معرفی فیلم "باشو .. غریبه ی کوچک"

کارگردان فیلم، بهرام بیضایی هست. نمایش نامه نویس و کارگردان مطرح ایرانی. تئاتر مرگ یزدگردشان را دیده بودم و فیلم سگ کشی. فیلم مسافرانش را هم دیده ام. سبک خاص خودش را در فیلمسازی دارد.

داستان ازینجا شروع میشود که در دل جنگ هستیم و مدام صدای انفجار می آید و تخریب خانه ها را میبینیم و مردن آدم ها. پسری سیه چرده در میرود و خودش را به کامیونی رسانده و میرود در قسمت بار کامیون مخفی میشود.

کامیون بار را دارد برای شمال میبرد. پسر با کامیون به شمال میرود و میپرد پایین و آنجا هم دارند برای حفر معدن دینامیت منفجر میکنند. پس پسر باز صدای انفجار میشنود و از ترس به دل جنگل پناه میبرد و به بیشه زاری میرود. توی بیشه زار هم بانو سوسن تسلیمی و دو کودکش در حال شالی کاری هستند که چشمشان به پسر می خورد. پسر سیاه است و اینها سفید. و خب برایشان عجیب است که این کاکا سیاه از کجا پیدایش شده؟ سوسن خانوم هم با هزار ترفند پسر را اهلی خود میکند و بهش آب می دهد و تیمارش میکند.

ولی خب این بچه ترسیده است و از شرایط جنگی در رفته. ولی چه می داند که وارد محله ای نژاد پرست شده. کمی که میگذرد نائی خانوم یا همون سوسن خانوم اهالی روستا را خبر میکند تا پسر را بهشان معرفی کند. این ها هم گله ای می آیند خانه ی نائی خانوم و شروع میکنند زیر آب بچه را زدن که این سیاه است ، این با ما فرق دارد و شرش را کم کن. نائی خانوم هم دلش نمی آید و عذر هم روستایی هایش را می خواهد.

در جای جای فیلم نشانه هایی از خانواده ی بچه دیده میشود. زنی که روبنده دارد. سبک خاص جناب بیضایی ست دیگر شرایط نژاد پرستی در فیلم به وفور دیده میشود و تیکه هایی که بچه های دهاتی به پسر می اندازند. این زن ، شوهرش معلوم نیست کدام گوری رفته ، ولی خودش از پس خانواده بر می آید و بسیار همگام با طبیعت است به طوری که هر حیوانی را میبیند صدایش را در می آورد. فیلم خاصی بود. جالب بود و پشیمان نیستم از دیدنش. مخصوصا که بازی بانو سوسن تسلیمی حرف نداشت.

نمره ی من به فیلم 8 از 10. خیلی ها این فیلم رو بهترین فیلم سینما ایران دونستن. فیلم شاید مشتری پسند نباشه ولی منتقد پسند هست.

پی نوشت 1: اول باید این فیلم رو معرفی میکردم بعد فیلم های مجید مجیدی رو. ولی نمی دانم روحیه ی نژاد پرستی ام شاید نگذاشت.

پی نوشت 2: کلی خودم را کنترل کردم که در متن اصلی در مورد  شمالی ها چیزی ننویسم. می خواستم بی طرفانه باشد مثلا.

پی نوشت 3: این مازیار لرستانی هم که عاشق رابعه اسکویی بود. دیدین ، رابعه ردش کرده بود؟ این بنده خدا هم شکست عشقی خورده بود ... رفته بود به تیلور سوییفت پیشنهاد می داد شاید قبول میکرد. ولی در خودش چی دیده که به ملکه پیشنهاد داده؟

پی نوشت 4: من منتظر بودم هر لحظه این شمالی ها مثل اونایی که سیاه پوستارو آتیش میزدن ، بگیرن این بچه رو ببرن آتیشش بزنن .. :))

پی نوشت 5: ده روز پیش پست گذاشتم ، این همه غیبت. کسی هم نگران شد؟

پی نوشت 6: تهران بودم. به حسین هم زنگ نزدم بریم موتور سواری. تولد زینب ها بود. زینب کوچولو و زینب بزرگه. یه آب و هوایی عوض کردیم. حالا سفرنامه ش رو مینویسم.

پی نوشت 7: فکر میکردم این پست رو گذاشتم. آمدم معرفی یک فیلم دیگه رو بنویسم. دیدم این رو نوشتم ولی پستش نکردم. وا اسفا. هزار الله اکبر.

پی نوشت 8: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.