از آنجایی که عهد کرده ام هر کتابی میخوانم معرفی ای از آن بنویسم این ها را دارم می نویسم. احمد شاملو را خیلی نمی شناخته ام و هنوز هم نمیشناسم. اما اسمش را شنیده و چند شعری ازش خوانده بودم. یک کتاب شعر از شعرهایش هدیه گرفته ام و چند شعری از آن کتاب را هم خوانده ام و به دلم ننشسته. ولی خب کشته و مرده زیاد دارد. کسانی که خیلی تعریفش میکنند. داستان شاملو و آیدا را هم زیاد شنیده بودم.
پس آنجا که اسم کتاب نامه های شاملو به آیدا-مثل خون در رگ های من- را شنیدم کتاب را سفارش دادم. این کتاب شامل چندین نامه ی شاملو به آیدا قبل و بعد از وصال است. قبل ازین کتاب هم ، کتاب نامه های عاشقانه ی یک پیامبر را خوانده بودم که نامه های جبران خلیل جبران بود به معشوقه اش که تا آخر عمر به وصال نمی رسند.
نامه ها اکثرا از طرف شاملو بود. تنها یک نامه از طرف آیدا بود. نامه ها لبریز بود از قربان صدقه و ابراز عجز برای رسیدن به یار. یا قرار و مدار برای ازدواج و تشکیل زندگی. بعضی جاها کار رسیده بود به جایی که شورش را در آورده بود و آیدا را خدا و مذهب خود نامیده بود و باعث شد من همچنان از شاملو خوشم نیاید. ولی خب داستان عشق آیدا و شاملو بسیار گل کرده و پیچیده. عشقی که به وصال رسیده و بر خلاف اصطلاح رایجِ پایان عشق وصال است توانسته با عشق ادامه بدهد و با عشق به پایان برسد.
من هنوز شاملو را خیلی نمی شناسم ولی فکر میکنم شعر سپید را ایشان بنیان نهاده. آدم فعالی هم بوده و کارهای خوب زیادی انجام داده. یک کتاب ترجمه ایشان را هم اخیرا خوانده ام. من کاری به این چیزها ندارم. ولی خب هر کسی به دل آدم نمی چسبد. مثلا همین آقای بهنام تشکر. خیلی ها شاید دوستش داشته باشند ولی من اصلا خوشم نمی آید ازش و به نظرم خیلی خونوک است. سلیقه شخصی است دیگر. برای آقای شاملو هم همین نظر را دارم. البته نظر آدمیزاد با شناختِ بیشتر تغییر میکند. و این حرف من مربوط به حال حاضر است و چه بسا دو روز دیگر عاشق سینه چاک ایشان باشم.
ولی خب از متن کتاب اینطور بر می آید که این ها هم را می شناخته اند و ماجرای عشق قدیمی بوده. بعد از دو ازدواج ناموفق شاملو و طلاقش از آن ها دوباره هم را پیدا میکنند. و ماجرای نامه ها و عشقشان بالا می گیرد. این نامه ها اکثرا مربوط به سال 1341 است. زمانی که شاملو مثل آهو در گُل گیر کرده و پیدا کردن آیدا تحولی در زندگی اش ایجاد کرده چنان که می گوید:
تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال زنان بازگشت، تنهایی و خستگی بر خاک ریخت. من با توام، و آینه های خالی از تصویرهای مهر و امید سرشار می شوند.
پی نوشت: اصلا معرفی کتاب خوبی نشده می دونم. ولی همینی که هست :)
پی نوشت2 : بیشتر می نویسم براتون.
پی نوشت 3: البته من این شعرهای دره پیتی که می گم رو مدیون آقای شاملو هستم که این سبک شعرو آورد توی ایران. خدا خیرش بدهد ..
پی نوشت 4: هستم ولی خسته م.
پی نوشت 5: اصلا میخواستم پی نوشتارو با این موضوع شروع کنم ولی یادم رفت. ولنتاینتون مبارک دوستان ...
پی نوشت 6: البته سپندارمذگان هم در راهه !
پی نوشت 7: مرتضی دهقان رو توی کانالم یافتم و خوشحالم. یک فرد ناشناس بود که برای پستام کامنت میذاشت بهش شک کردم گفتم تو کی ای؟ گفت .. من از بچه های ویرگولم... گفتم مرتضی تونی؟ .. گفت هاا مویوم .. گفتم چرا ویرگول نیستی؟ گفت برای اینکه ذهنم پره ولی نمیتونم بنویسم ... گفتم خب بیا بخون فقط .. مگه مجبوری حتما پست بنویسی؟ ... گفت باوشه .. خیلی خوشحال شدم.
پی نوشت 8: درسته که کانالم رو سال هاست که دارم. و خیلی چیزی نوشتم توش ... اما عشق من ویرگوله و ویرگولیان! مرسی که هستین
27بهمن 142