چند ماهی میشه که ننوشتم. راستش رو بخواین خیای سرم شلوغ بود. داستان رو تا مصاحبه اول گفتم. بعد اون دو تا مصاحبه دیگه داشتم از اتریش که هر دو تا رو رد شدم. دلیلش عدم تسلط به نرم افزارهای کاربردی و همینطور نداشتن اطلاعات کافی از خروجی پروژه بود. هر روز شاید یک مورد یا دو مورد اپلای می کردم و نمی تونستم همزمان چند تا مصاحبه انجام بدم واسه همین برای زدن شرکتها همون اول دقت می کردم ببینم چیزی که می خوان به سوابق و تجربه من مرتبط میشه یا نه.
بعد از 4 ماه از زمانیکه خواستم دیتاساینتیست بشم بالاخره از یک شرکت سنگاپوری با من تماس گرفتن. خیلی برام عجیب بود چون من اصلا برای سنگاپور و یا شرکتهای سنگاپوری اقدام نکرده بودم. یک خانم هندی بود و اطلاعات رزومه رو پرسید. وقتی پرسیدم من اصلا برای شرکت شما اپلای نکرده بودم فکر کنم گفت رزومه من رو از سایت Monster.com یا سایت Jobstreet.com پیدا کرده. راستش دلیل اینکه سنگاپور رو نزده بودم این بود که یکی از دوستم ویزاش ریجکت شده بود و به من گفت ایرانیها رو ریجکت می کنن.
خلاصه با ناباوری اطلاعات رو گفتم و ایشون گفتن که از یک شرکت کاریابی در سنگاپور تماس گرفتن و من رو برای استخدام در یکی از شرکتهای همکارشون می خوان. وقت مصاحبه فنی گذاشت با شرکتی به نام infineon technology در کشور سنگاپور. خوب همونطور که همه میدونین سنگاپور یکی از کشورهای پیشرفته هست و گرفتن کار اونجا واقعا سخته. راستش با اینکه می دونستم رد می شم اما گفتم تجربه مصاحبه با همچین شرکتی ارزش داره.
روز مصاحبه رسید و ساعت 6 صبح وقت مصاحبه داشتم و خیلی استرس. شب قبلش نشستم و مروری کردم چند فیلم آموزشی و سوالات مصاحبه و .... قرار بود مصاحبه از طریق اسکایپ باشه. بالاخره مصاحبه شروع شد و دو نفر بودن که سه سوال کلا از من پرسیدن. سوال اول در مورد image processing و transfer learning بود و خدا رو شکر چون با keras چند وقت قبلش آشنا شده بودم تونستم جواب بدم. سوال دوم یک سناریو پرسیدن از آنالیز داده که منظورشون کلاستر کردن داده ها بود و اونم تونستم جواب بدم. البته جزییات زیادی پرسیدن که الان دقیقا خاطرم نیست. سوال آخر در مورد روش آماری random forest بود. مصاحبه کننده پرسید: " یک سوال ابتدایی در مورد یکی از روشهای ماشین لرنینگ می پرسم و ..." دیگه واقعا یادم نمیاد الان چی بود. چون هر چی که بود نتونستم جواب بدم. سوالات تمام شد و من خیلی ناراحت شدم چون گفت سوال ساده و من نتونستم جواب بدم.
چند روزی گذشت و فکر کردم تموم شد اینم اما یکدفعه تماس گرفتند و گفتند برای مصاحبه نهایی با team manager انتخاب شدی. واقعا برام باور کردنی نبود. خیلی خوشحال بودم. اما می دونستم که این مصاحبه از مصاحبه فنی هم سختتره. چون اینجا دیگه بحث ارتباط و اخلاق و رفتار و کار تیمی و ایناست. خلاصه خودم رو آماده کردم واسه یک مصاحبه سنگین. ساعت 8 صبح مصاحبه داشتم. روز مصاحبه راس ساعت 8 هر کار کردم اسکایپم وصل نشد. دیگه تصور کنین احساس من رو.
ایمیل زدم و گفتم بهشون و جواب داد که صبر می کنیم و دوباره نصب کن. تا نیم ساعت با اسکایپ ور رفتم تا اینکه یک ورژنش کار کرد. وقتی تماس گرفتم دیگه آخر استرس بودم. ولی چند دقیقه که صحبت کردم تمام استرسم رفت. بسیار خوش برخورد بود و بیشتر از روحیاتم و نحوه کارم و اینا پرسید. خلاصه مصاحبه که تموم شد تو دلم خیلی امیدوار شدم. چون احساس کردم خوشش اومده از روحیات و رفتارم. دقیقا روز بعد تماس گرفتن و گفتن اکسپت شدم. باورم نمیشد. خیلی خوشحال بودم. بعد کلی سختی کشیدن یهو یکی از بهترین شهرهای دنیا. واقعا روز رویایی ای بود برام. خدا واقعا به من لطف کرده بود. یاد این شعر افتادم:
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید
سپهرش به جایی رسانید کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار
بلندی از آن یافت کاو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد
تواضع کند هوشمند گزین نهد شاخ پر میوه سر بر زمین
البته مصرع نامور مربوط به من نمیشه :D
این پستها رو نوشتم که بدونید دوستان هیچ وقت ناامید نشید. تلاش کنید. روزهای سختی هست وقتی بیکارید ولی همون روزها رو هم بشینید و مطالعه کنید. خدا یکهو از یک جایی کمکتون می کنه که تصورشم نمی کنید.
بقیه ماجرا و گرفتن ویزا که خودش واقعا یک داستانیه و دیگه تو این پست نمی گنجه. ان شالله پست بعدی قسمت آخر این داستان رو می نویسم.