وقتی حس و حال انجام هیچ کاری رو نداریم باید این مدلی با خودمون برخورد کنیم:
۷ تا کار ساده رو دونه دونه تصمیم میگیریم، و انجام میدیم، مثال میزنم:
۱. تصمیم میگیرم: سرمو بخارونم، انجامش میدم!
۲. تصمیم میگیرم: لیوان رو بلند کنم، بلند میکنم!
۳. تصمیم میگیرم: از این پهلو به اون پهلو بپیچم، انجام میدم!
۴. تصمیم میگیرم: دستامو بلند کنم و دوباره بزارم زمین، انجام میدم.
۵. تصمیم میگیرم: کنترل تلویزیون رو بردارم، برش میدارم!
۶. تصمیم میگیرم: دستامو مشت کنم، انجام میدم!
۷. تصمیم میگیرم: زانوهامو خم و راست کنم، انجام میدم!
حالا میرسیم به شماره ۸: تصمیم میگیرم بلند شم برم سمت کتاب ۱۰ خط از کتاب درسیمو بخونم، و ببندمش و بیام، همین! بلند میشم و میرم و انجامش میدم!
۱. حالا چرا ده خط؟ کار باید اینقدر سبک باشه که مغز احساس راحتی کنه برای بلند شدن و انجام دادنش!
۲. دفعه های بعدی انتظارمون از ۱۰ خط بیشتر باشه؟ به هیچ وجه!
۳. خب این مدلی به نتیجهای هم میرسیم؟ یقینا! چطور ممکنه؟ شما ۱۰۰ دفعه که حال نداشتی درس بخونی، این روش رو تست کن ببین هر دفعه چند صفحه درس خوندی! بیشتر از ۸۰ بارش بیشتر از ۱۵ صفحه درس خوندی! بهت قول میدم! ولی هیچ وقت انتظارتو از ۱۰ خط بیشتر نکن! چون مغزت باید حس راحتی کنه از تصمیمت، که راحت بلند شی و بری انجامش بدی!
۴. تا همیشه همین مدلی باشیم؟ نه، وقتی عادت کردی به اون کار، از اونجا به بعدش ببرش تو تقویمت و از کار جدیدی که میکنی لذتها ببر...
شروع کردن رژیم مسخره! درس چرت واسه کنکور لعنتی! کار سخت! برنامه نویسی! ورزش! و...
همهاش راهکارش همینه...
مثلا ورزش رو شروع کن، اما با روزی یه شنا! بازی بازی منم بازی! ?
قبلا استارت زدی، هی نشده و هی نشده؟ دقیقا راهکارش همینه...
میگی من بیاراده ام؟ من هیچم؟ دقیقا راه نجاتت همینه! چجور؟! به جای تحقیر خودت، اون کارو کوچیک کن! همین...
منابع: کارگاه افکار مزاحم را به مراحم تبدیل کنید! از استاد مرتضی جاوید، و کتاب ریز عادتها از استفن گایز، مترجم نحله رحمانیان
خوشحال میشیم نظراتتونو بخونم ?