سلام
، حالتون چطوره؟ منم خوبم خداروشکر. میدونم بعضیاتون منتظر قسمت جدید یک عاشقانه سریع و آتشین بودین. ولی خونه که اومدم. کامپیوتر رو روشن کردم که قسمت جدید رو بذارم و دیدم اهوک موس کامپیوتر نیست.
حالا هی پرس و جو کردم کسی نمیدونه کجاست؟ که خواهرم گفت آقا محمد یعنی جناب دامادمان لازم داشته و تا چهارشنبه به موس فکر نکنم. از همین رو من هم صمم بکم سر طاعت فرود آوردم و مقاومت نکردم چون فایده نداشت.
عصر امروز هم بنا به وعده ام قرار بود که با بچه ها بیرون برویم که رفتیم پردیس کتاب امام که یکی از بهترین کتاب فروشی های مشهد است و بچه ها کتاب هایی که دوست داشتن خریدن.
بعد هم آمدیم که یک چیزی بر بدن بزنیم و آمدیم ویتامین سرای اول زیست خاور و هر کسی چیری سفارش داد. امیرعلی و زینب و فاطمه آیس پک. علی شیرموز. خواهرم هم خدا خیرش بدهد همان طرف های کتاب فروشی کار داشت با همسرش آمده بود و در کنترل امیرعلی و مدیریت خرید بچه ها کمک کرد و او شیک انبه سفارش داد که خیلی خوب بود و نصفش را من و علی خوردیم.
و خب من میخواستم حساب کنم که به نظرم به خاطر عذاب وجدان اینکه موسم را به تاراج برده اند دامادمان حساب کرد و دیدم گاهی گذشت به نفع آدم میشود. و خوب شد سروصدا راه ننداختم برای موسم و ان الله مع الصابرین. ?
پی نوشت: اهداف آموزشی در این برنامه توانایی بچه ها در ارتباط برقرار کردن با فروشنده و راهنمایی گرفتن از آنها برای یافتن کالای مورد نظرشون بود. و همچنین انتخاب کتاب یا لوازم التحریر مورد نظر و خرید و کارت کشیدن و حساب کردن بود. که به خیر و خوشی انجام گرفت.
امیرعلی که حسابی با خانوم فروشنده رفیق شده بود و میگفت من کتاب پلیسی میخوام. بعد خانوم فروشنده هم کتابی متناسب با سنش برایش می آورد و او هم میگفت نه اینو دارم. اینو نمیخوام. خب اولش خجالت میکشید بره با اون خانومه صحبت کنه ولی بعدش خجالتش ریخت دیگه. و توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران خیلی مهمه!
و خب در برنامه های آتی حتما روی توانایی فروش بچه ها باید کار کنم. چه بسا که مهم ترین کار عالم خرید و فروش است. خرید مایحتاجت و فروش توانایی هایت یا کالایی و چیزی که داری.
به نظر من بازار بزرگ ترین دانشگاه و معلم است و کسی که خرید و فروش بلد باشد در زندگی خیلی جلو می افتد!
عید قربانتان پیشاپیش مبارک