محبوبه کهن زاد
محبوبه کهن زاد
خواندن ۱۱ دقیقه·۴ سال پیش

چند فراز از زندگی خسرو آواز ایران؛ محمدرضا شجریان

محمدرضا شجریان ، طرح از بزرگمهر حسین پور
محمدرضا شجریان ، طرح از بزرگمهر حسین پور


در رثای بزرگی خسرو آواز ایران سخن‌ها بسیار است، اما هیچ یک به اندازه‌ی دانستن فراز‌های زندگی شجریان ما را به او نزدیک‌ نمی‌کند. این متن، رونوشتی از سه فراز از پادکست جعبه منصور ضابطیان است، که به اجازه خود او تهیه شده است.


اینکه ما اهل چه موسیقی باشیم، اینکه نگاه و سویه سیاسی‌مان چه هست و اصلا قبول داریم که هنرمندان باید موضع‌گیری‌های سیاسی اجتماعی داشته باشند یا نه و اینکه اصلا به فرهنگ این کشور دلبستگی داریم یا نداریم، هیچ کدام دلیل نمیشه که واقعیت را نپذیریم یا در مقابل آن موضع بگیریم. گذشته، کارنامه و رفتار حرفه‌ای بعضی از آدمها چنان تبدیل به واقعیتی انکار ناپذیر شده که همه بر تاثیرگذاری و اهمیت‌شان اتفاق نظر دارند حتی اگر این واقعیت را دوست نداشته باشند. جعبه در این قسمت درباره یکی از واقعیت های هنر و فرهنگ ایران است، درباره واقعیتی به اسم محمدرضا شجریان.

شادروان محمدرضا شجریان، در نوجوانی
شادروان محمدرضا شجریان، در نوجوانی


فراز اول: شجریان قاری کوچک

خودش می‌گوید از زمانی که به یاد دارد در جلسات قرآن در مشهد رفت و آمد داشته است و در جلسات آدم‌هایی را می‌دیده که از همان کودکی می‌فهمیده صدای خوشی دارند و دلبسته صداهای آنها می شده، هرچند پدربزرگ و پدرش نیز خود صاحب صدا بودند. خاطره‌ای از شجریان درباره‌ی همان سال ها:

پدرم شبهای ماه رمضان مناجات می کرد، من بچه بودم وهنوز مدرسه نمی رفتم. یه شب من اینقدر دگرگون شده بودم گریه می کردم. مادرم آمد و گفت چی شده؟ گفتم که بابا دارند می‌خونند، من گریه‌ام گرفته. گفت واه، چه غلطا بگیر بخواب!

چند سالی طول می‌کشد که شجریان خود به یک قاری خوش صدا تبدیل مشود. وقتی رادیو مشهد در سال ۱۳۳۲ و بعد از یک وقفه ۲ ساله بازگشایی می شود، شجریان کوچک هم پایش به رادیو باز می شود البته با اجازه پدر و به عنوان یک قاری نوجوان.

فضای مذهبی خانه شجریان‌ها نه تنها اجازه ورود و شنیدن صدای هیچ سازی را نمی‌دهد بلکه آواز را هم چندان نمی‌پسندند، از همین رو وقتی شجریان ۲۶ ساله در نیمه دهه ۴۰ به تهران مهاجرت می کند تا در فضای موسیقی پایتخت فعالیت کند، نام خود را به «سیاوش بیدکانی» می‌گذارد تا راز او از پرده بیرون نیفتد و پدر چیزی از این ماجرا نفهمد، اما سرانجام پدر از راز و آگاه می‌شود و صدای آواز او را شریف می‌داند و می‌پسندد.

پدر بعدها از او می‌خواهد در کنار نوارهای آواز و تصنیفی که می خواند، یک نوار هم از قرائت قرآن خود به بازار دهد، اما او بنا به دلایلی که خود در باره آنها سخن‌ها می گوید از این کار سر باز می‌زند:

پدر در طول این سالیان به من می‌گفت یه نوار قرآن هم بده من رعایت می‌کردم می‌گفتم مردم میگن این چیه؟ اون چیه؟ و اینها با هم دیگه نمی‌خونه. اما بعد که پدرم فوت شد. من حس کردم که خیلی بدهکارم به پدرم. اینکه گفتم از همه چی گذشته یک نوار قرآن هم من می‌دم.

و حاصل می شود دو آلبوم به یاد پدر یک و دو که در آن قرائتی از سوره‌هایی قصص، نمل ، انعام و فتح را می‌توان شنید.

ربنا، بزرگمهر حسین‌ پور
ربنا، بزرگمهر حسین‌ پور


داستان ربنا

یکی دیگر از فعالیت‌های مذهبی و البته چالش برانگیز شجریان خواندن ربنایی بود که ماه‌های رمضان ایران بدون آن چیزی کم دارد، حتی در این سال‌ها که پخش آن از رادیو تلویزیون ممنوع اعلام شده است .

تاریخچه ربنا به سال ۱۳۵۸ بازمی‌گردد، وقتی که در آستانه ماه رمضان آن سال شجریان به درخواست رادیو تلویزیون ماموریت می‌یابد مناجات‌هایی را با صدای خوانندگان مذهبی جوان ضبط کند. وی نمونه‌ای از کار را می‌خواند و خوانندگان را هم رهبری می‌کند که چگونه بخوانند و بعد همه‌ی نوارها را در اختیار مدیران سازمان قرار می‌دهد و خود در اعتراض به شرایط جدید موسیقی از رادیو تلویزیون قهر می‌کند اما در کمال تعجب در نخستین شب ماه رمضان آن سال صدای خود را از رادیو می‌شنود دعایی که تا سال‌ها لحظات پیش از افطار مردم روزه‌دار را رنگی دیگر می‌داد و تا سال‌ها بعد که پخش آن به دلایل سیاسی ممنوع اعلام شد، مهمترین نشانه ماه رمضان بود.


برنامه رادیویی گلها
برنامه رادیویی گلها

فراز دوم: شجریان گلها

برنامه رادیویی گل‌ها را می توان آبرو و اعتبار موسیقی سنتی ایران دانست. گلها، نخستین بار در سال ۱۳۳۵ با نام گلهای جاویدان و به همت داوود پیرنیا در رادیو ایران تولید شد و چندی نگذشت که برنامه های: گلهای رنگارنگ، یک شاخه گل، گلهای صحرایی و برگ سبز نیز به آن اضافه شد. گلها آمیزه ای از اشعار نغز و کمتر شنیده شده تاریخ ادبیات ایران که به دکلمه و آواز به گوش علاقمندان موسیقی می رسید و در کنار آن می‌شد تصنیف‌های شریفی راه هم شنید. پیرنیا برای گلها جمعی از برگزیده ترین استادان موسیقی را گرد هم آورد: ابوالحسن صبا، علی تجویدی، احمد عبادی، مرتضی محجوبی، عبدالله جهان پناه، لطف الله مجد، رضا ورزنده، حسین تهرانی، جلیل شهناز، علی اصغر بهاری، حسن کسایی، پرویز یاحقی، جواد معروفی، فرهنگ شریف و بسیاری دیگر.

ده سال پس از پخش نخستین برنامه‌ی گلها حالا در سال ۱۳۴۵ پیرنیا جوان تازه از شهرستان آمده ای را ملاقات می کند که او را به تحسین وا می دارد ماجرای این دیدار را از زبان شجریان بخوانید:

من هم توی شورا امتحان دادم، هم رفتم پیش مرحوم پیرنیا.
دوستی داشتم به نام حسین محبی، ایشون از اپراتورهای قدیم رادیو بود. ایشون به من گفت منو می‌برند پیش مرحوم پیرنیا. تابستون بود، تابستون ۴۵، ما را آورد دم رادیو و اینها. به یکی از دوستان گفت بیا واسش ساز بزن. نوازنده‌ها برگشتن گفتن اینا که از شهرستان میاند فالش می‌خونند و از اینا، خلاصه یکیشون اومد، سیروس حدادی که فلوت می‌زد. سه گاه زد و منم خوندم، حسین نوار رو برداشت و رفتیم پیش پیرنیا. پیرنیا هم یه اتاق کوچکی داشت داخل همون استودیو گلها، عینکم زده بود و مشغول کار بود. ما اومدیم تو، واستادیم تا اجازه بده بشینیم. بعد از نیم دقیقه گفت ها؟حسین؟ چیه؟ چه کار داری؟ گفت آقا یه نواره می‌خوام شما بشنوید. گفت که خیلی خب. بیا بذار روی دستگاه و همچنان مشغول کار بود. گفت خب روشن کن، روشن کرد و شروع شد و آواز که شروع شد پیرنیا که داشت همین‌جور می‌نوشت یه دفعه وایستاد. گوش کرد و قلمش رو گذاشت زمین . به من نگاه کرد و به حسین نگاه کرد و به من گفت شما خوندید؟ گفتم بله! گفت خب مخالفش رو بذار بشنویم. حسین گذاشت و گفت: می‌خوام. من این رو می‌خوام. این سریع بره اجرا کنیم. رفتیم استودیو، افشار زد و من خوندم. فکر کرد و گفت نه! من با این ساز نمی‌خوام. فردا بیا.
فردا اومدم و رفتم تو اتاق نشستم و روان‌شاد رضا ورزنده اومد. آمد وارد اتاق شد و سازش رو گذاشت زمین و سلام کرد و خیلی هم ادب می‌کردند هنرمندها در مقابل مرحوم پیرنیا. خیلی احترام بهش می‌گذاشتند. بعد گفت رضا، یه چیزی برو با این آقا بزن. رفتیم تو استودیو و ورزنده پرسید که چی می‌خونی؟ گفتم هرچی بزنی. گفت خب یه چیزی بگو. گفتم هر چی بزنی می‌خونم. گفت افشاری خوبه؟ گفتم افشاری بزن. افشاری زد و منم شروع کردم به خوندن و تموم شد و رفت. پیرنیا خوشش اومد از اینکه دید یه جوون شهرستانی اومده و خیلی راحت اومده می‌خونه و بعد آخرش که تموم شد گفت من می‌خوام این رو پخشش کنم. یه بار دیگه میشه این فرود رو تکرار کنی. یه بار دیگه تکرار کردیم و گفت این برگ سبز ۲۱۶ است، من این تاریخ پخشش می‌کنم. گفتم خیلی خب. گفت شما کجا هستی؟ گفتم والا من مشهدی‌ام. و معلمم و آمدم تهران ببینم می‌تونم در رادیو باشم. گفت آره و خیلی خوبه. من این رو پخشش می‌کنم. ۲۰ مرداد ۴۵ ضبطش کردیم و ۱۶ و یا ۱۷ آذرماه پخش شد.

کمی نمی‌گذرد که زنده یاد پیرنیا در سال ۱۳۴۶ با رادیو ایران اختلاف پیدا کرده و از کار خود کناره‌گیری می‌کند. گلها چند سالی کم کار می‌شود تا اینکه در اوایل دهه پنجاه، امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) شاعر پرآوازه مسئولیت بخش موسیقی رادیو ایران و سرپرستی گلها را بر عهده می‌گیرد و گل ها تا سال ۱۳۵۷ و واگذاری رادیو به انقلابیون، یکی از محبوب ترین برنامه‌های رادیویی تبدیل می‌گردد؛

سهم محمدرضا شجریان از مجموعه برنامه گلها، ۹۷ برنامه است.

گروه چاوش
گروه چاوش

فراز چهارم: شجریان انقلاب

چه آنهایی که روزهای پرشور انقلاب را در سال ۱۳۵۷ تجربه کردند، چه آنهایی که در حال و هوای فرهنگ در آن روزها مطالعه داشتند نام گروه چاووش را شنیده‌اند. گروه چاووش برآمده از جمعی از صاحب نامان عرصه موسیقی سنتی در سال‌های پیش از انقلاب بود، گروه شیدا و عارف که در مجموعه رادیو تلویزیون ملی آن روز فعالیت می‌کرد، پس از اوج گیری اعتراضات مردمی در تابستان ۵۷ و مشخصاً پس از جمعه سیاه ۱۷ شهریور، درست یک روز مانده به آستانه برگزاری کنسرتی در اتحاد جماهیر شوروی، از فعالیت در رادیو تلویزیون استعفا داد و در نامه‌ای خطاب به مدیر وقت سازمان رادیو تلویزیون ملی نوشت:

وقایع ناگوار اخیر ایران و واقعه تاسف بار دلخراش در آتش سوختن بیش از ۴۰۰ نفر در آبادان به دست آتش افروزان و همچنین کشتار مستمر در سراسر ایران، همه را عزادار ساخته است دل و دماغی برای ما نگذاشته که بتوانیم کنسرتی برگزار کنیم: جز ناله های زار چه آرد هوای نای!

این نامه که به انشای محمدرضا لطفی بود، توسط هوشنگ ابتهاج کمی تعدیل و به خط محمدرضا شجریان نوشته شد. گروه عارف و شیدا که فعالیت خود را به شکل مستقل در کانون فرهنگی هنری چاووش ادامه دادند و از آن سال تا سال ۱۳۶۳ که کانون به تعطیلی کشانده شد، مجموعه ای از کارهای پیشین و تولیدات جدید خود را در ۱۲ آلبوم به بازار عرضه کردند. خواننده اصلی ۵ مجموعه از این ۱۲ اثر، محمدرضا شجریان بود. چاوش‌های ۲ تا ۸ به شدت تحت تاثیر فضای انقلابی آن روزها بود از جمله سرود انقلابی شب نبرد در چاووش ۲ با صدای محمدرضا شجریان سرودی که مردم را به مبارزه می خواند.

شجریان سالها بعد در گفتگویی اعتراف کرد که به آن اندازه که دیگران فکر می‌کردند انقلابی نبوده است و قصد او بیشتر همراهی با گروه چاووش بوده که اعضای آن تفکرات انقلابی داشتند.

آلبوم بیداد
آلبوم بیداد

آلبوم بیداد

حالا دارم درباره سال ۱۳۶۴ صحبت می‌کنم آنهایی که آن سالها را دیده‌اند حتی آنهایی که مثل من کودک بودند می‌توانستند فضای بسته موسیقی را به خاطر بیاورند پنج سال از شروع جنگ می‌گذشت کشور درگیر بزرگترین مشکلات سیاسی و اقتصادی بود موسیقی محدود بود به سرودهایی چون خجسته باد این پیروزی و آمریکا آمریکا مرگ به نیرنگ تو. در چنین شرایطی انتشار یک آلبوم موسیقی مردم خسته کوچه و بازار را دوباره به یاد نغمه های دل انگیز انداخت؛ انتشار آلبومی به اسم بیداد.

با انتشار آلبوم بیداد که بهتر است از آن به عنوان یک اتفاق نام ببریم بسیاری از اهل موسیقی دوباره بر سر شوق آمدند و بیداد یکی از پرفروش‌ترین آلبوم‌های موسیقی سنتی ایران تا به امروز تبدیل شد.

آنچه در اینجا و پس از سال‌ها مهم است جنبه های هنری آلبوم بیداد است که بسیاری آن را بهترین آلبوم مشکاتیان و البته شجریان می دانند. غزل «روز وصل دوستداران یاد باد»، انتخاب مشکاتیان بود و «غزل یاری اندر کس نمی‌بینیم، یاران را چه شد» که توسط شجریان انتخاب شد نگاه معترض به شرایط آن روز و به انجام رسیدن وعده های دیروز بود.

دلشدگان اثر علی حاتمی
دلشدگان اثر علی حاتمی


فراز نهم: شجریان و سینما

ردپای شجریان را در سه فیلم سینمایی می‌توان جستجو کرد، نخستین بار علی حاتمی در «دلشدگان» به او پیشنهاد کار داد. موضوع فیلم سفر یک گروه نوازنده و خواننده ایرانی در دوران قاجار به فرنگ است برای پر کردن چند صفحه موسیقی، ماجرایی که در آن خواننده گروه که نقش آن را امین تارخ جوان بازی می‌کرد، دلباخته شاهزاده خانم ترکی می‌شود که لیلا حاتمی در نخستین تجربه بازیگری حرفه‌ای خود، آن را جان داد. «دلشدگان» که به تعبیری مهمترین اثر سینمایی ایران درباره موسیقی است طبیعتاً نیاز به یک موسیقی ویژه داشت که ساخت آن به حسین علیزاده واگذار می‌شود. حاتمی در آخرین فیلم پیش از انقلاب خود نیز از یکی از تصنیف های علیزاده با صدای پریسا را در فیلم «سوته دلان» استفاده کرده بود. علیزاده برای اجرای آواز و تصانیف خوانندگان جوانی را پیشنهاد می‌دهد، اما اصرار علی حاتمی بر استفاده از محمدرضا شجریان بود.

نکته اصلی که هم علیزاده و هم شجریان بر آن پافشاری داشتند، لب نزدن بازیگر فیلم روی صدای خواننده بود .سنتی که از فیلم فارسی آمده بود و بیننده را یاد صدای ایرج و تصویر فردین می انداخت. شعر و تصانیف دلشدگان را خود علی حاتمی سروده بود، اما به اصرار شجریان اشعار در اختیار فریدون مشیری قرار گرفت، تا به لحاظ تکنیک شعر بررسی شود. حاصل تصانیفی شد در حال و هوای موسیقی دوران قاجار که همچنان از بهترین کارهای شجریان به شمار می‌رود. آوازهای این فیلم را شجریان بر اساس اشعار سعدی و حافظ خواند، او آواز را نه در استودیو، که در کوه‌های اطراف تهران ضبط کرد و صدای ضبط شده را در اختیار علیزاده قرار داد تا روی آن بنوازد.

نام شجریان در تیتراژ دو فیلم سینمایی دیگر هم دیده می‌شود «زمستان است» از رفیع پیتز و «ابجد» از ابوالفضل جلیلی. در فیلم زمستان از کارگردان تصاویر سرد و سرمازده فیلم را با صدای شجریان که شعر معروف «زمستان» اخوان ثالث را می‌خواند ترکیب می‌کند. اما فیلم دوم قصه پسری در خانواده مذهبی است که حس و حال او با ترانه ها و آوازهای مختلف شجریان روایت می‌شود فیلمی که هیچگاه اجازه پخش در ایران پیدا نکرد.

من سوگی در این مرگ ندارم. تا آوازهایش شنیدنی است، آوازه‌خوان زنده است. این بزرگ حافظ‌خوان ادوار ایران زنده است، تا شعر حافظ زنده است.
https://open.spotify.com/show/75QdOJfKfhv8gEutngX4cR#login


https://www.aparat.com/v/oC4hy


محمدرضا شجریانهوشنگ ابتهاجمنصور ضابطیان
نوشتن شیرین‌ترین اتفاق روزانه من است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید