مهدیه معظمی‌
مهدیه معظمی‌
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

تنگسیر، برخواستن ققنوس از خاکستر


تنگسیر
تنگسیر


تنگسیر اولین رمان بلند صادق چوبک است. صادق چوبک اینبار شخصیت‌های معمول داستان‌هایش را کنار می‌گذارد و به سراغ نقش زدن تصویر یک قهرمان می‎‌رود. چوبکی که داستان‌هایش صحنه‌ای برای به تصویر کشیدن برش‌هایی از زندگی کسانی‌ست که معمولا در طول عمرشان اتفاق دندان‌گیری نمی‌افتد که کسی برای قصه‌گویی سراغشان برود، چوبکی که داستان‌‎هایش از زندگی روسپیان، راننده‌ها، فقرا، مرده‌شورها و دوره‌گردهایی می‎گذرد که گرد رخوت و خمودگی بر روزهایشان نشسته و تلاشی برای غلبه بر آن نمی‌کنند، اینبار او از خاکستر همۀ آدم‌هایی منفعل داستان‌ها قهرمانی را برمی‌خیزاند.

نکتۀ طعنه‌آمیزی که در این خصوص می‌توان گفت این است که برخلاف سایر داستان‌های چوبک، تنگسیر بر اساس ماجرایی کاملا واقعی اتفاق می‌افتد و زار محمد، یکه قهرمان داستان‌های چوبک، از دنیای واقعی پا به کتاب‌های او می‌گذارد.

قهرمان قصۀ تنگسیر زارمحمد است، قهرمانی کاملا خاکستری که خطا می‌‎کند اما همچنان برای خواننده قهرمان است. کسی که سلاح به دست می‌گیرد و به جنگ کسانی که حقش را خورده‌اند می‌رود.

چهل صفحۀ اول کتاب جاییست که چوبک دارد خطوط کلی داستان را می‌کشد، بیان افکار محمد وقتی که زیر درخت کنار نشسته تا خستگی درکند ما را وارد قصه می‌کند و شخصیت محمد را برای ما وصف می‌کند. او جوان و پرقدرت است. برای اهالی تنگستان حکم پهلوان را دارد. همسر و فرزندانش را دوست دارد. پای همان درخت کنار می‌فهمیم که چند نفر از شهری‌ها و بندرنشینان حاصل دسترنج سال‌های جوانی محمد را بالا کشیده‌اند و او به هر دری زده تا مالش را پس بگیرد اما دریغ از یک پول سیاه! محمد ناامیدانه در پای کنار حتی دست به دامن از ما بهتران می‌شود و به درگاه‌شان یک بسته شمع نذر می‌کند.

قصه‌ی فرعی گاو سکینه که محمد بخاطر آن مغازه‌اش را تعطیل کرده و در ظل آفتاب سوزان بوشهر به تنگستان برمی‌گردد، می‌خواهد پهلوانی او را به خواننده نشان دهد، اینکه محمد دلش برای آدم‌های فقیر و تنگدست می‌تپد و به یاریشان می‌شتابد.

قصه اصلی از جایی شروع می‌شود که محمد تصمیم به قتل می‌گیرد، قتل کسانی که مالش را بالا کشیده‌اند. چوبک استاد این است که واژه‌های دزد و قاتل و روسپی را از معنی تهی کند و آن‌ها را تبدیل به شخصیت‌هایی کند که خواننده با آن‌ها همدلی می‌کند و آرزوی نجات و رهایی‌شان را دارد. نمونه آن را در داستان‌های دزد قالپاق و عروسک فروشی هم می‌توان دید و حالا قرار است محمد، قهرمانی قاتل در تنگسیر باشد.

چوبک در تنگسیر از یک قاتل زنجیره‌ای تصویر شکوهمند یک قهرمان مردمی را می‌سازد که با تفنگش در بازار راه افتاده و کسانی که پول مردم را خورده‌اند یک به یک می‌کشد. در این میان هم همسر یکی از قربانیان، بی‌گناه کشته می‌شود اما این چیزی از حقانیت محمد در نزد نویسنده و خواننده نمی‌کاهد.

ما داستان تنگسیر را با روایت دانای کل می‌خوانیم، کسی که از لحظات محمد و روحیات و درونیات آن آگاه است، گذشتۀ او و روابطش را می‌داند و مکالمات خصوصی او با همسر و پدر همسرش را می‌داند. اما در نیمۀ داستان جایی که محمد پس از کشتن شیخ ابوتراب در کوچه‌های بوشهر راه افتاده تا به سراغ هدف بعدی خود برود راوی وارد قصه می‌شود و حدود یک صفحه به صورت اول شخص روایت می‌شود: «آمد از در خانه ما گذشت و من برای زمان کوتاهی او را دیدم. آدم گنده‌ای بود با چهره تابیده و چشمان خونبار...»

در این یک صفحه ما گذر زارمحمد از مقابل چشمان صادق چوبک جوان را داریم. همانطور که گفتم ماجرا و قصۀ زارمحمد واقعی است و چوبک در این رمان داستانی واقعی را روایت می‌کند و در این یک صفحه با تغییر دادن زاویه نگاه، تجربۀ شخصی خودش از این اتفاق را وارد داستان می‌کند.

صادق چوبک
صادق چوبک


صادق چوبک استاد بهره‌گیری از زبان عوامانه است و این در داستان تنگسیر تا آنجا ادامه پیدا می‌کند که خواننده به خودش می‌آید و می‌بیند که دارد با لهجۀ بوشهر و تنگستان مکالمات را می‌خواند. مثلا این لهجه را به‌ خوبی می‌توان آنجا که شهرو، همسر محمد، دارد با بز پیش آهنگ درد و دل می‌کند شنید: «تو که این همه چیز می‌خوری پس چرا شیر تو کلونات نیست؟ دیگه ما شیر لازم نداریم. دیگه کسی نیست شیر بخوره. خاله فاطمه! یه چیز بهت بگم به کسی نگی‌ها. اگه بازگو کنی خیلی برای محمد بد میشه. من رفتم همه چیزا رو گذاشتم توی بلم و روشونم با گونی گرفتم که کسی نبینه. کیسه پول هم یه جای خیلی خوبی خاکش کردم. بتو هم نمی‌گم کجا خاکش کردم. امروز دیگه روز آخر ماس. شوور شهسوارم رفته. شایدم دیگه هیچ وقت برنگرده. می‌دونی تو و خواهراتم همه به خیرالله فروختیم.»

جمال‌زاده خطاب به چوبک دربارۀ کاربرد زبان عوامانه در کتاب سنگ صبور می‎‌‎گوید: «املا را خواستید عوامانه باشد. لابد می‌دانید که هرچند من طرفدار انشای عوامانه هستم، با املای عوامانه میانه‌ای ندارم و معتقدم که خوانندۀ ایرانی خودش در موقع خواندن ممکن است با لحن و صوت عوامانه بخواند.»

اما به گمان من ماجرا در تنگسیر متفاوت است ما اینجا انشای عوامانه را برای بازتاب لهجه و حال و هوای بوشهر داریم و این اتفاق به شکلی هنرمندانه رخ داده است.

در پایان باید بگویم این نوشتۀ کوتاه و دانش اندک و نگاه کوته‎‌بینانۀ من نمی‌تواند آنطور که شایسته است به صادق چوبک و تنگسیر ادای احترام کند، اما رنجی که از ناشناخته بودن این نویسندۀ بزرگ و آثارش در بین هم‌سالانم می‌کشم من را وادار کرد که هر چند کوتاه و هر چند کم مایه دربارۀ این کتاب بنویسم و آن را به دوستان خودم معرفی کنم.

تنگسیرصادق چوبک
بیایید تا ابد دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنیم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید