زَک، کارشناس بیمه با علاقه عجیبی به اعداد (و وسواس خفیف به نظم)، وظیفه داشت مجموعه به ظاهر بی پایان دارایی های متعلق به میلیاردر مرموز، تونی استارک را بیمه کند. او نمی دانست که این یک شغل معمولی بیمه نیست.
همانطور که زک به دقت فناوری های پیشرفته و اسباب بازی های عجیب و غریب را تجزیه و تحلیل می کرد، نمی توانست متوجه برخی الگوهای عجیب و غریب نشود. در حالی که بیشتر مردم هنر و دکور را دیدند؛ او احتمال خطر و گزینه های پوشش را دید.
یک روز، در حالی که در اتاق نشیمن مجلل استارک ایستاده بود و با عصبانیت کاغذها را پر می کرد، به طور تصادفی به محفظه ای پنهان در پشت تابلوی پیکاسو برخورد کرد. در کمال تعجب و شگفتی او، یک زره براق جلوی چشمانش ظاهر شد.
طولی نکشید که مغز زک، اعداد دو و دو را کنار هم قرار داد بوووم.. تونی استارک کسی نبود جز مرد آهنی! ناگهان، تمام آن خطرات به ظاهر ظالمانه کاملاً منطقی شد. لباسهای پرنده، ابزارهای فوقالعاده قدرتمند و نبردهای بیامان با شیطان چیزی بود که نیاز به چنین پوشش بیمهای نجومی داشت.
با درک ماهیت غیر متعارف مشتری خود، هیجان زک بیشتر شد. او تمرکز خود را از اعداد خشک به انطباق خلاقانه بیمه نامه ها برای مطابقت با این سناریوی خارق العاده تغییر داد. زک شروع به تجسم بستههای بیمه منحصربهفرد کرد که به طور مخصوص برای ابرقهرمانان طراحی شده بود مثل "سپر بیمهای آهنین ازکی". البته او در مورد هویت مخفی تونی استارک سکوت محتاطانه ای را حفظ کرد؛ بالاخره هر ابرقهرمانی به ناشناس بودن خود نیاز دارد. اما در اعماق قلبش، این حقیقت را گرامی می داشت که بخشی از چیزی واقعا خارق العاده است.
به این ترتیب بود که او کار خود را با مرد آهنی ادامه داد و اطمینان حاصل کرد که دارایی استارک همیشه به اندازه کافی در برابر حملات شرورانه، حوادث کیهانی و حوادث ناگوار فناوری محافظت می شود. آنها یک تیم قدرتمند ساختند که با هم کار می کردند تا هم دنیا و هم دارایی های تونی را از آسیب در امان نگه دارند.
زک نمی دانست که به زودی خود را درگیر ماجراهایی می کند و ثابت می کند که حتی یک کارشناس بیمه مجهز به هوش تیز و یک ارتباط عجیب با اعداد می تواند به خودی خود تبدیل به یک قهرمان غیر منتظره شود. در یک روز سرنوشت ساز، در حالی که زک تلاش می کرد تا یک ادعای مشکوک مربوط به تعقیب و گریز با سرعت بالا را بررسی کند، خود را در میان یک تصادف می بیند که ناگهان انفجاری رخ میدهد و باعث میشود او از ناحیه قفسه سینه آسیب شدیدی ببیند.
چند روز بعد، او به سختی و به طور معجزه آسایی چشم خود را باز میکند و بلافاصله دردی در قفسه سینه اش حس میکند، وقتی دست خود را روی آن میگذارد متوجه یک صفحه مغناطیسی در وسط سینهاش میشود اما برای او موضوع عجیب تر دیگری نیز وجود داشت، او خود را نه در بیمارستان بلکه در جایی آشنا میبیند؛ برج استارک! او به لطف کاشت صفحه مغناطیسی توسط تونی استارک، زنده ماند و از آن حادثه جان سالم به در برد.
۲ ماه بعد.. صداقت و شجاعت زک، توجه نیک فیوری را به خود جلب می کند، او معتقد است که مهارت های منحصر به فرد زک می تواند یک دارایی برای انتقام جویان باشد؛ گرچه در ابتدا مردد بود، اما موافقت میکند که زک با قدرتمندترین قهرمانان زمین به عنوان «سرباز» متحد شود. سربازی که به دلیل دوستی با تونی، اجازه دسترسی به اتاق زره (و لباسهای آهنی) او را داشت.
حالا زک به لطف توانایی پیش بینی دقیق حوادث، و حتی دستکاری احتمالات، برداشت تازه ای را از ابرقهرمانی به ارمغان می آورد. او به جای تکیه صرف بر نیروی بی رحمانه، از مهارت های تحلیلی خود برای ارزیابی ریسک ها و تدوین استراتژی ها استفاده می کند. خواه پیش بینی محل حمله بعدی یک شرور باشد یا ایجاد و تنظیم رویدادهای محتمل که برنامه های آنها را خنثی می کند.
زک به سرعت به یک دارایی ارزشمند برای جامعه ابرقهرمانی تبدیل می شود و نام جدید آزاک را برای خود انتخاب میکند. او به صورت خستگی ناپذیر در حال مبارزه با خطراتی که سیاره را تهدید میکردند بود؛ تا اینکه در یک روز، مشغول دستکاری در قابلیتهای سفر در زمان لباس جدیدش بود که...
قسمت (۲) در لینک زیر