نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین/پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
44-ج نوشت
منو جِی.جِی و جمال جمال آبادی و جاسم جندق زاده ی جاجرودی بالای سر جنازه ایستاده بودیم و جرات جنب خوردن نداشتیم. صورت جنازه چه جوشی زده بود. جگرشم از جناقش زده بود بیرون طفلک. اسمش جواد بود. جواد جعفری جوزانی. صبح رفته بودیم جگرکی جعفرآقا که دیدیم جلنبرا انداختنش جلو مغازه و جینفنگ کردن. مثکه شاگردای حاجی جواهراتی جول و پلاسشو جمع کرده بودن و انداخته بودن جلوش. اونم جو گرفته شو جفت پا رفته تو شکمشون. اونام گرفتن جرش دادن و اعضا جوارحشو از حلقومش کشیدن بیرون. جل الخالق. این آدمیزاد دو پا گاهی وقتا یک جو رحمم نداره. طفلی جواد. داشت برای خواهرش جمیله جهاز می خرید. اما جهان عجیبی داریم.. کی فکرشو می کرد اینجوری بشه.
مطلبی دیگر از این نویسنده
12_اسنپ_نوشت
مطلبی دیگر در همین موضوع
نگاه من به نگاه گربهها
بر اساس علایق شما
یک حقیقت تلخ.