مهدیه مبتکر
مهدیه مبتکر
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

تولد برند مانیلا (۱)

دیروز یه پست راجع به پرسونا گذاشتم، دوستان ویرگولی و غیر ویرگولی از همه جا به سوی من تازیدند این چی بود نوشتی، نه سر داشت نه ته، ما که هیچی نفهمیدیم، برو یه گوشه بشین به کارات فکر کن و خلاصه منو گوشه رینگ انداختن تا می خوردم زدن.

منم خیلی شیک پست را پاک کردم. واقعا فکر کردید تاب می آرم این همه نقد را تحمل کنم. راجع به من چی فکر کردید (واقعا:-)

از این به بعد اینجوری فکر می کنم که اومدم ویرگول مهمونی و یکی بهم میگه فلانی از مانیلا تعریف کن؛ اصلا چی شد این کارو شروع کردی، چجوری ادامه دادی، قشنگ از روز اول تعریف کن ببینیم چکارا کردی؟

خوب حالا که اینجوری شد بریم از روز اول شروع کنیم:

بریم به روزهای خیلی دور که من داشتم رو پایان نامه ارشدم که قسمتی اش راجع به گیاهان دارویی بود کار می کردم. اون جا تو مقاله ها با واژه ای به نام essential oil آشنا شدم. واقعا نمی دونستم چی هست و هیچ معادل فارسی هم براش نبود که البته به نظر من هنوز هم معادلی نیست که واقعا جان کلام را منتقل کنه. روغن اسانسی یک ترجمه کلمه به کلمه است نه معادل فارسی.

بگذریم

این کلمه ته ذهن من موند تا بعد از تموم کردن MBA. دوباره یادش افتادم و با دوستم نشستیم به سرچ و تحقیق.

فهمیدیم هند تولید کننده اصلی روغن اسانسی هست و خوب مسلما قیمتهاش نسبت به همه جا بهتر بود.

بالاخره تمام شجاعتمون را جمع کردیم و به یه شرکتی تو هند ایمیل زدیم:

ببخشید میشه یه کم برای ما روغن اسانسی بفرستید ببینیم این روغن اسانسی که میگید چی هست اصلا. شرکته هم گفت بله چرا نمیشه و ۴ نوع روغن هر کدوم به حجم ۱۰ سی سی برامون فرستادن. الان از شریک جان پرسیدم یادت هست اون ۴ تا روغن چی بودن؟

گفت فک کنم لیمو، لوندر، شمعدانی بود و چهارمی هم یادش نیست که مسلما منم یادم نیست ولی شاید روغن گریپ فروت بود.

خلاصه روغنها رسیدن و ما مشعوف که عجب چیزیه و دممون گرم که اینو پیدا کردیم.

عزممون جزم شد که یه مقدار کمی روغن اسانسی بخریم و یه بازار براش بسازیم. اینجا دیگه خیلی وارد جزییات نمیشم که با چه دردسری تونستیم ۳۰ کیلو روغن از مبادی قانونی کشور وارد کنیم.

فکر کنم یه روزی تو بهمن ۹۴ بود که ۳۰ کیلو روغن رسید و من و نیلوفر وایساده بودیم بالای سرش، سراسر بیم و امید.

خوشحال از اینکه بالاخره محصول تو دستمونه و مضطرب از این که حالا اینو چجوری بفروشیم.

اولین چالشی که باهاش روبرو بودیم بسته بندی بود. نگم براتون که چقدر ۴راه ولیعصر (قسمت فروش مواد آزمایشگاه) و ناصرخسرو (خیابون اصلی و پس و پشت هاش) و بازار را گشتیم. روغن اسانسی حتما باید تو شیشه تیره بسته بندی بشه. تو عکسها هم دیده بودیم که باید یه قطره چکان هم داشته باشه. از یه طرف هم دلمون می خواست برای روغن پایه یه شیشه پیدا کنیم که درش چوب پنبه باشه. برای دونه دونه اینا گشتیم و گشتیم و واقعا به سختی پیداشون کردیم، روزگاری بود.

زیاد کشش نمی دم، بعد گفتیم خوب مشتری های بالقوه کیا هستن. معلوم بود سالن های ماساژ. سالنی نبود که نرفتیم. تقریبا تمام شهر را با هم زیر پا گذاشتیم. واقعا سالنی تو تهران نیست که اون روزا روغنی ازمون نپیچوندن:-) ولی چیزی ازمون نخریدن، چرا؟

چون سالن ماساژ از روغن سنتتیک استفاده میکنه و واقعا نمی آد کلی پول بده روغن طبیعی استفاده کنه. پس اولین گروه مشتری که برا خودمون متصور شده بودیم به فنا رفت.

از اون روزها خیلی گذشته و واقعا تقدم و تاخر اتفاقات و تصمیم ها یادم رفته ولی فکر کنم بعدش تصمیم گرفتیم یه فروشگاه آنلاین درست کنیم.


مارکتینگتحقیق بازاردیجیتال مارکتینگروغن مانیلا
خاطرات صد در صد واقعی یک جهانگرد نیمه وقت که با آموزش یوگا و دیجیتال مارکتینگ سعی میکنه پول در بیاره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید