کتاب سر راهم قرار گرفت. از قدیم در کتابخانه داشتیمش. برادرم گوشه های کتاب را حاشیه نویسی کرده بود. رویش نوشته گردآوری و اقتباس ازاد از پائولو کوئلیو. خب پائلو کوئلیو کم آدمی نیست. به کتاب جذب شدم. اسم جبران خلیل جبران هم زیاد به چشمم خورده بود. آدم معروف و بزرگی ست و نام معروف ترین کتابش "پیامبر" است که نخوانده امش ولی پس از خواندن این کتاب در لیست کتاب هایی که باید بخوانم گذاشتمش.
شاید برای همین پائلو کوئلیو اسم کتاب را اینطور انتخاب کرده-نامه های های عاشقانه ی یک پیامبر- بعضی شعرهایش را هم خوانده بودم. گفتم ببینم چطور است. شروع کردم. کمی از زندگانی جبران خلیل جبران نوشته. همان اول می آید می گوید به علت سقوطی از جایی شانه درد میشود و برای درمان او را به صلیب میکشند تا مشکلش حل شود. جالب بود برایم.-من هم شانه دردم، شاید مرا هم باید به صلیب بکشند. نمیدانم؟- بعد کمی می آید جلو و از مهاجرتشان به آمریکا می گوید و عاشق شدن هایش. تا اینکه می رسد به عشقش به ماری هسکل که این کتاب هم از نامه های او و ماری به هم تشکیل شده. و ماری این نامه ها را برای خودش جمع آوری کرده تا بماند برای آیندگان شاید.
نامه هایشان به هم جالب است. از کتاب 40 نامه ی کوتاه به همسرم نادر ابراهیمی خیلی جالب تر بود. جبران از ماری خواستگاری میکند و او به خاطر اختلاف سنی ده ساله شان جواب رد به جبران میدهد. یعنی جبران ده سال کوچک تر بود. اما این رابطه و این نامه ها و حمایت های معنوی، روحی، انگیزش و مالی ماری از جبران قطع نمیشود تا آخر عمر خلیل جبران. برای من کتاب جالبی بود. شما را نمیدانم!
سید مهدار بنی هاشمی
11مهر1402