دیروز با یکی از دوستان رفته بودیم استخر و در راه برگشت صحبت از فیلم شد و عباس کیارستمی. اسمش را شنیده بودم و وقتی پرسید که ازش فیلم دیده ام یا نه؟ با خودم گفتم حتما دیده ام. پس از حضرت گوگل استعلام گرفتم و دیدم نه. هیچ. حتی یک فیلم. پس با خودم گفتم امروز به رسم برنامه ی جمعه هایم که دیدن یک فیلم سینمایی است یکی از فیلم هایش را ببینم.
در ابتدا نیت داشتم طعم گیلاس را ببینم اما حسی مرا به سمت فیلم " خانه ی دوست کجاست " برد. اسم فیلم را در گوگل سرچ کردم و در سایتی که تماشای آنلاینش را داشت شروع به دیدنش کردم. فیلم خیلی نوستالوژیک است و از کلاس دبستانی با نیمکت های سه نفره شروع میشود که معلم دارد مشق های بچه ها را نگاه می کند و به یکی از بچه ها که می رسد بهش گیر می دهد که چرا روی کاغذ تکالیفش را نوشته. مگر به او نگفته توی دفتر باید بنویسد؟ معلم هی به پسر بچه گیر می دهد و اشکش را در می آورد. بعد که معلم تحت تاثیر قرار گرفته می گوید تعریف کند که چرا دفترش را نیاورده که پسرک می گوید خانه دایی اش بوده و دفترش را آنجا جا گذاشته برای همین نتوانسته توی دفترش مقش ها را بنویسد.
پسر بچه ای از آن طرف کلاس می گوید که پسرک راست می گوید و دفترش دست او است. من پسر دایی اش هستم. معلم هم می گوید خب اشکال ندارد. دفعه دیگر اگر دفتر نداشته باشی و مشق هایت را تویش انجام نداده باشی از مدرسه اخراجت می کنم. این صحنه ها را که می دیدم افتادم در سیاه چاله ای از خاطرات دوران مدرسه. کلاس آقای یعقوبی معلم ادبیات که به خاطر اینکه دوستم که تازه به کلاس ما آمده بود انشا ننوشته بود محکم خواباند زیر گوشش. حالا اینکه بر آن دوستم چه گذشت نمیدانم. ولی برق سه فاز از سر ما که پرید و قلبمان شکست. یاد تمام معلم هاییم افتادم که مرا اذیت کرده بودند با رفتارشان.
فیلم خیلی نوستالوژیک بود. پسر برگشت خانه و مشغول نوشتن مشق هایش شد و بعد دید که دفتر دوستش توی کیف اوست. دفتر محمدرضا نعمت زاده. مادرش داشت لباس میشست و آویزان میکرد. برادر کوچکش توی بانوج مدام نق میزد و او به دنبال این بود که برود و دفتر دوستش را که در روستای "پُشته" بود پس بدهد. هی می آمد از مادرش اجازه بگیرد که برود دفتر را به دوستش بدهد تا نکند که فردایش رفیقش را اخراج کنند اما مادرش میگفت نه برو مقشات رو بنویس. خلاصه مادر را می پیچاند و بدو می رود به پشته. اما از هرکس می پرسد ممرضا نعمت زاده را میشناسند. می گویند نه. می پرسد کجاست آدرسش؟ می گوید پشته. مردم می گویند خب پشته خیلی بزرگ است. خیلی ها هم فامیلشان نعمت زاده است.
استیصال پسر خیلی نفس گیر است و حرص آدم را در می آورد. هی به این ور می دود هی به آن ور اما مدام به در بسته می خورد. خلاصه یکی بهش می گوید برو دنبال فلانی او آقای نعمت زاده است که دارد با پسرش میرود به کوکر-روستای پسرک- او هم می دود دنبال آنها تا روستا. به روستا که میرسد پدر بزرگش که دم غرفه ای نشسته او را صدا می زند و می گوید کجا رفته ای؟ چرا فردا نمیروی دفتر را به دوستت بدهی؟ الان برو برای من سیگارم را بیاور. پسر که دل توی دلش نیست می گوید باید بروم دفتر را به دوستم بدهم. ولی پدربزرگ تشر بهش می زند که وقتی بهت چیزی میگویم بدو برو انجام بده بعد شروع می کند با رفیقش صحبت کردن از ایام بچگی اش که پدرش بهش 10 قرون میداده و چه بچه ی خوبی بوده چه بچه ی بد ماهی یک بار یک دل سیر میزده اش. از تز تربیتی اش میگفت. میگفت من اینجا سیگار دارم ولی بچه باید یاد بگیرد بزرگ تر بهش دستوری می دهد سریع انجام بدهد.
فیلم عجیب فیلم خوبی ست و من بخواهم بیشتر بگویم ازش ده صفحه ای میشود و از حوصله ی شما خارج. در توضیحات فیلم آمده بود که خانه دوست کجاست در فهرست ۵۰ فیلمی که باید قبل از ۱۴ سالگی دید از دید بنیاد فیلم بریتانیا قرار دارد. اما منی که بعد از 14 سالگی دیدمش هم حسابی کیف کردم. مخصوصا فیلمبرداری عالی اش. این سبک فیلم برداری و صحنه پردازی و نورپردازی چقدر مرا یاد فیلم های اروپایی معروف انداخت. من دیدن این فیلم را بهتان توصیه می کنم ...
نمره من به این فیلم از 10: 9.5
سید مهدار بنی هاشمی
03آذر1402