mahdieh.pashapour
mahdieh.pashapour
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

کفشهای سخنگو

کفشهایم...

الان در دهه سوم زندگیت هستی و من از اولین های زندگیت همراهت بوده ام کنارت بوده ام رفیقت بوده ام هر لحظه ات را شاهد بوده ام وقتی که تازه پا به راه رفتن برداشته بودی کیف دنیا را میکردی که برای اولین بار باهم راه میروم من قند در دلم آب میشد دختر بچه نحیفی اولین قدم هایش را با من برمیدارد و از این قدم ها پدر و مادرش چقدر خوشحال هستند با چه شوقی مرا بعنوان اولین یاری گر قدمهایش انتخاب کردند و چقدر گشتند تا مرا پیدا کردند و مرا به خود با خانه آوردند با چه صبوری مرا به دختر بچه شناساندند و قبولاندند که با من راحتتر راه میرود با من آسیبی به پاهای کوچکش نمیرسد من از آن اولین قدمهایت با تو هستم تا به امروز که چند روزی نیست وارد دهه سوم زندگیت شدی سه دهه دوستی سه دهه همراهی سه دهه رفاقت ....

تو برای خرید من وقت زیادی صرف میکنی چون من در تمام لحظه هایت هستم وقتی به چیزی فکر میکنی ساعتها به کمک من راه می روی بخاطر همین است که ساعتها برای من وقت میگذاری تا مرا پیدا کنی به همه جوانب تهیه من فکر میکنی راحت باشم برایت ، با نمک باشم برایت ، با دوام باشم برایت ، از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشم برایت، ماندگار باشم برایت ، به تیپ و لباست بیاییم .

همیشه خودت هم می گویی برای پیدا کردن یک جفت جدید از من یک جفت از من را به اصطلاح فدا میکنی

خوشحالم که با تو به هر جایی میروم روزهای گرم تابستان را ساعتها ساعتها بدون وقفه با من راه میروی شاید بیشتر از پنج ، شش ساعت در پیاده روی ها با تو هستم گاهی خسته میشوی و در جایی لختی استراحت میکنی و به من نگاه میکنی و از من تشکر میکنی بخاطر این همراهی ام ، این تشکر و قدرانی برایم ارزشمند است درست که برای من وظیفه ای مشخص شده ، وظیفه من بودن در پاهایت است وظیفه من مراقبت از پاهایت در برابر آسیب و کثیفی و سرما است اما برای من جای بسی خوشحالی است که در قبال انجام وظیفه ام از من تشکر شود برای همین است که گاهی سالها با تو میمانم و خراب نمیشوم این قدردانی یک جان دوباره به من میدهد انگار از نو متولد میشوم البته ناگفته نماند که تو خودت هم همیشه از من مراقبت میکنی تا زود خراب نشوم و سالها با تو بمانم خیلی وقتها خودت به من گفته ای که به من عادت کرده ای و تا ضرورتی نباشد جدیدم را تهیه نمیکنی .

با بسیاری از همکارانم در مهمانی ها ، درایستگاهها در مسافرت ها در شلوغی ها و دورهمی هایمان هم صحبت میشوم درد و دل میکنیم از سختی ها و خوبی های زندگی هایمان بهم میگوییم آنجا و درمیان آن صحبت ها و درد و دلها است که قدر تو را میدانم میبینم تو رفتار خوبی با من داری انگارجزعی ازوجود تو هستم بارها از همکارانم شنیده ام که میدویند صاحبشان از آنها خوب مراقبت نمیکند به اینور و آنور پرت میکند قبل از اینکه بلااستفاده شوند جفت جدیدی تهیه میکنند و آنها از اینکه قرار است در گوشه ای بمانند یا به سطل زباله برود ناراحت میشوند. من از این بابت خوشحالم و از تو ممنونم که من را مهم میدانی از هر لحاظ قدر مرا میدانی و مراقبم هستی

وقتی در تنهایی هایت در گوشه کنار خیابان یا محل کار و مهمانی ها به من نگاه میکنی و لبخند میزنی و چشمکی که میلیونها حرف و حدیث در آن نهفته است به من میزنی میخواهم بال در بیاورم از اینهمه رابطه نزدیکم با تو ... قول میدهم همیشه یار خوبی برایت بمانم ....

کفشمراقبت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید