عجم اوغلو در کتاب «دالان باریک آزادی» نکات زیادی را پیرامون آزادی جوامع مطرح کرده است که شاید یکی از حیاتی ترین نکات آن را بشود به «تعادل قدرت حکومت و مردم» نسبت داد. او معتقد بود برای حفظ و رسیدن به آزادی، باید بین حکومت و مردم توازن قدرت برقرار باشد.
او معتقد بود هر زمان که ملت بیش از دولت قدرت بگیرند کشور به هرج و مرج میرسد و بلعکس هرچه دولت قدرت بیشتری داشته باشد استبداد و تمامیت خواهی افزایش خواهد یافت. این آونگ در 150 سال گذشته از میان «مشروعه و مشروطه» تا امروز درحال حرکت است.
اخیرا بعد از مناظره انتخابات ریاست جمهوری، که به عقیده ی من در سطح بسیار پایینی برگزار شد، کاندیداهای مختلف هرکدام نظرات، وعده ها و بعضا برنامه ها و سوگیری هایی پیرامون مسائل مختلف نشان دادند. حال کدام گزینه احتمالا راه حل امروز ما خواهد بود؟
قبل از بیان راه حل، باید مسئله را شفاف کرد. واقعا مسئله ی امروز ایران چیست؟ بر خلاف نظری عام و پرطرفدار «وضع اقتصادی ملت» فکر میکنم مسئله ی امروز ما مسئله ی «توجه به آزادی» باشد. چرا؟
اوضاع اقتصادی ایران در دهه های گذشته بر کسی پوشیده نیست، خصوصا در ایام انتخابات حتی بحث های کوچه و بازاری هم برخی اوقات حرف از اصطلاح ها قلمبه و سلمبه «GDP» و «شاخص جینی» و «ارز ترجیحی» و «FATF» و غیره مطرح میشود، اما نکته اصلی اینجاست که ملت و حاکمیت در شاخص های اقتصادی باهم اختلافی ندارند، ایران هم حزب هایی مانند آمریکا ندارد که درخصوص تفاوت بین کلمه عدالت در بین حزب طرفدار «سرمایه داری» و «مارکس یا سوسیالیسم» بحث کنیم.
پس بین آن معترض خیابانی که میگوید آخوندها باید کشته شوند تا آن بسیجی تندرو که میگوید مملکت مال حزباللهی هاست و بقیه جمع کنند بروند یا روی دخترانمان اسید میپاشد، خیلی در شاخص های اقتصادی اختلافی نیست.
اما آزادی، همیشه بر خلاف موارد دیگر، محل اختلاف میان احزاب مختلف ایران بوده و هست و احتمالا خواهد بود. اما حال امروز ایران، دولت تمامیت خواه بیشتری طلب میکند یا یک دولت آزادی خواه بیشتری؟ فکر میکنم جواب واضح باشد.
پس دلیل من برای «مسعود پزشکیان» به جای «جلیلی» یا «قالیباف» نه لزوما برنامه های اقتصادی متفاوت بلکه تفکر آزادیست. البته بعدا به اقتصاد اشاره خواهم کرد که «تفاوت وعده با برنامه چیست» و آیا بقیه که ادعای برنامه دارند، واقعا برنامه دارند یا وعده را به جای برنامه به خورد ملت میدهند. اما قبل از آن بیایم به گذشته نگاه کنیم و برخی مصادیق آزادی را تصویر کنیم.
خاطرتان هست اوایل سال 92 مراجع تقلید «تماس تصویری» را حرام اعلام کردند؟ نتیجه را هم به خاطر دارید؟ رایتل ورشکسته شد و بازار تماس تصویری کاملا بدست واتساپ افتاد، اما امروز بعد از 10 سال، همان هایی که فریاد وا اسلاما سر دادند، پیامرسان و موبایل های داخلی را تبلیغ کردند با محوریت اینکه تماس تصویری رایگان و بدون اینترنت دارد. خدا میداند چه اتفاتی «میتوانست بر سر ما رخ دهد که رخ نداده است».
از این دست بازی ها در زمان اینترنت 3G هم داشتیم که عده ای با دفتر و کاغذ به دفتر مراجع میرفتند و با سوالات جهت دار میخواستند آن را هم حرام اعلام کنند، هرچند برخی مراجع مخالفت کرده اما برخی آن را جایز ندانسته اند.
داستانهای فیلترینگ یوتیوب و فیسبوک و تویتر و اینستاگرام و واتساپ هم که احتمالا یادتان هست و نیاز به بیان نیست. و البته احتمالا میدانید که یکی از دلایل توسعه ممالک توسعه یافته تجمیع عقلها، تحقیقات، آمارها، برنامه ها بعد از ظهور اینترنت و موتور جستجو بود. امروز فرهنگ ها بیش از پیش به یکدیگر نزدیک شدهاند و فهمیدند آنقدر که حاکمان ما میگفتند ما انسان های بدی نیستیم و دعوا نداریم.
آزادی اینترنت فقط به دلیل توسعه علمی یا فرهنگی و سیاسی مردم نیست، در کشور ما که اقتصاد دیجیتال در آن به معنای واقعی یتیم است، یکی از عوامل مهم نجات اقتصادی کشور همین استارتاپ ها و اقتصاد دیجیتال خواهد بود. لازم به گفتن نیست که ارزشمندترین شرکت های دنیا «مایکروسافت» «گوگل» «اپل» «IBM» و «آمازون» هستند.
جای دور نرویم، حتی همین ترکیه، امارات و حتی مصر و مالزی، در این سالها بازار اقتصاد دیجیتال را از ما ربودند و چندین برابر ما یونیکورن دارند، بیشتر باز کردن داستان استارتاپ ها در ایران همانند خواندن روضه عاشوراست و «یک مثنوی هفتاد من» که هرکسی حتی یک ماه در اکوسیستم استارتاپی کار کرده باشد تفاوت قطعا برایش بین بد و بدتر نیست، بلکه از زمین تا آسمان است.
ما چند موج مهاجرت داشتیم، اولین موج بزرگ بعد از پیروزی محمود احمدی نژاد در سال 88 بود و موج دوم آن بعد از سال 1400، رئیس جمهور باید بتواند این موج را هرچند کم، اما کاهش دهد یا حداقل از افزایش آن جلوگیری کند. برخلاف آقای قاضی زاده که گفت «این هایی که مهاجرت میکنند چون پول بیشتری در بیاورند پس با شرکت های دانش بنیان جلوی آن را میگیریم» هم من و هم شما میدانیم که دلیل مهاجرت دانشجویان، اساتید و متخصصین نبود آزادیست نه لزوما پول.
در نهایت، یکی از معیارهای سیاسیون «نه کارهایی که کرده اند، بلکه کارهایی است که نکرده اند». فکر میکنم که دولت آقای احمدی نژاد و ابراهیم رئیسی حداقل این را ثابت کرد که کارهای نکرده نیز مهم هستند. چه دغدغه هایی که 5 سال پیش نداشتیم و امروز برایمان دغدغه هستند !
آزادی اقتصادی از آن دسته آزادی هاییست که حداقل به ادعا، بین تمام کاندیداها مشترک است، از کوچکسازی دولت تا حذف ارز ترجیحی، عدم دخالت در قیمت ها و تعرفه ها و البته حذف قوانین اضافه و دست و پا گیر در فضای کسب وکار چیزیست که تمام کاندیداها ادعای آن را داشتند و البته در دولت آقای رئیسی هم تا حدی مانند قبلی تر ها انجام شد که باعث شد من به این خاطر از این تصمیمات آقای رئیسی دفاع هم بکنم. اما ...
چیزی که کاندیداها به آن توجه نمیکنند، آزادی اقتصادی بدون داشتن آزادی سیاسی و آزادی فرهنگی، ایران را مثل یک کاریکاتور خنده دار خواهد کرد که بدن و کله اش بزرگ است اما دست هایش کوچک ! ما امروز به فردی نیاز داریم که شرایط کشور را بیش از پیش کاریکاتوری نکند و تمام ابعاد آزادی را به رسمیت بشناسد و باهم توسعه دهد.(آزادی اقتصاد یکی از اصول مهم در ارزیابی توسعه یافتگی اقتصاد کشورهاست اما نمیشود در سیاست لیبرال بود در فرهنگ طالبان!)
«خیلی صحبت نمیکنم چون واضح است»
طبق گزارش مرکز پژوهش های مجلس در سال 1397 (که البته آمار با 1403 قطعا زمین تا آسمان متفاوت است) «پد پوششی» با سطح سواد و تحصیلات زنان نسبت مستقیم دارد. یعنی هرچه بانوان ما، سطح تحصلات و سوادشان بیشتر میشود، حجابشان کمتر میشود، این موضوع برای جایگاه شغلی و درآمدی آنان هم صادق است. خود این موضوع نشان میدهد که توسعه ی اقتصادی و بخش هایی از توسعه فرهنگی و سیاسی بدون توجه به موضوع آزادی زنان شدنی نیست و صرفا ایران را تبدیل به همان کاریکاتور خنده دار خواهد کرد.
فارغ از سطح تحصیلات و درآمد و جایگاه شغلی، این موضوع درخصوص سن افراد هم مصداق دارد، یعنی هرچه سن افراد کمتر میشود، پوشش کمتر میشود، دلیل دومی که نشان میدهد رئیس جمهور بعدی باید به این مسئله توجه داشته باشد چرا که تمرکز بر افراد 15 سال تا 30 سال قطعا نتیجه بهتری در بلندمدت میدهد و توجه کردن در خلاف جهت موج حرکت مردم کشور، عملا «شرط بندی روی اسب مرده است» و نتیجه اش مشخص است.
به علاه، این اعتراضات گذشته نشان داده که آزادی زنان و جوانان، موردی نیست که مردم در آن کوتاه بیایند، پس با یکسو ساختن حاکمیت صرفا مردم از سیاست فاصله میگیرند و هم کاهش مطالبه گری باعث گسترش فساد در حاکمیت میشود و هم اختلاف بیشتر باعث شکل گیری اعتراضات خونین بیشتری خواهد شد.
نکته ی قابل توجهی که در اعتراضات سال 1400 و 1401 فارغ از هیاهوها مطرح شد این جمله بود که «بازجوها حرف دهه هشتادی ها را نمیفهمند»، کاملترش آن است که:
بازجوی معترضان دهه هشتادی در اعتراضات گفت: من یک عمر بازجویی کردم و این چند روز چند صد نفر از افراد بازجویی کردم و این سختترین بازجویی من بود، زیرا نه من میفهمم آنها چه میگویند و نه آنها میفهمد من چه میگویم.
چه بخواهیم چه نخواهیم شکاف امروز میان نسل جوان و نوجوان با بدنه ی حاکمیت دیگر شکاف نسل ها و دهه ها نیست، چه بسا در گذشته دهه ی 30 با دهه ی 40 اختلاف فاحش و معناداری نداشت، اما امروز به جرئت میتوان گفت هر سال به لحاظ تفاوت خودش یک دهه است به طوری که یک متولد 1383 با یک متولد 1387 زمین تا آسمان به اندازه ی یک نسل فرق دارد.
به عنوان فردی که در مشهد زندگی میکنم و همیشه کنسرت را دوست داشتم، نتوانسته ام هیچوقت به کنسرت یا یک فستیوال موسقی بروم، همیشه این موضوع برایم دردناک بود، حسرت برنامه هایی را میخوردم که یک خواننده ایرانی برای جمعی ایرانی اما در کشوری غیر ایران برنامه برگزار میکرد. فارغ از فواید اقتصادی آن برای کشور که برای هیچکس پوشیده نیست (و اتفاقا زیاد هم هست) اما اینجا در درون من و جمع دیگری از جوانان، همیشه حسرت هایی ارضا نشده، بوده و هست، چیزی که بالادستی ها اصلا نمیفهمند چرا که اصلا برایشان مهم نیست، مانند فردی چادری که درکی از سختی حجاب اجباری ندارد.
شکاف بین جوانان و حاکمیت امروز به قدری زیاد شده است که حتی حاضر به شنیدن یا فکر کردن به همدیگر نیستند، صرفا رها کردند، پاک کردن صورت مسئله چیزیست که حاکمیت ما در آن مهارت دارد، یادم میآید مسئول بسیج دانش آموزی کشور در یک سخنرانی چند مدتی پیش گفت «نسل زد مال خارجی هاست، ما در ایران اسلامی نسل زد نداریم». و امروز مستند پزشکیان، نامش شد، مستند "زد".
مسعود پزشکیان فارغ از جناح بازی های همیشگی و بدردنخور حزب ها در قدم اول، صلاحیت بیشتری به نسبت باقی افراد برای رساندن ایران به این آزادی ها و البته پر کردن شکاف ملت و حاکمیت دارند، همچنان که تقریبا تنها فردی بوده است که اساسا درمورد مسائل بالاتر به طور واضح صحبت کرده است (موضع اون درخصوص مرگ مهسا امینی هم مشخص بود). اما رویایی نباشیم ...
فارغ از اینکه شاخص برای «درست شدن همه چیز» چیست، حداقل خودم را اینطور قانع میکنم که حتی اگر رئیس جمهور در این آزادی ها 10% موثر باشد، یعنی 90 درصد اینها در اختیارات رئیس جمهور نباشد، همان 10% هم تفاوت معناداری بین تفکر پزشکیان و جلیلی خواهد بود.
در شرایط بحرانی، توسعه محال است. آمدن یک کاندیدا که فقط نمایندهی قشر «مذهبی، سنتی و طرفدار حکومت» است، چیزی جز شکاف بیشتر بین اکثریت ملت و دولت نخواهد داشت، حتی اگر در بهترین حالت آن کاندیدا تندرو بتواند رشد اقتصادی بیشتری به نسبت کاندیدای میانه رو بسازد باز هم در نهایت این رشد به توسعه منجر نخواهد شد.
کدام ویژگی مسعود پزشکیان باعث میشود او شکافه ای امروز کشور را کمی بهبود بدهد؟
بر خلاف جریانات تندرو شبکه های اجتماعی که او را «دولت سوم روحانی» میدانند و تمسخره اش میکنند، من با آنها مخالفم، مسعود پزشکیان «مثل ابراهیم رئیسی» و «محمد خاتمی» مظلوم، ساکت و صلح طلب است، مثل «حسن روحانی» و «محمد خاتمی» روحیه آزادی خواهی و تفکر گفتگو با جهان را دارد و مثل «محمود احمدی نژاد» خاکی و طرفدار قشر ضعیف تر است و به قول خودش، صدای بی صدایان (بر خلاف روحانی که بیشتر طرفدار قشر سرمایه دار بود) و البته مثل خیلی از همین اصولگراها، میگوید مشکل داخل است و نه خارج . درواقع او چیزی کاملا بین خاتمی، رئیسی، روحانی و احمدی نژاد است.
ویژگی دیگر مسعود پزشکیان این است که او «دروغ نمیگوید»، شاید همین یک ویژگی برای ما که در این سالها از موج وعدهی ایجاد شغل با 1 میلیون تومان یا عدم فیلترینگ اینستاگرام یا حل بورس یا دموکراسی عجیب و غریب و چه و چه و چه قرار گرفتیم کافی باشد. به قول دکتر شیری، یاد گرفتیم که انتطارات حداقلی از رئیس جمهور داشته باشیم نه حداکثری.
سید عبدالجواد موسوی:
امروز با مردی مواجه هستیم که مطلقا وعده نمی دهد. فقط می گوید به شما دروغ نخواهم گفت، که البته این خودش در روزگار ما که دروغ از شش جهت بر ما باریدن گرفته است وعده ای محال به نظر می رسد. و از قضا همین مرد چنان اقبالی یافته است که آن چهار وعده دهنده دست پاچه شده اند. به او اتهام می زنند. به او دروغ می بندند. نقشه می کشند که چطور اعصابش را بهم بریزند اما او فقط با لبخند و ارجاع به آموزه های دینی، چیزی که آن چهارتن خیلی دعوی اش را دارند، حرفش را می زند. نه دروغ هایشان را به یادشان می آورد و نه حتی پرونده های ریز و درشت تخلفاتشان را که خواجه شیراز هم از آن ها با خبر است به رخشان می کشد. او فقط می گوید من کار را به اهلش میسپارم. دروغ نمی گویم و اگر هم نتوانم عهدی را که با مردم بستهام به جای آورم این مقام را به شیفتگان قدرت وا میگذارم و می روم پی کار و بار خودم. گردنم در گرو وعدههایم.
در کنار این شرافت و راستگویی مسعود پزشکیان جمله ای نظرم را جلب کرد که گفت، گردنم در گرو وعده هایم، اگر نتوانم قول هایم را انجام دهم انصراف میدهم که در نوع خودش جالب بود.
همانطور که آقای جلیلی آیینه تمام قد قشر خاص «مذهبی های سنتی حامی حکومت» هستند، اما در ستادها و حامیان پزشکیان به طرز عجیبی سبد مختلفی از افراد مختلف حضور دارد. چند ساعت پیش آقای «ناطق نوری» از وی حمایت کرد (رقیب محترم محمد خاتمی در انتخابات سال 76)، همچنین مجمع روحانیت مبارز نیز از آن حمایت کردند، جمعی ازخانواده شهدا، مذهبیون، سکولارها، مسن ها و جوانتر ها و البته قومیت ها و حتی مخالفان سیاست های حکومت.
دور هم جمع کردن این حجم از طیف های مختلف، کاری بود که هیچ کاندیدایی نتوانسته بود در این سالها انجام دهد. فارغ این موارد، حداقل میتوانیم تضمین کنیم که مسعود پزشکیان انسان سالمیست، از رانت استفاده نکرده و پاکدست است.
به قول صادق الحسینی «خیلی ها وعده را با برنامه اشتباه میگیرند». اینکه ما طلا میدهیم، بنزین را ارزان میکنیم، به زوج های جوان خانه رایگان میدهیم اینها برنامه نیست، وعده است. به قول صادق، «برنامه را مینویسند اما ادعا را میگویند» و تا به الان هیچ کاندیدایی اساسا چیزی که اسمش برنامه باشد منتشر نکرده است، اما ادعا و وعده، ماشالله ...
رای دادن یک کنش سیاسی کم هزینه است، اما تاریخ به ما نشان داد که یکدست کردن حاکمیت تنها سرکوب ها را خشن تر و بیشتر میکند، فکر میکنم اتفاق نظر داشته باشیم که اعتراضات 1401 اعتراضاتی تاریخی در کشور بود که دلیلیش هم نه اقتصادی بلکه کاملا فرهنگی/سیاسی بود به خاطر همین شکاف ها.
قبل از این سوال باید بدانیم دولت روحانی کدام قسمتش بد بود؟ بهتر است بر اساس آمار صحبت کنیم. از نظر آزادی های فردی، سیاسی و فرهنگی و حتی شاخص آزادی اقتصادی، قطعا دولت روحانی بهتر از دولت قبلی و بعدش خودش بود اما در رشد اقتصادی و تورم چطور؟
در اقتصاد، دولت دوم روحانی همانقدر بد عمل کرد که دولت اول آن خوب بود. یکی از اشتباهات دولت دوم او توجه بیش از اندازه به توافق برجام بود که باعث شد از برخی از کشورهای دیگر باز بماند و بهره وری داخلی کمرنگ شود . اما مسعود پزشکیان و حتی کابینه ی دولت روحانی از این مسائل آگاه هستند و تقریبا بعید است که این اشتباه را تکرار کنند، همانطور که ایران بعد از تحریم و در دولت آقای رئیسی، مسیر فروش نفت را با آزمون و خطا یادگرفته است و قطعا بعید است آن را از دست بدهد، به همین دلیل به عقیده ی من مسعود پزشکیان اشتباهات آن 2-3 سال را تکرار نخواهد کرد. حداقل بازی اقتصاد بازی احتمالات است، اما آزادی های فردی بازی احتمالات نیست و نتیجه روشن است.
بر خلاف جریانات تندرو شبکه های اجتماعی که او را «دولت سوم روحانی» میدانند و تمسخره اش میکنند، من با آنها مخالفم، مسعود پزشکیان «مثل ابراهیم رئیسی» و «محمد خاتمی» مظلوم، ساکت و صلح طلب است، مثل «حسن روحانی» و «محمد خاتمی» روحیه آزادی خواهی و تفکر گفتگو با جهان را دارد و مثل «محمود احمدی نژاد» خاکی و طرفدار قشر ضعیف تر است و به قول خودش، صدای بی صدایان (بر خلاف روحانی که بیشتر طرفدار قشر سرمایه دار بود) و البته مثل خیلی از همین اصولگراها، میگوید مشکل داخل است و نه خارج . درواقع او چیزی کاملا بین خاتمی، رئیسی، روحانی و احمدی نژاد است.
باور کنید اگر دکمه ای داشتم که بعد از فشردن آن، کشور به یک توسعه ی سیاسی و فرهنگی میرسید و دموکراسی کامل و خرد جمعی بر کشور حاکم میشد، قطعا لحظه ای درنگ نمیکردم و دکمه را فشار میدادم اما متاسفانه دکمه ای وجود ندارد، تجربیات مختلفی هم نشان داده برای رسیدن به آزادی، باید زمان بگذرد و ملت و دولت همزمان به توسعه برسند.
هرچند همیشه گزینه ی کنش سیاسی پر هزینه «یعنی انقلاب» روی میز هست، چه رای بدهیم و چه ندهیم. اما حداقل اگر تفکر گفتگو محور در ساختار حاکمیت بیشتر باشد، شاید بتوان حداقل از حاکمیت امتیاز گرفت و منازعات را کمتر کرد، بالاخره این شکاف یا با سیاست و انعطاف پر خواهد شد یا با خون! حداقل ما امروز مثل جماعت 57 نباشیم ...
هرچند بعد از انتخاب شدن احتمالی وی، باز هم برای دمکوراسی تلاش و مطالبه خواهیم کرد.
خیال تان را راحت کنم، این هایی که انتخابات مجلس را که «رای اقلیتی» بود که همان هم خیل عظیمی از آرا باطله بود را «حماسه» اعلام کرند. پس خیلی رای بالای 50 درصد یا زیر 50 درصد فرقی به حال نظام ندارد چرا که نظام قدرتش برای مهم تر از مشروعیت و مقبولیتش است، رای ندادن فقط قدرت سرکوب و تمامیت خواهی را بیشتر میکند و باعث میشود خون های بیشتری ریخته شود. (البته طبق آمارهای موثق احتمالا مشارکت بالای 50% هست پس تفاوتی در اصل ماجرا ندارد)
قطعا همیطور است، ساختار کلان حاکمیت کشور ما بر مبنای «ولایت» است نه دمکوراسی در آن شکی نیست و برای دمکوراسی تلاش خواهیم کرد اما امروز، اگر حداقل رئیس جمهور 10% بتواند اوضاع را بهتر کند، رای دادن کم هزینه ترین گزینه برای این تغییر خواهد بود. فکر کنید حداقل اینترنت جهانی داشته باشیم، حداقل فیلترینگ بیشتر نشود یا کمتر شود، آزادی زنان بیشتر شود یا کمتر محدود شود، حداقل اساتید باسواد از دانشگاه اخراج نشوند، حداقل خندوانه و دورهمی به جای برنامه های مضحک شان برگردد، حداقل ... (متاسفم که بازی مان، بازی حداقل ها شده)
حداقل من دوست دارم حتی اگر در شورای عالی امنیت ملی، موضوع قطع اینترنت ایران مطرح شود، حداقل فردی مثل آذری جهرمی و پزشکیان آنجا باشد نه جلیلی و زارع پور. حداقل «کمترین فایده آن این است که گفتگو میان موافقان و مخالفان شکل بگیرد» نه اینکه همگی موافق فیلترینگ باشند و برای هم نوشابه باز کنند.
اقتصاد نیوز، سال 1397: محمدجواد آذری جهرمی، وزیر ارتباطات با بیان اینکه عده ای از شکل گیری شبکه های اجتماعی در کشور ناراضی اند، خاطرنشان کرد: مدینه فاضله برخی قطع اینترنت است.
فکر کنم نمیتوانیم دقیقا تصور کنیم اگر به جای احمدی نژاد میرحسین یا به جای روحانی سال 92 جلیلی میامد اوضاع ما چقدر تفاوت میکرد، اما همینقدر بدانید که خودی هایشان که کمترین انتقادی کردند در ایتا کانالشان بسته شد !
در نهایت، تعیین کننده ی این انتخابات فارغ از اینکه رئیس جمهور 10% در زندگی ما موثر است یا 50%، مرددین هستند که نمیدانند شرکت بکنند یا نه، وگرنه کسانی که بخواهند به فردی مثل جلیلی رای دهند، احتمالا حتی اگر تکه نانی برای خوردن نداشته باشند، رای خواهند داد (متاسفانه!). شاید این محتوا باعث شود، اندک امید شمع دموکراسی در ایران خاموش نشود.
حسام ایپکچی: بضاعت رای در جمهوری اسلامی مختصر است اما نمیتوان آن را «هیچ» دانست. کسی که میگوید رای نمیدهم چون تغییر اساسی رخ نخواهد داد درست میگوید و کسی که میگوید رای میدهم چون از همین فرصت مختصر هم نباید گذشت، اون هم درست میگوید. مسئله اینجا «حد انتظار» است. برخی تغییرات میتواند با صندوق رقم بخورد و برخی نمیتواند، بستگی دارد انتظار ما چیست. در هر صورت بیش از آنکه سرنوشت جمعی از «رای» صورت بگیرد از «هم را نبودن» متاثر میشود. بنابراین توصیه میکنم مناسبات انسانی را برای هم رای نبودن قربانی نکنید.