ویرگول
ورودثبت نام
mahdiehtakfallah
mahdiehtakfallah
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

معنای فقه برای من چیست؟

در دوران نوجوانی همواره در این فکر بودم که آیا می‌توان به واقعیت دستورات و اوامر و نواهی خدا این موجود ناشناخته پی برد؟ با این پرسش مدت‌ها دست به گریبان بودم. شاید برایم خیلی زود بود ولی متوجه ناتوانی ما و فاصله ی عجیب و غریبمان از دنیای الوهیت بودم. برایم بسیار جذاب و ضروری می‌نمود که بیشتر دنیای خالق را بشناسم تا طبیعتا بهتر دستوراتش را بشناسم.

وقتی در دانشگاه و بعدتر در مراتب بعدی به دنبال آموختن ساز و کار استنباط شدم، قضیه جدی‌تر شد. انگار پیش از اینها دستیابی به دستورات الهی و فهم سلایق او با تمام سختی اش سهل‌تر بود. من اصول فقه خوانده هرچه در کلمات اصول فقه بیشتر غرق می‌شدم از فهم و درک قواعدی کلی و ثابت ناامیدتر می‌شدم.

فقه برای من رشته‌ی دانشگاهی نبود که در آن به دنبال مدرک تحصیلی و شغل آینده بگردم؛ برایم گم‌شده بود. راز بود. شیوه‌ی زندگیی بود که سخت تشنه‌ی آن بودم. فقهی که دیگران می‌بینند قواعدی خشک و بی روح است و گاهی سخت و نامرتبط با دنیای آدمی. فقی که من می‌دیدم، رویکردی آرامش‌بخش و امن به زندگی بود. بقای امنیت و آرامش روحیی که در این نوع سبک زندگی طلب می‌کردم مرا سخت جان می کرد. دیگر متن عربی و مغلق‌گویی‌های گاه و بی گاه نویسندگان کتب فقهی آزارم نمی‌داد و از این بدتر از پرداختن به ابهامات و گره های فهمی که برخی در راه استنباط طرح کرده بودند هراسی نداشتم.

داستان از همین‌جا شروع شد که من از پرداختن به گره‌های معرفت‌شناسی فقه، هراسی نداشتم. رساله‌ی دکتری ام موضوعی بود در حیطه‌ اخلاق استنباط. من فقه خواهده و اخلاق استنباط؟! آمیختگی روش نقلی در فقه شهره‌ی آفاق است. برائت اساتید و علمای فقه از فلسفه که عمده‌ی بحث اخلاق استنباط سر از آنجا در می‌آورد، مانعی بر سر راه! به هر لطایف‌الحیلی شده رساله‌ی دکتری را تمام کرده. راضی نبودم اما از ورود به این موضوع نپرداخته لذت می‌بردم.

هم‌اکنون با وجوداینکه حدود دو سالی است دفاع کرده ام اما دست از مطالعات و دغدغه‌هایم نشسته‌ام. شهروند شهر فلسفه شده‌ام؛ از بابت شاخه معرفت‌شناسی. هرچه می‌گذرد و فهم من از این حوزه بیشتر می شود، زندگی برایم جذاب‌تر و معنادارتر می‌شود. هم اکنون خوب می‌دانم که چقدر ما با دنیای الوهیت فاصله داریم و چقدر در دستیابی به دستورات الهی ناتوانیم. برخی را می‌بینم که فهم این ناتوانی آنها را از این دستورات دم دستی کتاب و سنت دور می کند؛ اما روحیات و تجربه ی من به گونه‌ای بوده است که بیشتر به همین داشته‌ها چسبیده‌ام و به همین‌ها همچون غنائمی می‌نگرم که آدمی در رزم با جهل و رذیلت در طول تاریخ دست یافته است.


استنباطاستنباط‌فقهیاصول‌فقهمعرفت‌شناسی‌فقهفقه
خرسند از موهبت زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید