جان بها
فقط از خود کتاب بخواهم بگویم باید بگویم واقعا عالی بود و ارزشش را داشت. از چند بخش تشکیل میشود. جان گداز. جان سوز. جان دار. جان به لب. جان بها. شدیدا تصویری بود و موقعیت و توصیفات نویسنده را کاملا میتوانستی حس کنی و درک کنی. جزئیات در نوشته مشهود بود و بعضی جاها ذوق میکردم ازین ظرافت و طبع بلند نویسنده. خیلی دوستش داشتم، یک قلم حرفه ای و جذاب که بهش رشک بردم و ازش چیزی یاد گرفتم. حجم کتاب خوب است. به موقع شروع میکند اوج میگیرد و بخش را به پایان می رساند. کشش داستان حرف نداشت و داستان با یک شوک جالب پایان گرفت. خب این از تعریف در مورد کتاب.
خب حالا برسیم به اینکه با این کتاب چطور آشنا شدم؟ جشن افتتاح مغازه ی کتاب فروشی پسر عمه ام بود-اسم گروهشان کتاب رسان است که سایت دارند و میتوانید از سایتشان کتاب های به شرط چاقویشان را خریداری کنید- و از چند نفر نویسنده دعوت کرده بود تا جشن امضای کتاب هم داشته باشند-البته شایان ذکر است که پذیرایی مفصل و خوبی هم داشتند. سه تا آقا بودند و یک خانوم. هر نویسنده چند جلدی کتاب نوشته بودند و برای خودشان کسی بودند. این کتاب چاپ دوازدهمش بود. و کتاب دیگری که خریدم یعنی کتاب کهنه سرباز جایزه ی کتاب سال را برده بود که البته هنوز نخوانده امش.
نویسنده ی کتاب سید مصطفی موسوی ست و همان اول که دیدمش گفتم سلام پسر عمو. شوکه شد. گفتم خب سید ها مگر پسر عمو نیستند؟ خندید. روحانی بود و خوش مشرب. کتاب را برداشتم و گفتم نمی خواهید بهم هدیه بدهید؟ گفت قابل شما را ندارد. ولی خب کتاب مال من نیست مال مغازه است. گفتم پس بی زحمت برایم امضایش کنید. تشریفات شروع شد. مهر و استامپش را در آورد و با یک سری مراسمات خاص و کلی فکر کردن چیزی برایم نوشت و مهرش را پایش کوباند. واقعا کتاب ارزش داری بود. خوشمان آمد.
از داستان چیزی نمیگویم .. خودتان بروید تحقیق کنید و اگر دوست داشتید بخرید. بیشتر از قلم نویسنده گفتم و سبک نگارش و انتقال احساسات از طریق متن و ربتم داستان که سریع و پر کشش بود. به قیافه ی بنده ی خدا نمیخورد همچین قلم روان و چیره ای داشته باشد ولی خب نباید از روی ظاهر و شغل و لباس افراد قضاوت کرد که.
میان نوشت: چقدر علاقه مند شدید این کتاب رو بخونید؟
کلی در مورد این جاناتان آقا نوشته بودم ولی هنگ کرد و نوشته هایم پاک شد. توی روحش. کلی پی نوشت هم داشتم. که آنها هم پاک شدند. میشه خواهش کنم؟ نه ظاهرا درست شد! بزارین ...
جاناتان مرغ دریایی
یک کتاب به یکی از دوستان قرض داده بودم و او این کتاب را برایم آورد. کتاب شکیلی بود و در قامت جلد سخت. یک صفحه اش فارسی بود و یک صفحه اش انگلیسی. عکس هم زیاد داشت. عکس هایی از مرغ های دریایی. نویسنده ی این کتاب یک خلبان ارتش آمریکا بود و داستان به مرغ دریایی ای به نام جاناتان برمی گشت که به دنبال کمال بود. هر روز چیزی یاد می گرفت و بر خلاف رفتار قبیله عمل می کرد. به دنبال سرعت بود. به دنبال تبدیل شدن به یک مرغ دریایی کامل.
استادش به او درس هایی می داد و می گفت ما تنها سایه ای از آن مرغ دریایی کامل هستیم.
پی نوشت 1: فکر کنم این پی نوشت ها رو نذارم یه چیزی کمه تو متنم.
پی نوشت2: امروز رفتیم رای دادیم. حالا نه به آنهایی که احتمال رای آوردنشان زیاد بود. به دوست خواهرم رای دادم. به یکی از آشنایان و برادر همکارم. فقط دو نفر از توی لیست هایی که احتمال رای آوردنشان بود را رای دادم.
پی نوشت3: حالا این ها را دارم جمعه 11 اسفند مینویسم ولی میخواهم دوشنبه منتشرش کنم پس توی این چند روز بیشتر فکر میکنم و به پی نوشت ها اضافه میکنم.
پی نوشت4: امسال هم دارد تمام می شود و هیهات که این عمر گران چه زود میگذرد. سال خوبی از لحاظ کتاب خوانی بود برایم و لیست کتاب هایی که خواندم را آخر سال برایتان میگذارم و نمره ای از 100 هم بهشان میدهم.
پی نوشت5: این را میخواستم همان دوشنبه بنویسم ولی دیدم تا هنوز عرق تمام شدن رمان خشک نشده بنویسمش و ذهنم را آرامش بخشم.
پی نوشت 6: خب تو یک روز یک کتاب دیگه هم خوندم. به معرفی کتابم اضافه کردم.
پی نوشت7: امروز یک هدیه جذاب از طرف یک دوست مجازی برام اومد. چقدر من ذوق دارم. اوووف ...
پی نوشت8: هدیه ی بعدی که منتظرشم. از طرف شاگردان شائولینمه .. البته اگر بیارن. اگر تنبلی نکنن. باید بندازمشون تو استخر تمساحا... اونایی که زنده بیرون اومدن رو نگه دارم! این تحفه ها به درد حضور در معبد شائولین نمیخورن. تقصیر این مدرسه هاست البته.
پی نوشت 9: امسالم تموم شد .. یک جمع بندی بکنم براتون! کلی کتاب معرفی کنم و کلی فیلم که دیدم در این سالی که گذشت.
پی نوشت 10: دیگه این آخریشه فک کنم. داشتم زیاده گویی می کردم که فایل وردم خراب شد!