سلام سلام سلام. خب من تا همینجاش رو برنامه ریزی کرده بودم.. سلام خوبه دیگه .. سلامتی میاره .. چی باس بگم؟ آها ..
حالتون چطوره؟ دماغتون چاقه؟
و بالاخره 200 تایی شدم. جا داره یادی کنم از جشن صد تایی شدنم که پوسترش را روان نویس اعظم سلام الله علیها طراحی کرده بود و چه بزم و پایکوبی باشکوهی بر قرار بود و همان پست بود که سبب شد من با زندان ویرگولان آشنا شده و خودم را به در و دیوار بزنم تا از بند ویرگول و ویرگولیان بیرون بیایم. شایان ذکر است که از زحمات جناب دست انداز کبیر و لابی ایشان جهت آزادسازی این کاربر حقیر قدردانی ویژه بنمایم. ولی چه دوران سختی بود. انشاالله این بار خبری از بند و زنجیر و زندان نباشد و تمام وقت را به جشن و پایکوبی و عیش و نوشیدن آب پرتقال فرد اعلای بهشتیِ حلال اصل باشیم.
ساقی این بزم جناب دست انداز، پدر ویرگول و پدر معنوی تمام اعضاست. آب پرتقال را هم ایشان خودشان از بودجه ی شخصیشان در خزانه ی ویرگول تقبل کرده اند و دستگاه آبمیوه گیری اش را هم حسین آقا قرار است از آبمیوه گیری سر کوچه شان بدزدند ببخشید قرض بگیرند و بیاورند و با جوجه تیغی و دختر مهتاب و مرضیه خانوم و نگین خانوم اصل و زهرا خانوم N و خانوم فائیر و فاطمه خانوم بخشی بنشینند در فرآیندی کاملا بهداشتی آب پرتقال ها را بگیرند و از شما دوستان عزیز و دوست داشتنی پذیرایی کنند.
مسئول بخش طرب و بزن و برقص این مراسم آقای ایکس-فاطما خانوم ... ااا مرتضی دهقان هم نیست که، کیو بگم؟ خب سبیل و کلاه شاپو سرشان میگذارند آقا بشوند- و خانوم ایگرگ-آفتابگردون عزیز- هستند که چون از راه دور –صدایش را در نیاورید، داخل زندان ویرگولان هستند- قرار است دی جی بازی در بیاورند. البته راستش را بخواهید خودشان را حبس کرده اند درس بخوانند. چرا دروغ بگویم؟ قبلا یک مدیر برنامه داشتم. ولی الان که ایشان هم کنکوری هستند. چه کار سختی است. خودتان بدن ها را گرم کنید بعد بیایید وسط و اوه اوه .. بزنید و برقصید و آب پرتغال بخورید. چه بسا شما خود دی جی خودید ، برخیزید. و گرم کردن مجلس و قر دادن پای خودتان هست. البته تنی چند از دوستان کنکوری همان دو نفر که قبلا اشاره شد بهتان جو می دهند و حسابی لهو و لعب بر پا میکنند تا قری در کمرتان نماند.
حالا همانطور که شما مشغول عیش و نوش هستید از فواید 200 تایی شدن بگویم برایتان که خوب است. حال میدهد. ولی خب برای من که خیلی طول کشید تا 200 تایی شوم. یعنی نعوذ بالله شیرم خشک شد تا اینکه به این عدد مقدس برسم. حالا جایزه می دهند؟ به خدا سوگند نه .. ولی خب برای کسی که ماشین ندارد. خانه ندارد. زن هم ندارد. بچه ؟ نه بچه هم ندارد. میتواند هیجان انگیز باشد و آدم را از زندگی پلانکتونی اش بیرون بیاورد. حالا با خودتان می گویید این را ببین .. 200 تایی شده چه خرجی کرده. چه پارتی ای گرفته. باغ پرتقال جناب دست انداز را خالی کرده. حالا خوب است 4000 تایی نشده-اشاره به شخص خاصی ندارم-. وگرنه می خواست از جیب بیت الحال ویرگول همه را چند استکان تکیلا و شراب شیراز مجازی مهمان کند حتما.
ولی خب آدم باید دم را غنیمت بشمارد به همین منظور وانت هایی از بهشت در حال آوردن پاتیل های می بهشتی-شما بخوانید آب پرتقال- هستند و کامیونی هم از اصفهان -انبار ویرگول- کیک یزدی تهیه شده با روغن درجه ی سه پالم دار-شاید هم ساقه طلایی- بار زده و دارد می آورد. بنده هم به عنوان عروس اینجا نشسته ام هر کسی خواست هدیه ای چیزی بدهد بیاید به من بدهد. تاج گلی روی سرم بگذارد. قند بسابد. شاباشی چیزی بریزد بالای سرم. حالا چرا عروس؟ خودتان چه فکر میکنید؟ خب معلوم است دیگر. عروس مهم است. پسر بدبخت پاره میشود داماد میشود. میگویند عروسی. کلی ماشینش را گل میزند میگویند ماشین عروس. کلی خانه تهیه میکند میگویند خانه عروس. عملا داماد نقش پشمک حاج عبدالله را دارد. همه چیز برای عروس است.
حالا در این فضای مجازی بگذارید یک چیزیش هم به ما برسد. خانوم گلکار عزیز زحمت گل آرایی مراسم را بر عهده گرفته اند و عده ی کثیری از دوستان هم زحمت حضور در مراسم را کشیده اند.
به نام خدا ... حالا دست .. دست .. آقایون دست خانوما صلوات ... چه معنی میده. منتظر رقص بودین؟ الان کمیته ی ویرگول می آید همه مان را میگیرد. خوبتان می شود. من زندان کشیده ام. من می دانم انفرادی چه سخت است. زیرپوستی یک قر ریز بیایید فقط. خدا خیرتان بدهد ..
خانوم مجنون لیلا و آقای نساجیان هم کلاه هایی دستشان گرفته اند و در حال گلریزان هستند برای آزادسازی زندانی ها و کمک مالی به دوستانی که به علت مشکلات معیشتی و کنکور ویرگول را ترک گفته اند و دارند اسنپ کار می کنند یا خودشان را در اتاقی نمور و داغان و کثیف و ایییش حبس کرده اند و دارند درس می خوانند. البته بخشی از وجوهات جمع آوری شد خرج شانه و کتف و کول این بنده ی حقیر می شود تا ماساژی استخری جایی بروم که بهتر بشود شانه ام بیشتر برایتان بنویسم.
ممنون که تو جشن شرکت کردین. امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه
خوش گذشت ... موفق و پیروز باشید!
پی نوشت 1: دوستان عزیز لطف کنن سندروم دست بی قرارشون رو کنترل کنن. بگذارن یک چند روزی بگذره ازین مهمانی بعد آنفالو کنن : )
پی نوشت2 : ممنون از همه ی عزیزانی که در تمام این ایام با لایک و کامنت به من کمک کردن تا پست بنویسم و انتشار بدم. وعده دیدار ما اون دنیا ، جبران کنیم انشاالله ...
پی نوشت 3: چای و نبات بهشتی به تعداد هست با کیک یزدی و ساقه طلایی. بزنین بر بدن ... گوارای وجودتان
پی نوشت 4: کی بشه جشن هزار تایی شدنم رو بگیرم ... هی خدددااااا ...
پی نوشت 5: برد تیم ملی ایران هم مقابل سوریه رو تبریک میگم. شیرمون خشک شد تا بردن .. ایششش
پی نوشت 5.5 : راستی یادی کنم از همه ی دوستای خوبم که به هر دلیلی الان پیشمون نیستن. و جاشون خیلی خالیه! مخصوصا روان نویس عزیز. رستم جان. مرتضی دهقان دوست داشتنی و خیلی های دیگر!
پی نوشت 6: اینم برای کسایی که دوست دارن پست صد تایی شدنم رو بخونن. ولی خودم هنوز نخونده فکر کنم اون بهتر بود ازین ...
پی نوشت 7: آخر یکی نیست بهم بگوید تو که فرق پرتغال و پرتقال را نمیدانی و همیشه به عمد یا به اشتباه پرتقال را پرتغال مینویسی چرا باید میوه ی پذیرایی مهمانی ات را پرتقال انتخاب کنی و در متنی که نوشتی صد بار اسمش را بیاوری ... اییییشش .. :)))
سید مهدار بنی هاشمی
12 بهمن 1402