هو الودود
توفیق آشنایی با آقامهدی ثامنیراد رو نداشتم. فقط یادم هستش که شنیدم پیکرشون سال ۹۸ برگشته. به واسطه اینکه نویسنده کتاب آقای کلاته عربی هستند، با شهید آشنا شدم و شروع کردم به مطالعه.
کتاب شامل فصلهای مختلفی است که روایتگر زندگینامه شهید ۳۳ساله ما که ماهحصل زندگی مشترک او، فاطمه سلما میباشد. شهید واقعا زندگی پرفراز و فرودی را میگذارند، چه در فوت پدر و چه در بیماری مادر به خاطر حضور در عملیاتهای مختلف داخلی و خارجی و بعد از دو بار اعزام به سوریه در ابتدای صبح روز ۲۲ بهمن سال ۹۴ در منطقه تل هور از استان حلب به شهادت رسیدند. و پیکرشان در ۴تیر ۱۳۹۸ به کشور باز میگردد.
ابتدا با قلم نتوانستم انس بگیرم و بنظرم در مواردی کلمات به صورت دیگری کنار هم آورده میشد بهتر بود. همین باعث شد که نخواهم دیگر ادامه دهم. اما ذرهای که جلوتر رفتم قلم واقعا روان شد و جذب شدم. البته پوشیده نماند که نوع رفتارهای آقامهدی در زندگی شخصیاش هم برام جالب بود.
نکات مثبت اثر در چند مورد بنظرم رسید؛
اولین ویژگی، مقدار حدود۱۰۰ساعت مصاحبهای است که افراد مختلف در مورد شهید شده است که پشتیبانی قابل توجه محتواییای برای اثر به همراه داشت.
دوم اینکه، حذف شدن مطالب و دورههای زمانی که باعث طولانی شدن غیر جذاب اثر میشود که نویسنده نسبت به آن توجه داشته است.
سوم اینکه، توجه به مطالب دقیق منطقهای و آوردن نقشهها در انتهای کتاب سبب میشود مخاطب ارتباط بیشتری نسبت به فضای جنگ پیدا کند.
چهارم اینکه، عدم تحریف زندگی شهید و تقدسزایی که در برخی اثرها شاهد آن هستیم.
اما نکاتی که بنظر باید بیشتر توجه میشد؛
اول اینکه، ارتباط آقامهدی با روحانیت به صورت صریح و ویژه در منطقه باید توجه میشد.
دوم اینکه، در برخی از موارد مثلا نظر فرمانده نیروی سپاه قدس درمورد نیروهای دفاع وطنی سوریها باید در پاورقی تبیین میشد که برداشت بدی مخاطب نسبت به فضای نیروهای دفاع وطنی پیدا نکند.
آقامهدی زندگی پرفراز و نشیبی داشتند. مسئولیت پذیری و تعهد خاص ایشان در عرصه کار و زندگی زبانزد بوده است.
انشاءالله توفیق شهادت و همراهی با شهید در آن وادی نصیب بنده هم بشود که حقیقتا مشتاق آن هستم.