از قدیمالایام، در عصری که کودکان بهجای مهدکودک به مکتبخانه میرفتند، و به جای خاله مینا با مُلّا صدرالدین سروکار داشتند؛ خیزیدن در سحرگاه، امری ستودنی بود.
عرفا و فقهای مکتبِ علم، بر این باور بودند که مُخِ آدمیزاد، سحرگاهان، نیک کار میکند فلذا هرچه خواهی از علم و اصول فلسفه تا نجوم و اخترفیزیک را بیاموزی، وقتش کلهی سحر است!
چنین باوری همینطور ادامه پیدا کرد تا به عصرِ حاضر رسید! به همین خاطر است که در مدرسه، درس ریاضی را زنگ اول میگذارند! و ورزش را زنگ آخر! ( البته زنگ ورزش که علیالقاعده قَلَم گرفته میشد و به یاد ندارم آنچنان ورزشی کرده باشم!)
علی ای حال، این باور درست یا نادرست همچنان به قوت خویش وجود دارد.
ولی مسئله اینجاست! که تا کنون هیچ تحقیقات علمی این را اثبات نکرده!
بعضیها شبها خوب کار میکنند و خوب درس میخوانند! در عوض صبحها مُخشان را اجاره میدهند....
هیچ قانونی مبنی بر اینکه سحرخیز باش تا کامروا باشی وجود ندارد!
اما شاید حُسنِ سحرخیزیدن این باشد که آدمی میتواند از برکات معنوی سحرگاه بهره ببرد و زمان بیشتری تا پایان روز در اختیار دارد.(البته اگر بعد از سحر،دوباره نخوابد! که این معضل رایج در روزهای تعطیل بعد از اقامهی نماز صبح گریبانگیرِ همه میشود!)
البته برای شخصی که ویندوزش ساعت ۶صبح هنوز بالا نمیآید، داشتن زمان اضافی برای انجام کارهای یک پروژه سودی نخواهد داشت!
اگر عزمتان را جزم کردهاید که برای اهدافتان سخت بتلاشید؛ نمیگویم حتما سحرخیز شوید تا کامتان روا شود! بلکه میگویم بگردید و زمانطلایی خودتان را بیابید!