این دنیا مثل یه مسابقه دو میمونه!
با این تفاوت که خط شروع این مسابقه برای همه شرکت کنندهها یکسان نیست!
بذارید با یه مثال منظورم رو روشن تر کنم.
تصور کنید 2 تا نوزاد قراره به این دنیا بیان!
نوزاد اول
تو خانواده ای متولد میشه که پدرش یکی از بزرگترین صادر کننده های فرش و مادرش هم یکی از بهترین اساتید دانشگاه هستش، یعنی تو این خانواده از نظر فرهنگی و مالی هیچ مشکلی وجود نداره.
حالا این رو مقایسه کنید با نوزاد دوم
تو خانواده ای متولد میشه که مادرش کمی بعد از تولدش از دنیا میره، پدرش هم معتاد و بیکاره!
هر دو نوزاد پاک و معصوم اند، و هر دو در آینده دوست دارند که تو این دنیا به یه جایی برسند و یه حرفی واسه گفتن داشته باشند. دقیقا مثل یه مسابقه دو که همه برای اول شدن تلاش میکنند.
فقط تنها تفاوت اینه که تو مسابقه دو همه از یه خط شروع به دویدن میکنند، درحالی که تو دنیای واقعی آدمها خط شروع های متفاوتی دارن!
اینکه ممکنه بچه خانواده دومی موفق تر از اولی بشه رو قبول دارم (البته خیلی بستگی داره که تعریف موفقیت از نظر شما چی باشه!)، اما کاملا مشخصه که برای بچه اولی مسیر به مراتب هموار تر از بچه دومی هستش!
البته احساس میکنم که تو این مثال زیادی اغراق کردم، چون اکثر مردم تو شرایط نسبتا مشابهی هستند و این مقدار تفاوت خیلی کم پیش میاد. (شایدم زیاد پیش بیاد!)
اما در کل به نظر من که این اتفاق اونقدرها هم ناعادلانه نیست!
آدم ها باهم فرق میکنند و شرایط رشد شون هم میتونه متفاوت باشه، مثلا چای وقتی میچسبه که داغ باشه ولی نوشابه باید سرد باشه! شاید ما آدم ها هم همینطوری باشیم! یعنی یه نفر ممکنه تو سختی بهتر رشد کنه و یه نفر دیگه تو راحتی!!! (شاید هم اینطوری نباشیم!)
نمیدونم که این فکرم تا چه حد درسته و این رو هم نمیدونم که اگه جای اون بچه دوم بودم، باز هم همینقدر راحت این حرف رو میزدم یا نه...
فقط این رو میدونم که نباید خیلی راحت همدیگر رو قضاوت کنیم. هرکسی داستان و شرایط خودش رو داره!
اگه شما هم نظری دارید، خوشحال میشم که بدونم.
این نوشته تموم شد.
همینقدر کوتاه
همینقدر تلخ
شاید از این مطلب هم خوشتون بیاد: