ویرگول
ورودثبت نام
Mahdi@bdi
Mahdi@bdi
Mahdi@bdi
Mahdi@bdi
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

زخم صفین

داستان مردی که گفت: این زخم سر را در جنگ صفین برداشتم :: قل الله ثم ذرهم

محی الدین اربلی صاحب کتاب کشف الغمه می‏نویسد که: روزی در خدمت پدرم بودم که دیدم مردی نزد او نشسته و چرت می‏زند. در آن حال عمامه از سرش افتاد و جای زخم بزرگی در سرش نمایان گشت. پدرم پرسید این زخمِ چیست؟ گفت: این زخم را در جنگ صفین برداشتم. به او گفتند: تو کجا و جنگ صفین کجا؟ گفت: سالی به مصر سفر می‏کردم و در راه، مردی از غَزّه (شهری در فلسطین) با من همراه گردید. در بین راه درباره‌ی جنگ صفین به گفتگو پرداختیم.همسفر من گفت اگر من در جنگ صفین بودم، شمشیر خود را از خون علی و یاران او سیراب می‏کردم؛ من هم گفتم اگر من در جنگ صفین بودم، شمشیر خود را از خون معاویه و پیروان او سیراب می‏نمودم.و گفتم حالا که من و تو از یاران علی(ع) و معاویه‌ی ملعون هستیم، بیا با هم جنگ کنیم. لذا با هم در آویختم و زد و خورد مفصلی نمودیم. او بر من ضربتی زد و من بی هوش شدم. چون کمی به هوش آمدم، دیدم شخصی مرا با گوشه‌ی نیزه‏ اش بیدار می‏کند. چون چشم گشودم از اسب فرود آمد و دست روی زخم سرم کشید و فی الفور، بهبود یافت. آنگاه فرمود: همین جا بمان تا برگردم؛ و بعد اندکی ناپدید شد و سپس در حالی که سرِ بریده همسفرم را که با من به نزاع پرداخته بود در دست داشت، با چهارپای او برگشت و گفت این سر دشمن تو است. تو به یاری ما برخاستی، ما هم تو را یاری کردیم؛ چنانکه خداوند هر کس که او را یاری کند، نصرت می‏دهد. پرسیدم شما کیستید؟ فرمود: من صاحب الامر هستم. سپس فرمود از این پس، هر کس پرسید این زخمِ چیست، بگو ضربتی است که در صفین برداشته ‏ام[1]. [1] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏52، ص 75?

۱
۰
Mahdi@bdi
Mahdi@bdi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید