سلام به همه ویرگولی ها..
این اولین پست من تو ویرگوله. البته تا قبل از این تو وبلاگ شخصی خودم می نوشتم. که بنا به دلایلی فعلا فعال نیست.
همون طور که از عنوان پست متوجه شدین (شایدم دقت نکردین :)) ) من متولد 19 دی ماه 1373 هستم.
خب بریم سراغ اصل موضوع! دیدین همه بعد از روز تولدشون میان وقایع سال گذشته رو مرور می کنن و آخرش می گن مثلا فلان سال برای من بدترین یا بهترین بوده؟؟ منم الان می خوام همین کارو بکنم :)
سال 98 برای من با اتمام خدمت سربازی شروع شد. اول اردیبهشت 98 بود که تاریخ تسویه حساب من با یگان ثبت شد. حالا چی شد من یک سال بیشتر خدمت نکردم و چه کارا کردم رو تو وبلاگم خیلی در موردش نوشتم. اما در کل تو دوران خدمت کلی چالش و دردسر و سختی و خوشی داشتم. خیلی دوست ندارم در مورد سختی ها و اتفاقات بد بگم پس خوب ها رو میگم.
یکی از بهترین اتفاقات دوران خدمت پیدا کردن دوست جدیده.. دوست هایی که گاهی اوقات از برادر بهت نزدیک تر میشن. بهترین دوستی که من تو خدمت باهاش آشنا شدم و قطعا یکی از بهترین اتفاقات تو سال 97 برای من بود مهندس محمد امین کریمی بود و هست. البته خیلی های دیگه هم بودن اما این یکی خیلی خاصه.
خب بعد از دوران خدمت کلی چالش جدید پیش رو داشتم. خب یک سال گذشته رو خیلی کمتر توی شرکت بودم و تقریبا همه چیز داشت به هم می ریخت. پس کلی کار برای سر و سامون دادن شرکت داشتم.
با کمک بچه های تیم شروع کردیم پروژه های عقب مونده رو جمع و جور کردیم و تحویل دادیم. ساختار تیم شرکت رو یه خورده منظم تر کردیم و خلاصه بعد از چند ماه (حدود آبان ماه 98) یه خورده سازمان شرکت به حالت قبلی برگشت.
خب خدا رو شکر 2 تا واحد اصلی شرکت شامل واحد طراحی سایت و توسعه بعد از این چند سالی که شروع کردیم رشد خوبی داشتن. خیلی وقت بود داشتم به این موضوع فکر می کردم که یه چیز جدید تو گراتک نیازه.
خب ما قبل از این موضوع فقط خدمات محور بودیم، یعنی سفارش طراحی وبسایت یا نرم افزار می گرفتیم و بعد یه مدت تحویل می دادیم. خدا رو شکر خوب بود. درآمد خوبی هم داشت. ولی این فقط اون چیزی نبود که من می خواستم. پس تصمیم گرفتیم یه مقدار بریم سمت محصول محوری و فروش.
خب ما یه تعداد محصول که از قبل تولید کرده بودیم رو تو آرشیومون داشتیم. بعضی هاشون زیاد بازاری نبود، بعضی هاشون کلی مشکل داشتن و بعضی هاشون هم کلا توجیه اقتصادی برای فروش تو بازار نداشتن.
فقط هلی سافت بود که دلم بهش گرم بود. به تنهایی شروع کردم به توسعه قسمت های مختلفش. واقعا نمی تونستم بقیه تیم های شرکت رو وارد این پروژه کنم چون اونا هم کلی پروژه رو دستشون بود. پس کاری که می تونستم بکنم این بود: 1) هم حواسم به پروژه های کلی شرکت باشه 2) هم هلی سافت رو توسعه بدم.
کم کم شروع کردیم ب تشکیل تیم فروش. واقعا یکی از مشکل ترین کارهایی که داشتیم همین بود. چون واقعا تجربه فروش نداشتیم و باید شروع می کردیم به آموزش دیدن و یاد گرفتن.
خلاصه این موضوع رسید تا به اینجا که الان یه تیم فروش سه نفره داریم. هر روز داریم آموزش می بینیم تا این واحد هم مثل بقیه واحدهای شرکت بهترین باشه.
منم قراره بعد از این پست چند تا آپدیت خوب به هلی سافت اضافه کنم.. در ادامه هم قراره خیلی کارهای خاص و جذابی بکنیم که حتما اینجا براتون می نویسم.
ممنون از اینکه وقت گذاشتید.
روزتون بخیر