به نام خداوند بخشندۀ بخشایشگر.
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ اَهْلِکْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِینْ.
یهودی های فلسطینی (قوم بنی اسرائیل) اولین ساکنین فلسطین نبودند؛ قبل از اینکه آن ها به فلسطین بیایند این سرزمین دارای سکنه و از سابقۀ تمدن چند هزار ساله برخوردار بود؛ بنابراین فلسطین سرزمین اصلی یهودی ها و صهیونیست ها نبوده است. در 3500 سال پیش از میلاد حضرت عیسی (ع)، قوم های «سامی» از عربستان به سوی مصر، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین کوچ کردند؛ آنهایی که در لبنان ساکن شدند «فنیقی ها» نامیده شدند. آنهایی که در فلسطین ساکن شدند «کنعانی ها» نامیده شدند. اولین ساکنین شناخته شده در فلسطین «کنعانی ها» بودند؛ بنابراین کشور فلسطین را «زمین کنعان» نامیده اند. یک طایفۀ مهم از «کنعانی ها» به نام «یبوسی ها» در بیت المقدس ساکن شدند، بنابراین در قدیم منطقۀ بیت المقدس را «یبوس» می نامیدند. کنعانی ها مردمانی شهرنشین و دارای تمدنی پیشرفته بودند و حدود دو قرن قبل از میلاد حضرت عیسی (ع)، دولتی تحت عنوان «کنعانیه» را در آنجا تأسیس کرده بودند. حضرت ابراهیم (ع) در شهر اورِکلدان عراق به دنیا آمد؛ در بابل، بین دجله و فرات زندگی میکرد؛ و «ماجراهای نمرود، شکستن بت ها، انداختن در آتش» نیز در همانجا رخ داد. سپس به همراه خانواده اش، به منطقه ای در عراق هجرت کرد؛ نام آن منطقه «رافدین» بود که گروهی از قوم «عبری ها» نیز در آن سکونت داشتند. صدها سال بعد، به دستور خداوند یکتا، به عربستان و فلسطین هجرت کرد. او دو تا همسر به نام های هاجر و سارا داشت؛ ابتدا به همراه هاجر به عربستان رفت؛ سپس به همراه سارا به فلسطین رفت. در عربستان، از هاجر صاحب فرزندی به نام حضرت اسماعیل (ع) شد. در عربستان، از نسل حضرت اسماعیل (ع)، پیامبران عرب زبان به دنیا آمدند. در فلسطین، از سارا صاحب فرزندی به نام حضرت اسحاق (ع) شد. در فلسطین، از نسل حضرت اسحاق (ع)، پیامبران عبری زبان به دنیا آمدند. حضرت یعقوب (ع) فرزند حضرت اسحاق (ع) است؛ به فرزندان حضرت یعقوب (ع)، بنی اسرائیل گفته می شود. قبل از به وجود آمدن قوم بنی اسرائیل و یهود، «کنعانی ها» و «یبوسی ها» در فلسطین زندگی می کردند. حضرت یعقوب (ع) در کنعان ساکن شد؛ و بعد از ماجراهای حضرت یوسف (ع) به همراه قومش به مصر رفت. بعد از ماجرای حضرت موسی (ع) و فرعون ملعون، به دستور خداوند یکتا و به رهبری حضرت موسی (ع)، قوم بنی اسرائیل دوباره وارد فلسطین شدند. در دوران حضرت یوشع بن نون (ع) کنعان فتح شد و دورۀ پادشاهی فرا رسید؛ حضرت طالوت (ع) و حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) پادشاهان قدرتمند این دوره بودند. اما بعد از اختلاف بین قوم بنی اسرائیل پادشاهی تقسیم شد؛ در شمال بر 10 قوم و در جنوب بر 2 قوم حکومت میکردند. وقتیکه حضرت عیسی (ع) در شهر ناصرۀ فلسطین به پیامبری رسید، قوم بنی اسرائیل به دو بخش یهودی و مسیحی تقسیم شدند؛ بعضی ها به حضرت عیسی (ع) ایمان آوردند و مسیحی شدند و بعضی ها هم سرپیچی و با مسیحی ها درگیر شدند و یهودی باقی ماندند. بعد از گذشت چند قرن، پیامبر اسلام (ص) به رسالت مبعوث شد و در سال 638 میلادی برابر با سال 17 قمری در زمان خلیفۀ ملعون دوم، سپاهیان اسلام وارد «بیت المقدس» شدند؛ سپس با مردم فلسطین پیمان صلح امضا کرده و آن ها را در پذیرش دین آزاد گذاشتند. در آن زمان مردم فلسطین چون حقانیت دین اسلام را مشاهده کردند بیشترشان مسلمان شدند؛ یعنی مردمی که در آنجا زندگی می کردند، مسلمان شدند؛ نه این که همۀ مسلمان ها از کشورهای دیگر به آنجا رفته و زندگی کرده باشند. بنابراین از قرن 7 میلادی به بعد فلسطینی ها پیروان سه دین بزرگ را تشکیل می دادند؛ و اولین جمعیت مذهبی را مسلمان ها، دومی مسیحی ها و سومی را یهودی ها در اختیار داشتند و مسلمان ها دارای بیشترین جمعیت بودند. نتیجه: فلسطین متعلق به مردم بومی آنجا (عرب زبان ها) است که شامل جمعیت زیادی از مسلمان ها و مسیحی ها و عدۀ کمی از یهودی ها می باشد؛ صهیونیست ها و یهودی هایی که از سایر کشورهای دیگر به آنجا آمده اند، فلسطین را اشغال کرده اند؛ و در ادعای خود حق نمی گویند.
منبع مطلب: تورات، کتاب اِستر، فصل 9.
قسمتی از آن کتاب: و حالا یهودی های باقی مانده در منطقۀ پادشاه، جمع شدند تا از زندگی خود دفاع کنند و «75000 نفر از ایرانی هایی» که از یهودی ها نفرت داشتند را بکشند. و بعد از این کشتار وحشیانه، اموال آن ها را غارت کردند. این اتفاق در روز سیزدهم ماه آدار (فروردین بر طبق فرهنگ دهخدا) رخ داد. سپس در روز چهاردهم به استراحت پرداخته و جشن (پوریم) گرفتند. موضوع چیست؟ 2500 سال پیش «75000 یا 77000 نفر ایرانی بی گناه» توسط یهودی های وحشی به خاک و خون کشیده شدند. در زمان خشایار شاه، یهودی های وحشی در دربار او نفوذ کرده بودند. خشایار شاه، همسری پاکدامن به اسم «وَشتی (بانوی ایران)»، وزیر لایقی به اسم «هامان» و مشاور وحشی خائنی به اسم «مُردخای» داشت. مشاور وحشی او هم برادر زاده ای به اسم «اِستر (هاداسا)» داشت. به یهودی هایی که دین و اسم خود را از دیگران مخفی نگه داشته و جاسوسی می کنند «مارانوس» گفته می شود؛ «اِستر و مُردخای» هم مارانوس بودند. در زمان خشایار شاه عید نوروز جشن گرفته می شد. در همان روزها بود که مشاور وحشی او «مُردخای» به دلیل نفرتی که از «یونانی ها» داشت پیشنهاد حمله به یونان را مطرح می کند. خشایار شاه این موضوع را به همسرش می گوید و در نتیجه با مخالفت او رو به رو می شود؛ خشایار شاه هم مخالفت همسرش را به مشاور وحشی و خائنش می گوید. وقتیکه مشاور وحشی او از این موضوع آگاه شد، برای او توطئه کرده و در نتیجه خشایار شاه را قانع کرده تا همسر خود را بکشد. بعد از کشته شدن «وَشتی (بانوی پاکدامن ایران)»، مشاور وحشی پادشاه پیشنهاد ازدواج مجدد پادشاه را مطرح می کند. یک سال بعد در عید نوروز، «مُردخای» دختر برادر خود را که اسمش «هاداسا» بود، به دروغ به عنوان یک ایرانی به پادشاه معرفی می کند. «هاداسا» اسم خود را عوض کرده و «اِستر» می گذارد تا یک ایرانی به نظر برسد. در نتیجه خشایار شاه با «اِستر» ازدواج می کند. «هامان (وزیر لایق ایرانی)» متوجه می شود که همسر جدید پادشاه، بیشتر روزها به دیدن «مُردخای» می رود. او بعد از پیگیری متوجه می شود که «اِستر» یک یهودی و غیر ایرانی است؛ سپس این موضوع را به پادشاه گزارش می دهد و می گوید: این دو نفر فاسد هستند و خطری برای حکومت ما محسوب می شوند. و در نتیجه پادشاه را قانع می کند تا آن ها را خلع مقام و از کشور اخراج کند. اما متأسفانه پادشاه اشتباه بزرگی را مرتکب می شود؛ او این موضوع را به همسر جدیدش «اِستر» می گوید و «اِستر» هم به عمویش «مُردخای» می گوید. سپس «اِستر و مُردخای» تصمیم می گیرند که شب دوازدهم فروردین به پادشاه مشروب بدهند تا او در حالت مستی حکم اعدام وزیر لایق خود (هامان) و یارانش را صادر کند و متأسفانه همین اتفاق هم افتاد و در نتیجه صبح روز سیزدهم فروردین این حکم اجرا شد؛ ولی آن یهودی های وحشی از اجرای این حکم سیر نشده و دستور قتل «75000 یا 77000 نفر ایرانی بی گناه» را هم صادر می کنند و متأسفانه صبح همان روز این کشتار وحشیانه توسط یهودی های ملعون انجام شد. آن وحشی ها در آن روز نسل 15 قوم ایرانی را از بین برده و اموال آن ها را غارت کردند. سپس در روز چهاردهم فروردین جشن گرفته و اسمش را «عید پوریم» گذاشتند. اکنون «اسرائیلی های جنایتکار» هر ساله در همین روز (عید پوریم) به جشن و شادی می پردازند. بعدها «اِستر و مُردخای» به دروغ خودشان را به عنوان پیامبر* به مردم معرفی می کنند. اکنون این دو ملعون در شهر همدان مقبره دارند و یهودی های ملعون به عنوان پیامبر به زیارت آن ها می روند. به همین دلیل «عدد 13» برای ما ایرانی ها و مسیحی های سراسر دنیا، نحس محسوب می شود؛ این عدد ربطی به دین اسلام ندارد اما برای یهودی ها و فراماسونری ها (بت پرست ها)، مقدس محسوب می شود. به همین دلیل است که ما ایرانی ها در روز 13 فروردین از خانه بیرون می رویم؛ از خانه بیرون می رویم تا کشته نشویم. پس بنابراین این روز، «روز جشن» نیست. *خداوند یکتا در کتاب «حضرت حزقیال نبی (ع)، باب 13 آیه های 1 تا 23» به پیامبران مرد و زن دروغین اشاره کرده است.
ترجمۀ آیه ها: ما به بنی اسرائیل در کتاب [تورات] اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد می کنید و برتری جویى بزرگى خواهید کرد. (4) هنگامى که نخستین وعده فرا رسد گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضد شما میفرستیم تا شما را سخت در هم کوبند پس براى بدست آوردن مجرمان خانه ها را جستجو میکنند؛ و این وعدهاى است قطعى. (5) سپس شما را بر آنها چیره میکنیم و شما را به وسیلۀ دارایی ها و فرزندانی کمک خواهیم کرد و تعداد شما را بیشتر از دشمن قرار میدهیم. (6) اگر نیکى کنید به خودتان نیکى میکنید و اگر بدى کنید باز هم به خود بدی میکنید؛ و هنگامى که وعده دوم فرا رسد، آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر میشود و داخل مسجد الاقصى میشوند همان گونه که در دفعۀ اول وارد شدند و آنچه را زیر سلطه خود میگیرند درهم میکوبند. (7) امید است خداوند یکتا به شما (اگر توبه کرده و صالح شوید) باز مهربان گردد و اگر (به عصیان و ستمگری) برگردید، ما هم (به عقوبت و مجازات شما) باز میگردیم و جهنم را زندان کافران قرار دادهایم. (8). تفسیر آیه های 4 تا 7: این آیه ها به ذکر گوشهاى از تاریخ پر ماجراى بنیاسرائیل پرداخته و سخن از دو انحراف اجتماعى بنیاسرائیل دارد که منجر به فساد و برتریجویى آن ها گردید و به دنبال هر یک از این دو، خداوند یکتا مردانى نیرومند و پیکارجو را بر آن ها مسلط ساخت تا آن ها را مجازات کنند و به کیفر اعمالشان برسانند. منظور از فساد اول، «بت پرستی در داخل خانۀ خداوند یکتا (مسجد الاقصی) _ کشتن چندین پیامبر در یک روز _ نسل کشی مردم مؤمن و یکتاپرست _ فساد اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی» بود. منظور از فساد دوم، «تکرار فساد اول به اضافۀ کشتن حضرت یحیی (ع) و پیروان ایشان و اقدام برای کشتن حضرت عیسی (ع)» بود. در انتقام فساد اول، «بُختالنصر (نبوکدنصر) پادشاه بابل» بر آن ها هجوم آورد و بیت المقدس را ویران کرد و آن ها را به همراه خود در بابل به اسارت برد؛ و 70 سال بیت المقدس به همان حال باقى ماند تا اینکه «کوروش هخامنشی (پادشاه ایران)» روی کار آمد و یهودی ها را از اسارت نجات داد؛ و آن ها دوباره به فلسطین برگرشتند و مسجد الاقصى را نوسازى کردند. در انتقام فساد دوم در سال 70 میلادی، «پادشاه روم (تیتوس فلاویوس سابینوس وسپاسیانوس)» بر آن ها هجوم آورد و مسجد الاقصى را که بازسازی شده بود دوباره ویران کرد و حکومت آن ها را به کلى از هم متلاشى کرد. به این ترتیب تمام یهودی هایی (کافران) که در فلسطین بودند به کلی نابود شدند و فقط مسیحی ها (مؤمنان) باقی ماندند. سپس بعد از گذشت چند قرن، پیامبر اسلام (ص) به رسالت مبعوث شد و در سال 638 میلادی برابر با سال 17 قمری در زمان خلیفۀ ملعون دوم، سپاهیان اسلام وارد «بیت المقدس» شدند و در نتیجه بخش عظیمی از آن ها (مسیحی ها) مسلمان شدند. در آن زمان مسلمان ها، مسجد الاقصى را برای بار دوم بازسازی کردند و از آن زمان تا حالا مسجد الاقصى هنوز پابرجاست. نتیجه: پس بنابراین «اسرائیلی های اشغالگر و جنایتکار» که از سراسر دنیا برای اشغال به کشور فلسطین مهاجرت کرده اند، در ادعای خود که می گویند: از نسل حضرت یعقوب (ع) هستند، دروغ می گویند. چون در انتقام فساد دوم، تمام یهودی هایی (کافران) که در فلسطین بودند به کلی نابود شدند و فقط مسیحی ها (مؤمنان) باقی ماندند که بعدها مسلمان شدند. برای مثال: آیا امروز زرتشتی ها میتوانند ادعا کنند ایران برای ماست و باید مسلمان ها را از ایران بیرون کرد؟ این ادعای درستی نیست، چون همه میدانند که مردم ایران قبل از ظهور اسلام «زرتشتی» بودند. سپس بعد از ظهور اسلام همان زرتشتی ها مسلمان شده و اسلام را پذیرفتند. اینطور بود که پدران و مادران ما در ایران زرتشتی بودند سپس مسلمان شدند. پس بنابراین منطقی نیست که زرتشتی ها از آن طرف دنیا بیایند و بگویند ایران برای ما بود و مسلمان ها باید از اینجا بیرون بروند و ما را بیرون کنند. چون ما ایرانی ها همان زرتشتی هایی بودیم که مسلمان شدیم. تفسیر آیۀ 8: در این آیه خداوند یکتا، خطاب به «یهودی های سراسر دنیا» می فرماید: اگر توبه کنید و مسلمان شوید نجات پیدا می کنید؛ اما اگر به نافرمانی و ستمگری ادامه دهید جایگاه ابدی همۀ شما (کافران) را جهنم قرار می دهیم. و همچنین علاوه بر هشداری که به «یهودی های سراسر دنیا» می دهد، به ما خبر داده است که در آینده (آخرالزمان) برای دفعۀ سوم «کشور مظلوم فلسطین» به اشغال بیگانه ها در می آید. برای اینکه آن بیگانه ها را بشناسیم به سوره های «انبیاء آیه های 95 تا 97» و «کهف آیه های 83 تا 100» رجوع می کنیم. اکنون که در دورۀ آخرالزمان به سر می بریم کشور مظلوم فلسطین توسط آن بیگانه ها که «قوم یأجوج و مأجوج (گاگ و مگاگ)» هستند اشغال شده است. خداوند یکتا در کتاب حضرت حزقیال نبی (ع) «باب 38 آیه های 1 تا 23» و «باب 39 آیه های 1 تا 29» دربارۀ قوم یأجوج و مأجوج (گاگ و مگاگ) توضیح داده است: ● آن ها از نیم کرۀ شمالی (اروپا) می آیند. ● سرزمین آن ها «ماشک و توبال» است. ● تمام لشكر «سرزمين جومر و توجرمه در نیم کرۀ شمالی» و نیز قوم های دیگری برای حمله به «فلسطین مظلوم» به آن ها ملحق خواهند شد. نتیجه: ● شهر «مینسک Minsk (ماشک)» در کشور «بلاروس» در شمال کشور فلسطین قرار دارد. ● شهر «مسکو Moscow (ماشک)» پایتخت کشور «روسیه» در شمال کشور فلسطین قرار دارد. ● شهر «میشکولتس Micholets (ماشک)» در کشور «مجارستان» در شمال غربی کشور فلسطین قرار دارد. ● شهر «توپالو Topalu (توبال)» در کشور «رومانی» در شمال کشور فلسطین قرار دارد. ● سرزمین «جومر و توجرمه (کشور مجارستان)» در شمال غربی کشور فلسطین قرار دارد. ● سرزمین آن ها در «غرب روسیه» و «کشورهای غرب اروپا» قرار دارد. خداوند یکتا در قرآن مجید در سوره های «انبیاء آیه های 95 تا 97» و «کهف آیه های 83 تا 100» دربارۀ قوم یأجوج و مأجوج (گاگ و مگاگ) توضیح داده است: ● سرزمین آن ها در کنار چشمۀ تیره و گِل آلودی قرار دارد. ● سرزمین آن ها در پشت دو کوه قرار دارد و تنها راه نفوذ آن ها از بین این دو کوه بوده است. ● آن ها قومی فاسد و وحشی بوده اند. ● مردمی که در همسایگی آن ها زندگی می کردند از شرّ آن ها در امان نبودند. ● حضرت ذوالقرنین (ع)، برای بستن راه نفوذ آن ها به کمک مردم سدّی از جنس آهن و مس در بین این دو کوه ساخت. ● زمانی که راه نفوذ آن ها گشوده شود از هر تپّه و بلندى بتازند و به سرعت عبور كنند. نتیجه: ● چشمۀ تیره و گِل آلود همان «دریای سیاه» در شمال کشور مظلوم فلسطین است. ● سدّی که در پشت آن زندانی شدند در «رشته کوه های قفقاز» قرار دارد. ● آن ها در «دورۀ آخرالزمان» در همه جای زمین پخش شده و مسلمان ها از شرّ آن ها در عذاب خواهند بود. هویت قوم یأجوج و مأجوج (گاگ و مگاگ): آن ها 2 قبیله از نوادگان حضرت نوح (ع) بوده اند. حضرت نوح (ع) 3 پسر به نام های «سام _ حام _ یافِث» داشت. «مگاگ» فرزند دوم یافِث است. آن ها شامل 3 امت به نام های «منسک _ تاویل _ تاریس» هستند. جمعیت آن ها «شش هفتم» جمعیت کل زمین است. سرزمین آن ها «ماشک و توبال» است که در «غرب روسیه» و «کشورهای غرب اروپا» قرار دارد چون بعد از پیاده شدن از کشتی حضرت نوح (ع) به اروپا مهاجرت کردند؛ و بقایای کشتی حضرت نوح (ع) نیز در «کوه های آرارات در شرق ترکیه» پیدا شده است. آن ها «لباس تقوا» ندارند و همیشه لخت هستند. همین حالا هم اگرچه لباس بر تن دارند اما «لخت» محسوب می شوند چون به شدت بی حجاب و دچار فساد اخلاقی هستند. آن ها از «وحشی ترین نوع از انسان ها و همه چیز خوار» هستند و مثل حیوانات درنده زندگی می کنند. آن ها در آخرالزمان با «دجّال ملعون (پیام رسان های موبایلی و رسانه های دیجیتالی)»* و «یهودی های ملعون» هم پیمان شده و مسلمان ها از شرّ آن ها در عذاب خواهند بود. *به افراد دروغ گو، «دجّال» گفته می شود و در لغت به معنی «دشمن خداوند یکتا» می باشد. موقعیت آن سدّی که در پشت آن زندانی شدند: همان طور که حضرت ذوالقرنین (ع) سدّی آهنین را برای جلوگیری از حملات «قوم یأجوج و مأجوج» بنا کرد، «کورش هخامنشی» نیز طبق نظر مورخین، سفری به طرف «شمال ایران» برای خاموش کردن فتنه ای که در آن نواحی رخ داده بود، داشته است و گویا در همین سفر سدّ موجود در «تنگۀ داریال» را به درخواست اهالی آن مرز و بوم ساخته است. این سدّ تنها سدّی است که در ساخت آن از آهن استفاده شده است و هم اکنون هم موجود است. به زبان محلی آن را «دمیر قاپو» یعنی «دروازۀ آهنی» می نامند. «تنگۀ داریال» در «رشته کوه های قفقاز که از دریای خزر شروع شده و تا دریای سیاه ادامه دارد» قرار دارد. این رشته کوه ها به ضمیمۀ «دریای خزر و دریای سیاه» مانعی طبیعی به طول هزارها کیلومتر بین شمال و جنوب آسیا بوده است؛ و تنها راه بین شمال و جنوب همان «تنگۀ داریال» بوده که با «سدّ دمیر قاپو» بسته شده است. حضرت ذوالقرنین (ع): دربارۀ شخصیت حضرت ذوالقرنین (ع) که در کتاب های آسمانی یهودی ها و مسیحی ها و مسلمان ها از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و اینکه در واقع حضرت ذوالقرنین (ع) چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده است. «کوروش هخامنشی و اسکندر مقدونی»* گزینه هایی هستند که جهت پیدا شدن حضرت ذوالقرنین (ع) واقعی درباره آن ها بررسی هایی انجام شده؛ اما با توجه به سندهای تاریخی و تطبیق آن با آیه های قرآن، تورات، و انجیل تنها «کوروش هخامنشی» است که موجه ترین دلیل ها را برای احراز این لقب دارا میباشد. تعدادی از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش هخامنشی را حضرت ذوالقرنین (ع) میدانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند. *طبق کلام خداوند یکتا در قرآن (آیۀ 86 سورۀ کهف)، حضرت ذوالقرنین (ع) از شرق به غرب رفته است؛ و طبق سندهای تاریخی اسکندر مقدونی از غرب به شرق رفته است. پس بنابراین شاید «کوروش هخامنشی» همان حضرت ذوالقرنین (ع) باشد. پیدا شدن بقایای کشتی حضرت نوح (ع): در سال 1959 میلادی یک خلبان ترک بر اساس مأموریت محول شده، چندین عکس هوایی برای مؤسسۀ ژئودتیک ترکیه برداشت. هنگامی که مأموریت به پایان رسید، در میان عکس های او تصویری جلب نظر می کرد که بیشتر شبیه به یک کشتی بود تا چیزی دیگر. یک کشتی بزرگ به طول یک زمین فوتبال، در ارتفاع 1890 متری «کوه های آرارات در شرق ترکیه» آرمیده بود. بعد از تحقیقات به عمل آمده مشخص شد که این همان کشتی حضرت نوح (ع) است و به همراه آن «کتیبۀ 5 تن آل عبا (ع)» هم پیدا شد. پیدا شدن کشتی حضرت نوح (ع) به همراه کتیبۀ 5 تن آل عبا (ع) برای همه ثابت می کند که فقط «اسلام تشیع 12 امامی» دین بر حق است.
صهیونیسم: «صهیونیسم» به معنای مهاجرت یهودی های ملعون از سراسر دنیا به سرزمین فلسطین مظلوم و تأسیس دولت یهود است. «صهیون» در زبان عبری به معنای «پر آفتاب» و نیز نام کوهی در جنوب غربی بیت المقدس است. رژیم جنایتکار اسرائیل بر پایۀ ایدئولوژی صهیونیستی شکل گرفته است و نژادپرستی رایج در میان اسرائیلی های ملعون نیز ریشه در همین مکتب دارد. «تئودور هرتسل ملعون» بنیان گذار جنبش صهیونیسم است. او در سال 1896 میلادی کتابی را با عنوان «دولت یهود» به زبان آلمانی منتشر کرد. او در این کتاب خواستار «ایجاد دولتی برای یهودی های ملعون» شد. کتاب او به سرعت در جهان یهودیت پخش شد و حامیان «جنبش صهیونیستی» خیلی زود از افکار او استقبال کردند. تعداد زیادی از اعضای «جنبش محبان صهیون» و «دانشجویان صهیونیستى» در اتریش و کشورهاى دیگر از حامیان جدى هرتسل ملعون شدند و او را رهبر خود معرفى کردند. او «صهیونیسم» را از فکر و اندیشه، به جنبش و سازمان تبدیل کرد و به خاطر ارتباط زیادش با «جنبش محبان صهیون»، به این جمع بندى رسید که تنها سرزمینى که مىتواند ایدۀ خود را در آنجا اجرا کند، «فلسطین مظلوم» است. «جنبش صهیونیسم» غیر منطقی ترین نوع تفکر است؛ چون آن ها ادعا می کنند که به دلیل اینکه دین یهود در سرزمین فلسطین مظلوم شکل گرفته است، هر شخص یهودی در هر جای دنیا که باشد می تواند به سرزمین فلسطین مظلوم برود و آنجا را اشغال کند و مردم بومی آنجا را به قتل برساند یا اخراج کند. برای مثال: آیا امروز زرتشتی ها میتوانند ادعا کنند ایران برای ماست و باید مسلمان ها را از ایران بیرون کرد؟ این ادعای درستی نیست، چون همه میدانند که مردم ایران قبل از ظهور اسلام «زرتشتی» بودند. سپس بعد از ظهور اسلام همان زرتشتی ها مسلمان شده و اسلام را پذیرفتند. قیمومت انگلیس ملعون بر فلسطین مظلوم: بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول که از تاریخ 1914/07/28 تا تاریخ 1918/11/11 رخ داد، سرزمین فلسطین مظلوم توسط انگلیس ملعون اشغال شد. شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول منجر به اشغال سرزمینهای این امپراتوری توسط متفقین شد؛ و در نهایت نیروهای پیروز بر قلمروی عثمانی، خاورمیانه را طبق توافقنامۀ «سایکس _ پیکو» بین یکدیگر تقسیم کردند. بر اساس این توافق قرار بود استانهای خارج از شبه جزیرۀ عربستان به مناطق تحت کنترل و نفوذ انگلیس ملعون و فرانسۀ ملعون تقسیم شود؛ و در نهایت بر اساس همین تفاهم نامه در سال 1920 میلادی در «کنفرانس سن ریمو» احکام قیمومیت انگلیس ملعون بر سرزمینهای اشغالی و نیز فلسطین مظلوم امضا شد. قیمومیت انگلیس ملعون بر فلسطین مظلوم در تاریخ 1924/07/24 در سازمان ملل (سازمان غارتگران بین المللی) تصویب شد و تا سال 1948 میلادی ادامه داشت. اعلامیۀ بالفور: اعلامیۀ بالفور نامهای بود که در تاریخ 1917/11/02 میلادی توسط آرتور جیمز بالفور (وزیر خارجۀ ملعون انگلیس) خطاب به والتر روتشیلد (سیاستمدار ملعون یهودی و عضو مجلس عوام انگلیس) نوشته شد و در آن از موضع مثبت دولت ملعون انگلیس برای «ایجاد خانۀ ملی برای یهودی های ملعون در سرزمین فلسطین مظلوم» خبر داده شد. بعد از صدور اعلامیۀ بالفور تعداد زیادى از یهودی های ملعونِ سراسر دنیا در طی 7 مرحله مهاجرت، وارد سرزمین فلسطین مظلوم شدند. مهاجرت اول: از 1880 تا 1897 _ مهاجرت دوم: از 1897 تا 1903 _ مهاجرت سوم: از 1904 تا 1918 _ مهاجرت چهارم: از 1919 تا 1923 _ مهاجرت پنجم: از 1924 تا 1932 _ مهاجرت ششم: از 1933 تا 1939 _ مهاجرت هفتم: از 1939 تا 1948 صورت گرفت. در نهایت چهار گروه تروریستی «هاشومیر _ هگانا _ اتسل _ لِحی» از میان این مهاجران ملعون به وجود آمد. هاشومیر: هاشومیر (در عبری به معنای نگهبان) یک گروه تروریستی صهیونیستی است که در سال 1909 میلادی با هدف تأمین امنیت شهرک های یهودی نشین و حمایت از آن ها در فلسطین مظلوم تشکیل شد. رهبران ملعون این گروه تروریستی «یتسحاق تسفی، اسرائیل گلعادی، الکساندر زید و اسرائیل شوحط» بودند. بیشتر اعضای این گروه تروریستی از حزب کار و از نخستین مهاجران روسی به فلسطین مظلوم هستند. هگانا: هگانا (در عبری به معنای دفاع) یک گروه تروریستی یهودی وفادار به ایدئولوژی صهیونیسم بود که از سال 1920 میلادی در فلسطین مظلوم تحت قیومیت انگلیس به جای گروه تروریستی هاشومیر تشکیل شد. این گروه تروریستی به تدریج به شاخه نظامی غیر رسمی آژانس یهود تبدیل شد و علیه عرب های فلسطینی مبارزه میکرد. این گروه تروریستی از اواسط دهۀ 1930 میلادی اقدام به عملیات تلافی جویانه در برابر حملات عرب ها پرداخت. گروه تروریستی هگانا حقیرترین و جنایتکارترین سازمان نظامی یهودی قبل از سال 1948 میلادی در فلسطین مظلوم بود. این گروه تروریستی توسط یک سرویس اطلاعاتی بت پرست به منظور گردآوری اطلاعات برای فعالیت های خود و نیز به منظور رساندن اطلاعات به رهبران ملعون اسرائیل جهت مبارزه سیاسی و نظامی با مردم مظلوم فلسطین و با کشورهای عربی تأسیس شد. اتسل: اتسل (مخفف عبارت سازمان نظامی ملی) یک گروه تروریستی زیر زمینی بر پایۀ تفکر صهیونیسم بود که با انشعاب از گروه تروریستی هگانا از سال 1931 تا سال 1948 در فلسطین مظلوم تحت قیومیت انگلیس فعالیت میکرد. رهبر این گروه تروریستی مناخیم بگین ملعون بود که بعدها نخستوزیر اسرائیل جنایتکار شد. لِحی: لِحی (مخفف عبارت رزمندگان اسرائیل) یک گروه تروریستی زیر زمینی بر پایۀ تفکر صهیونیسم بود که در سال 1940 میلادی تشکیل شد. قطعنامه تقسیم فلسطین (قطعنامۀ 181): در تاریخ 1947/11/29 سازمان ملل (سازمان غارتگران بین المللی) طرح تقسیم فلسطین مظلوم را به دو دولت «عرب ها (ساکنان بومی فلسطین مظلوم)» و «عبری ها (یهودی های مهاجر)» تصویب کرد و مقرر شد شهر بیتالمقدس به صورت بینالمللی اداره شود. این قطعنامه مقدمه اشغال نهایی فلسطین مظلوم توسط یهودی های مهاجر بود و در نتیجۀ آن از تاریخ 1947/11/30 تا 1948/05/14 میلادی میان مردم مظلوم فلسطین و یهودی های مهاجر جنگ های خونینی درگرفت. تشکیل دولت غیر قانونی اسرائیل جنایتکار (روز نکبت): در تاریخ 1948/05/14 میلادی چند ساعت بعد از پایان دورۀ قیمومیت انگلیس ملعون بر فلسطین مظلوم، تشکیل دولت غیر قانونی اسرائیل جنایتکار توسط بنگوریون ملعون (نخست وزیر موقت) اعلام شد؛ سپس سه گروه تروریستی «هگانا _ اتسل _ لِحی» با هم ادغام شدند و نیروهای نظامی این رژیم جنایتکار و نامشروع را تشکیل دادند. از آن روز تا حالا یهودی های ملعون سراسر دنیا در حال مهاجرت کردن به کشور مظلوم فلسطین هستند و تا امروز هم تمام مسلمان های دنیا از شر آن ها در عذاب به سر می برند. هر ساله در این روز مردم مظلوم فلسطین در کشور خود به عزاداری می پردازند و اسم این روز را «روز نکبت» گذاشته اند. هر ساله به دستور امام خمینی (ره)، مسلمان های سراسر دنیا در «آخرین جمعۀ ماه مبارک رمضان» به خیابان ها آمده و بر علیه این رژیم جنایتکار تظاهرات می کنند و اسم این روز را «روز قدس» گذاشته اند. روز جهانی قدس روز وحدت مسلمانان در دفاع از ملت مظلوم فلسطین است. ساکنان غیرقانونی در فلسطین مظلوم چه کسانی هستند؟ اسرائیلی های جنایتکار، گروه های «یهودی و غیر یهودی» با زبان ها و قومیت های مختلف هستند که تنها وجه مشترک میان آن ها «دین یهودیت» است. تعدادی از آن ها «یهودی های اشکنازی و سفاردی» هستند که از «اروپای شرقی و مرکزی»، «اندلسی اسپانیا»، «آسیای مرکزی و قفقاز» و «خاورمیانه» آمده اند. به نژادهای مختلف یهودی آن ها که در اروپای شرقی و مرکزی سکونت دارند «اشکنازی» و به آن ها که اصلیت اندلسی اسپانیا، خاورمیانه ای، آسیای مرکزی و قفقازی دارند «سفاردی» گفته می شود. «اشکناز» به مناطق نزدیک «کوه آرارات و قفقاز» گفته شده است. تعداد دیگری از آن ها شامل یهودی ها و روس های غیر یهودی هستند که پس از پاشیده شدن اتحاد جماهیر شوروی به کشور مظلوم فلسطین مهاجرت کرده اند؛ این جمعیت بزرگترین جمیعت تشکیل دهندۀ این رژیم جنایتکار هستند. از سال 1990 مهاجرت گستردۀ آن ها به کشور مظلوم فلسطین شروع شد و توانستند %15 از جمعیت این رژیم جنایتکار را تشکیل دهند ولی %30 آن ها یهودی نیستند. بقیۀ آن ها هم از «مسیحی ها، فنلاندی ها، ویتنامی ها، یهودی های آفریقایی، فلیپین، نپال، نیجریه، سنگال، رومانی، چین، قبرس، ترکیه و تایلند» هستند.
یأجوج و مأجوج، اقوام وحشی بودند که در زمین فساد و کُشتار و غارتگری می کردند. آن ها در شمال آسیا (از مغولستان و قزاقستان به بالا) و سراسر اروپا زندگی می کردند؛ که در طول تاریخ بارها و بارها به جنوب آسیا حمله می کردند و به کُشتار و غارتگری دست می زدند. آن ها از بین شکاف های کوه هایی که در قسمت جنوبی آسیای مرکزی (کوه آدلونگ) و کوه هایی که در شمال خاورمیانه (رشته کوه های قفقاز) قرار دارند، خودشان را به جنوب آسیا و خاورمیانه می رساندند.
خداوند یکتا در قرآن مجید (سوره های انبیاء آیه های 95 تا 97 و کهف آیه های 83 تا 100) و در کتاب حضرت حزقیال نبی علیه السلام (باب 38 آیه های 1 تا 23 و باب 39 آیه های 1 تا 29) به این موضوع اشاره کرده است.
روزی حضرت ذوالقرنین (ع) از کنار این کوه ها می گذشت که در آنجا قومی را یافت که گرفتار شرارت های یأجوج و مأجوج شده بودند. آنها به حضرت ذوالقرنین (ع) گفتند که قوم یأجوج و مأجوج در زمین فساد و کُشتار و غارتگری می کنند؛ آیا به تو پولی بدهیم تا در میان شکاف این کوه سدی بسازی تا نتوانند خودشان را به ما برسانند؟ حضرت ذوالقرنین (ع) به آنها گفت من این سد را برای شما می سازم ولی پولی از شما نمی گیرم؛ به جایش برایم مس ذوب شده و تکه های آهن بیاورید و خودتان هم در انجام این کار به من کمک کنید. وقتی که سد ساخته شد، حضرت ذوالقرنین (ع) به آنها گفت این سد در آخرالزمان وقتی که خشکسالی شد، خراب می شود و این قوم وحشی کل کره زمین را [به جز مکان هایی خاص] غارت می کنند و جمعیت زیادی را می کُشند.
در طول تاریخ برای دفع شر این اقوام وحشی، 4 تا سد در مکان های مختلف ساخته شده که فقط یکی از آنها را حضرت ذوالقرنین (ع) ساخته است. از این 4 تا سد، 3 تایش خراب شده و فقط یکی از آنها سالم مانده است که دسترسی به آن مشکل است و گفته شده که در آنجا تکه های مس و آهن پیدا کرده اند.
اسامی این سدها:
1) سد قرقیزستان که در «مرز بین ازبکستان و قرقیزستان که تا شهر تاشکند 150 کیلومتر فاصله دارد» و در «شمال غربی شهر تاشکند» قرار دارد. [هنوز سالم است] موقعیت این سد در نقشه
2) سد دمیر قاپو که در تنگۀ داریال ساخته شده بود [خراب شده]
3) سد گرگان [خراب شده]
4) سد دربند [خراب شده]
به طور کلی یهودی های سراسر دنیا به 3 دسته تقسیم می شوند:
1) یهودیان بومی فلسطین، که از نسل حضرت یعقوب (ع) هستند و با اسرائیلی های ملعون مخالفند.
2) یهودیانی که در خارج از مرزهای فلسطین هستند و با اسرائیلی های ملعون مخالفند؛ و حاضر نیستند که به فلسطین بروند.
3) اسرائیلی های ملعون؛ 92 درصد از آن ها که قدرت در دست شان است، یهودی های اشکنازی هستند که از نسل حضرت یعقوب (ع) نیستند؛ آن ها قوم کوچ نشین ترک مغول بودند که به شمال دریای خزر کوچ کردند و با نام خزارها معروف شدند و به خاطر سیاست یهودی شدند؛ آن ها قوم یأجوج و مأجوج هستند. 8 درصد باقیمانده از جمعیت اسرائیلی ها هم که حق بازگشت به فلسطین رو ندارند چون خداوند یکتا در قرآن مجید (سورۀ انبیاء آیه های 95 و 96) دربارۀ آن ها می گوید: و اهل شهری را که ویران کرده ایم، بازگشت شان حرام است؛ آنان باز نمىگردند تا زمانیکه سد یأجوج و مأجوج باز شود و آن ها از هر بلندى عبور می کنند. یعنی در آخرالزمان، آن ها با اقوام یأجوج و مأجوج هم پیمان می شوند و به فلسطین حمله می کنند. این 8 درصد همان کافران یهودی هستند که کوروش هخامنشی آن ها را بعد از انتقام فتنۀ اول آزاد کرده بود؛ اما آن ها در آن روز از برگشتن به فلسطین خودداری کردند؛ عده ای هم که در آن روز دوباره به فلسطین برگشتند در انتقام فساد دوم همه شان نابود شدند. آشنایی با نژادهای مختلف یهود
خداوند یکتا دربارۀ اسرائیلی های جنایتکار گفته است: و آن ها را هر جا یافتید بکُشید و از جایی که شما را بیرون کردند بیرون کنید. فتنه از قتل بدتر است و در مسجد الحرام با آن ها نجنگید، اما اگر با شما جنگیدند، آنها را بکُشید. این است مجازات کافران. (سورۀ بقرۀ آیه 191)
اصلاحیه: شاید در اعلام کردن «سد دمیر قاپو» به عنوان «سد ذوالقرنین» اشتباه کرده باشم؛ چون سد دیگری پیدا شده که شباهت زیادی با سد ذوالقرنین دارد؛ و شاید کوروش هخامنشی هم ذوالقرنین نباشد؛ چون گفته می شود که او از بت پرستان حمایت کرده است. https://www.aparat.com/RoozMoaud