میگفت انگیزه ای برای نوشتن لازم است ... نوشتن بی انگیزه که نوشته از آب در نمی آید.
نمیشود که بنویسی بی آنکه بدانی چه باید بنویسی ..امروز، امشب من دقیقا در این حالم.
خسته، ناامید، پشیمان و مهمتر از همه، بی انگیزه!!! ... و پر از حرف... پر از سکوت ...عجیب تر آنکه نمی دانم چه باید بگویم ...حرف های تلنبار شده غوغا میکنند در این سینه کوچک نم گرفته...فشاری بیش از تحمل ذره ذره ی من ...گویی از زبان نه که از تمام وجودم میخواهند فوران کنند. تک تک ذرات وجودم چشمه شده اند برای بیرون ریختن کلامی که پر از بغض است.
داستان را اما باید از جایی شروع کرد و پایان ولی باز خواهد ماند...سال های سال ...حضور یا نبودم ...توجه یا غفلت من تاثیری بر پایان این آغاز نخواهد داشت . بی من یا با من پایان روزی خواهد آمد ...روزی که دیگر آغاز کنندگان نیستند ...نقش ها به یکدیگری سپرده شده و اثر افراد باقی میماند. نقش ها اما همچنان پابرجا...