زیاد اهل فیلم و تلویزیون و رسانه ها و اخبار نیستم ولی هر از گاهی فیلم هایی را که به دلم بنشیند یا تعریف شان را شنیده باشم یا مشتاق تماشایشان باشم را نگاه میکنم.
در کل با تلویزیون رابطه خوبی ندارم و بندرت در تلویزیون فیلم میبینم شاید گاهی به سینما بروم و گاهی هم در گوشی تلفن همراهم فیلم نگاه میکنم .
با اینکه خیلی کم فیلم تماشا میکنم ولی فیلم هایی را که نگاه میکنم خوب در خاطرم می مانند و از طرفی خیلی به فیلم همزاد پنداری میکنم شاید یکی از دلایلی که فیلم نگاه نمیکنم همین باشد بخصوص سریال را اصلا تماشا نمیکنم چون نمیتوانم منتظر قسمت بعدی میشوم و در بازه ای که قرار است منتظر باشم دلواپسی و نگرانی مجالم نمیدهد و تمام این مدت تمام فکر و ذکرم میشود اتفاقی که قرار است در قسمت بعدی بیفتد تمام سریال ها هم معمولا با اتفاقات ناگوار تمام میشوند و این نگرانترم میکند .
فیلم های خیلی استرسی را نگاه نمیکنم و معمولا فیلم هایی را نگاه میکنم که یا یک اثر هنری باشد یا چیزی از آن یاد بگیرم یا حال دلم را خوب کند فیلم های تخیلی را خیلی دوست دارم شاید فیلم های طنز در هیچ کدام از دسته بندی بالا نباشد ولی فیلم های طنز را برای خوب شدن حال دلم نگاه میکنم
مدتی ست که دارم فکر میکنم کدام فیلمی را که دیده ام انتخاب کنم و بدون اینکه انتخاب کنم شروع به نوشتن کردم و اکنون یک فیلم خیلی خوب که از نظر خودم هم فیلم فوق العاده ای بود به ذهنم رسید و تصمیم دارم فیلم قانون مورفی را که به دعوت یکی از دوستان خوبم در سینما نگاه کردم نقد کنم صد البته که تخصص اینکار را ندارم نه تخصصی از بازیگری و کارگردانی دارم و نه تخصصی در نقد فیلم ، ولی خب در حد معلوماتی که دارم و یا برداشت های خودم مینویسم .
فیلم قانون مورفی ساخته رامبد جوان هست رامبد جوان هم بازیگر هم هم کارگردان فیلم هست فیلم قانون مورفی قصه مرد پلیسی هست که خیلی بدشانسی و بدبیاری می اورد همسرش طلاق گرفته و به همسرش مهریه پرداخت میکند و فیلم از یک ماموریت ناموفق این پلیس شروع میشود و در پی ناموفق بودن این ماموریت این پلیس اخراج میشود و تمام اختیارات خود را از دست می دهد و بقول معروف قوز بالای قوز میشود و مشکلاتش چند برابر میشود و در ادامه داستان یک از دوستان این پلیس که او هم قبلا پلیس بود و او نیز اخراج شده بود به میان می آید که دخترش ربوده شده است و به کمک پلیس بدشانس میخواهد دخترش را نجات دهد .
پلیس بدشانس به قانون مورفی معتقد هست در قانون مورفی اینگونه است که همیشه بدشانسی می آوری یا یه همچین قضایایی ....
مثلا در قانون مورفی میگوید که اگر عجله داشته باشی به محض اینکه برسی به ایستگاه اتوبوس ، اتوبوس حرکت میکند یا وقتی عجله داری مدت طولانی در ایستگاه اتوبوس منتظر می مانی ولی اتوبوس نمی آید و برعکس وقتی عجله نداری به محض رسیدن به ایستگاه ، اتوبوس میرسد و تو میتوانی سوار شوی تمام قانونی که مورفی نوشته اینگونه است و این شخص بخاطر اینکه تابع قانون مورفی است همیشه بدشانسی می آورد.
به نظر من قانون مورفی اشتباه است یعنی اشتباه نیست ولی این اثر تلقینی و قانون جذب و دفع است که این اتفاقات را پیش می آورد و قانون مورفی درست از آب در می آید وقتی در ذهن خودت به شاید ها و احتمالات فکر میکنی این شاید ها و احتمالات را جذب میکنی و اکثرشان در زندگیت اتفاق می افتد و تو گمان میکنی براساس قانون مورفی این اتفاقات رخ داده و بدشانسی گریبان گیر تو شده است ضرب المثل معروفی است که می گوید از کوزه همان برون تراود که در اوست .... در ذهنت به هر چیزی انرژی بدهی و به هر چیزی فکر کنی همان در زندگیت رخ می دهد چه خوب چه بد.....
با کلی ماجراهای پلیسی و طنز گونه این دو پلیس اخراجی در پی دختر ربوده شده هستند تا میرسند به جایی که در ویلایی که متعلق به جوانهایی بود که مواد مخدری به اسم علف مصرف میکردند ، کیکی را میخورند که علف داشت و به اصطلاح سرخوش میشوند و وقتی به محل ربوده شدن دختر میرسند توهم میزنند و پلیس معتقد به قانون مورفی ، رییس باند را همان مورفی معروف میبیند و درنهایت دختر ربوده شده و باند قاچاق توسط پلیس دستگیر میشوند .