‌خواستیم اما امیدی برای جدا شدن از رختخواب نداشتیم. هوای مطبوع اسفندی به یک التماس درونی برای پیاده‌روی دامن می‌زد، اما توییت‌ها اخطاری بود از اینکه هر کس که این قرنطینه را نادیده بگیرد و بشکند، از ما(نسل انسان) نیست. شبکه‌های انسانی به کمک گوشی‌های همراه شروع به فعالیت کرد. دنیای مجازی به دنیای واقعی دست یاری داد و از گوشه و کنار جهان سیل پیام‌های امیدبخش جریان یافت.

ویدیوهای دورکاری و حتی تمرین‌های درون خانه ، مثل تمرین تیم واترپلو که می‌دیدیم کسی توپی واقعی را در حیاط واقعی خانه خود به صورت مجازی برای دوست خود پرت می‌کرد و او در وان حمام واقعی خود توپ را مجازی برای دوستش در هال خانه‌ می‌انداخت... و یا ویدیوهایی مثل دورکاری تیم پونیشا که کاغذ نامه‌ای را میان هم پاس کاری می‌کردند، به همراهانشان یادآوری می‌کرد که هنوز زندگی هست و ادامه دارد.

این شبکه‌های انسانی کار را فراتر هم بردن، فرای بودن انسان!

انسان
انسان

ما تصمیم گرفتیم که از طریق اسکرین‌های کوچک گوشی‌هایمان به هم آموزش دهیم. هر روز سمینارها، گفتگوها و پنل‌های تخصصی در فضای ایوند و ایسمینار جریان داشت. هر روز تمرینات ورزشی در اتاق‌های کوچکمان همراه با صدها تن دیگر جریان داشت و ارتباطاتی ساخته شد که ما را بیش از پیش به هم نزدیک‌‌تر ساخت. مکتب‌خانه و فرادرس دوره‌های خود را رایگان و یا ارزان در اختیارمان قرار دادند تا حسرت یادگیری در زمان‌های خالی ما را پر کنند.

کار به جایی رسید که لایو اینستاگرام از شوهای تلویزیونی هم پیشی گرفت. ما برای دیدن تصویر انسان حریص بودیم، پس هر روز برنامه‌های جدیدی اکران شد. افراد واقعی زندگی خود را به صورت مجازی در قرنطینه به تصویر می‌کشیدند، گروه‌های موزیک کنسرت‌های آنلاین اجرا می‌کردند و مردم از سراسر جهان به هر طریق که می‌توانستند کنار هم گرد آمدند؛ از یوگا تا آشپزی. این بار نزدیک‌تر، این بار صمیمی‌تر! اکران‌های عمومی فیلم‌ها به طور رسمی در نمایش‌های خانگی و یا سینما ماشین‌ها رخ داد و حتی مراسم‌های دعاخوانی و سینه‌زنی با در پس اسکرین‌ها در جریان بود.

امید
امید


در سالی که دوری بهترین حمله بود، بودند کسانی که از جان و دل در کنار مردم ماندند؛ کسب‌وکارهایی که مجازی بودند، اما واقعی ایستادند. فروشگاه‌هایی مانند دیجی‌کالا، اسنپ و هزاران فروشگاه آنلاین از مدیران تا پیک‌های موتوری کنار ما ماندند تا مایحتاج زندگی جدید فاصله‌دارمان را تهیه کنیم. رانندگانی، مانند راننده‌ی تپسی آقای مکوندی، با بودنشان دلمان را شاد کرد. فیلیمو و نماوا سرگرمی را به خانه‌های ما آوردند. طاقچه، نوار و فیدیبو کتاب‌ها را در دسترس‌ قرار دادند و در زندگی جدید جای خود را پیدا کردند.

و ما در ویرگول ارتباط انسان را بیش از هروقت دیگری ارج نهادیم. ما ایستادیم تا حال خوبمان را بهم هدیه دهیم، حرفهای مگوی زنانه خود را با هم به اشتراک گذاشتیم، ترس و امیدمان را از تجربه‌ی سربازی مرور کنیم، ما همراه با هم در مورد بهترین وسیله حمل و نقلی که این روزها می‌توانستیم با آن سر کنیم را بررسی کردیم و تلاش کردیم در کنار هم کمک کنیم ایمن‌تر برانیم و در پس «رکاب سفید» شادی را برای کودکان خانه امید به ارمغان آوردیم. ما در ویرگول کتاب‌هایمان را با هم به اشتراک گذاشتیم تا «تو هم بخوان»ی و حالا روایت زیست پس این اسکرین‌ها و این شبکه‌های ارتباطی را بررسی می‌کنیم تا همه با هم بهتر بتوانیم زندگی کنیم.

پس تو هم بیشتر بگو از این روزهای کمتر معمولی!

«روایتگرباش»!

رکاب سفید
رکاب سفید

کاستلز خوب می‌دانست که انسان، این حیوان اجتماعی، راه خود را برای ابراز احساساتش پیدا خواهد کرد و از خشم و امید خود دنیایی خواهد ساخت برای با هم بودن.



در قسمتی دیگری از کتاب می‌خوانیم:

«ترس، اضطراب را بر می‌انگیزد که باعث دور شدن یا اجتناب از خطر می‌شود. ترس از طریق به اشتراک‌گزاری و همدلی با دیگران در یک فرایند کنش ارتباطی مغلوب می‌شود. آنگاه عصبانیت غلبه می‌کند که به رفتار خطرپذیر منجر می‌شود. هنگامی که فرایند کنش ارتباطی، کنش جمعی را بر می‌انگیزد و تغییر عملی می‌شود، نیرومندترین هیجان مثبت حاکم می‌شود:بنابراین تغییر اجتماعی از کنش ارتباطی منتج می‌شود که شامل اتصال بین شبکه‌های عصبی مغز انسان‌هاست که بر اثر سیگنال‌های صادر شده از محیط ارتباطی از طریق شبکه‌های ارتباطی برانگیخته شده‌اند.»


روایتگرباشرکاب سفیدحال خوبتو با من تقسیم کنتو هم بخوانویرگول
نوشتن شیرین‌ترین اتفاق روزانه من است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید