من از این کتاب به شدت لذت بردم و واقعا تحت تأثیر نقطه نظرات ویکتور فرانکل قرار گرفتم. تجربیات شخصی نویسنده در اردوگاههای تبعیضآمیز نازی و تأملاتش درباره طبیعت وجود انسان، دیدگاهی منحصر به فرد درباره پیدا کردن معنا در زندگی ارائه میدهد که حتی در شرایط دشوار بسیار دلنشین و عمیق است. پیام او فقط درباره بقا در زندگی نیست، بلکه درباره رشد در مواجهه با مشکلات است. این کتاب به من دیدگاهی جدید درباره زندگی و چالشهای خود ارائه کرده است و من حس میکنم با هدف و انعطافپذیری بیشتری برای مواجهه با آنها مجهز شدهام. یکی از سوالاتی که همیشه در شرایط سخت ذهن من رو به خودش مشغول میکرد این بود که من چرا باید این کار را انجام دهم؟ اصلا چرا اینجا هستم و چه هدفی را دنبال می کنم؟ بعد از خواندن این کتاب حس میکنم پاسخهای شفافی برای این سوالاتم در هر شرایطی پیدا خواهم کرد. خواندن این کتاب را به هر کسی که به دنبال زندگی پرمعناست، به عنوان یکی از ضروریترین کتابها توصیه می کنم.
نکات جالبی رو از کتاب برداشت کردم که دوست دارم با دوستانم به اشتراک بگذارم:
۱. انسان برای داشتن یک زندگی معنوی، نیازمند به داشتن هدفها و اهدافی است که او را به سمت چیزی بزرگتر از خودش سوق میدهد.
۲. برای پیدا کردن معنای زندگی، باید به دنبال خودشناسی و درک بهتر از خود و دیگران باشیم.
۳. هدف نهایی انسان باید برای تلاش برای بهبود جامعه و بهبود جهان بیشتر از خودش باشد.
۴. گاهی اوقات، شرایط سخت زندگی ما را به چالش میکشانند و ممکن است باعث شوند که به دنبال معنای زندگی بیشتری بگردیم.
۵. دو نوع شادی وجود دارد؛ شادی با تأکید بر لذت و شادی با تأکید بر معنا. شادی با تأکید بر معنا، یک مفهوم عمیق تر و پایدارتر است که از طریق پیگیری هدفهای معنادار در زندگی بدست میآید.
۶. انسان باید در مقابل دنیای بیمعنا و خالی از مفهوم، به دنبال معنای زندگی خود بگردد، به خصوص در شرایط سخت و سختیهای زندگی.
۷. اراده به معنای زندگی باید به دلیل داشتن تأثیر بر روی دیگران و تأثیرگذاری مثبت بر روی جهان، انجام شود.
۸. معنای زندگی یک فرایند پویا و پیوسته است و برای پیدا کردن آن، انسان باید به طور مداوم به خودش سؤالات بپرسد و به دنبال پاسخهایی برای آنها بگردد.
یک قسمتی از متن کتاب به طرز عجیبی برایم الهام بخش بود که واقعا قابل تامل است:
"انسان شیئی در میان اشیاء نیست؛ اشیاء اختیاری از خود ندارند ولی انسان موجودی است که در نهایت خودمختار است. در میان محدودیتهای موهبتی و محیطی، چیزی که او به آن تبدیل شده ساختهی خود اوست. به عنوان مثال در اردوگاه کار اجباری، در آن آزمایشگاه زندگی، ما شاهد این بودیم که چگونه بعضی از دوستانمان شبیه حیوانات وحشی و چطور بعضی از آنها همچون انسانهای قدیس زندگی میکردند. انسان ظرفیت هر دو رفتار را در خود دارد و اینکه کدام یک شکوفا شود بستگی به تصمیمات او دارد نه شرایط. ما نسلی واقع بین هستیم و میخواهیم انسان را آن طور که هست بشناسیم با این حال انسان همان موجودی است که کوره های آدم سوزی در آشویتس را ساخته و از سوی دیگر همان انسانی است که با دستانی رو به آسمان و در حالی که دعای یهودیان را بر لب میخواند پا به آن می نهد."
این متن را برای شرکت در چالش کتابخوانی طاقچهی عزیز نوشته ام. کتاب انسان در جستجوی معنا را انتشارات شمشاد با ترجمه ی علیرضا ارجاع فراهم کرده که می توانید آن را از طاقچه تهیه کنید.