بعد از مدتها فیلیمو رو بالا و پایین میکنم ولی باز هم دلم به فیلم دیدن نمیرود.
کتاب درسی را باز میکنم ولی رغبتی به خواندن ندارم رغبتی به نمرهی بالا گرفتن هم ندارم.
از اسنپفود یک ساندویچ ساده سفارش میدهم ولی رغبت ندارم تمامش کنم
خانه نامرتب است تمام توانم را جمع میکنم تا فقط بتوانم زبالهها را بیرون ببرم...
مرا چه شده .... میدانم ....خوب میدانم....همهچیز دست به دست هم داده تا امشب گریه کنم ...منی که چندین هفته بود که هیچ چیز نتوانسته بود اشکم را در بیاورد ...هیچ چیز....حتی صحنهی تصادف وحشتناکی که در میانهی جاده به آن برخورده بودم....
اما امشب وقتی فهمیدم آن دونفری که در تصادف بیهوش شده بودند، هنوز در کما هستند، وقتی فهمیدم ده روز دیگر باید تنهایی را تحمل کنم...وقتی فهمیدم انگیزه ام برای درس خواندن هر روز کمتر میشود ....وقتی دلم عمیقاً برای خانوادهام تنگ شد .... گریه کردم!
انگار همهچیز امشب دست به دست هم داد
حتی دلم میخواست به خاطر اینکه امروز سر کلاس هیچ چیز از درس استاد متوجه نشدم هم گریه کنم!
خوب که فکر کردم یادم آمد که همهی اینها به خاطر آن pms لعنتی است!
فقط دخترها درک میکنند که چه میگویم!
راهکار من همیشه برای این قضیه این بود که برای خودم دست و دلبازی به خرج دهم و آبمیوهی مورد علاقهام را بخرم شاید هم کمی لواشک ...
درست مثل یک کودک برای خودم آبمیوه خریدم
خودم را دلداری دادم!
گریه کردم تا سبک شوم!
بیخیال تمام دغدغههای درسیام شدم!
همچنان و همچنان آبمیوه خوردم( بدون کیک! از کیک و بیسکوئیت های کارخانهای متنفرم!)
با کسی که دلتنگش بودم تلفنی حرف زدم...
بیخیال نامرتبی خانه شدم و کار مرتب کردن امروز را در نهایت بیخیالی به فردا موکول کردم به امید اینکه فردا آخرین مهلت مرتبکردن خانه است و اگر نخواهم هم مجبورم انجامش دهم...
در نهایت تعجب برای خودم، فیلم دیدن اصلا حالم را خوب نمیکند !
بالاخره تا حد زیادی شرایط روحی خودم در روزهای مشخصی از ماه را میپذیرم و میدانم که در این حال روحی تنها نیستم! همین الان میلیونها دختر همزمان با من این حس را تجربه میکنند!
درنهایت بیشتر میخوابم و شاید اگر حالش را داشتم از جایم بلند شوم و قرص تقویتی مثل آهن یا فولیک اسید یا ویتامین دی بخورم...
شما در مواجهه با حالات روحی بد ناشی از pms چیکار میکنین؟