هر کسی یک نابغه است. ولی اگر یک ماهی را از روی تواناییاش در بالا رفتن از درخت قضاوت کنی، آن ماهی تمام عمرش را با این باور زندگی خواهد کرد که یک احمق است.
"انیشتین"
طبیعت در وجود هر کس استعدادهایی قرار داده که در صورت شکوفا شدن باعث رشد و سعادت وی می شوند اما مشکل از آنجا شروع می شود که ما گاهی این استعداد ها را کشف نمی کنیم یا به آن ها توجه لازم را نداریم. ممکن است در زندگی هم مسیر استعداد هایمان نباشیم و سعی در انجام آنچه را داشته باشیم که برایش ساخته نشده ایم. اما بدتر این است که اگر چه به استعدادمان اگاهی داریم اما به موفقیت نگاهی صفر یا صد داشته باشیم آنگونه که اگر به صد نرسیم به صفر راضی شویم. این جاست که تلاش هایمان یا بی ثمر می شوند یا آنچه را که انتظار داشتیم به دست نمی آوریم.
به دور از هر گونه زیاده گویی سعی می کنم صرفا با ذکر چند مثال پیرامون این موضوع به بحث بپردازیم.
جوانی جویای نام را در نظر بگیرید که همواره خویش را با سوپر استارهای سینما مقایسه می کند، استارهایی که به دلایل مختلف همچون ظاهری زیبا، استعداد ذاتی، تلاش های مداوم و... به این موفقیت دست یافته اند؛ این جوان با در نظر گرفتن شرایط موجود به این نتیجه می رسد که هرگز نخواهد توانست به موفقیت و شهرت جهانی دست پیدا کند، در نتیجه دست از تلاش می کشد و این راه را ادامه نمی دهد. شاید این جوان پیرامون شهرت جهانی درست اندیشیده و با وجود تلاش های فراوان باز هم در رسیدن به این هدف شکست میخورده اما همین شخص می تواند با ادامه این راه نه به محبوبیت جهانی اما به موفقیت در سطح کشور دست یابد و این بسیار بهتر از پذیرفتن شکست است.
کارگردانی را در نظر بگیرید که آرزوی تبدیل شدن به اسپیلبرگ دوم را در سر می پروراند اما با وجود شرایط موجود و نداشتن سرمایه لازم هرگز نمی تواند فیلم هایی به کیفیت هالیوود بسازد. اما ایا باید کاملا قید این حرفه را بزند یا در حد امکانات موجود دست به تولید آثار بزند؟ بلی! شاید هرگز نتواند به شهرت و محبوبیت این کارگردان دست یابد اما نسبت به شرایط و امکانات موجود می تواند در حوزه کاری خویش به موفقیت های زیادی برسد.
حال برنامه نویسی را تصور کنید که در ابتدای کار، خود را با متخصصان این حوزه مقایسه می کند و تصور ساخت پروژه های بزرگی همچون فتوشاپ یا ساخت سایت های پیچیده ترس بر اندام وی می اندازد. درست است که این برنامه نویس آماتور توانایی تولید اپلیکیشن های بزرگ را ندارد اما با اندکی تلاش و تمرین می تواند ایده های اولیه خود را در مدت زمانی نه چندان طولانی اجرایی کند و به موفقیتی نسبی برسد؛ در نتیجه ترس از کارهای بزرگ نباید مانع شروع کارهای کوچک تر شود. چه بسا که در آینده ای نه چندان دور توانایی انجام پروژه های بسیار سنگین تر را نیز پیدا کند.
نکته: در نهایت به این نکته پی می بریم که کمال پرستی ریشه بسیاری از شکست هاست. اگر چه میل به کمال در فطرت انسان ها جای دارد اما مقدار آن کاملا نسبی ست.
شاید نتوانم به قله دست یایم اما تپه ها هم منظره زیبایی دارند...
شاید نتوانم به سرعت باد حرکت کنم اما توانایی دویدن دارم...
شاید نتوانم پزشک شوم اما نقاش خوبی می شوم...
بدون شک مثال های بهتر و فراوان دیگری پیرامون این موضوع وجود دارند که تصور نمی کنم نیاز به بیان آنها داشته باشیم چرا که تا همین جای کار باید به مقصود این مقاله پی برده باشیم. با این حال خوش حال میشم نظرات دوستان رو داشته باشیم.