Mahdi
Mahdi
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

برای اتباع حسابی باز نمیکنیم !!!

ذهنم درگیر است، این روزها به تمام بانک ها سر میزنم، قرار است از کارفرما هزینه کاری که انجام دادم را دریافت کنم، اما حسابی ندارم که پول و حقم را دریافت کنم ! تمام بانک های شهر را زیر رو میکنم.

از صادرات، ملت و پاسارگاد تا ملی، کشاورزی و اقتصاد !!! خلاصه روند این روزهایم اینطور است که :

وارد بانک میشوم، نوبت میگیرم، بعد از گذشت مدت نسبتا کوتاهی نوبتم فرا میرسید، درخواست حساب میکنم، مسئول باجه نگاهی به صورتم می اندازد، بعد از چندثانیه سکوت میگوید : برای اتباع حسابی باز نمیکنیم ! اگر باز کنیم باید n تومان سپرده یکساله در بانک ما بگذارید که آن هم معلوم نیست که سیستم اجازه بدهد یا ندهد.

معمولا تشکر میکنم و به بانک بعدی میروم و همین روند ادامه دارد ...

این روزها میگذرد و به شب میرسد، میگویند قبل از خواب به رویاهایتان فکر کنید، شاید رویاهای هم سن و سالان من یک آپارتمان بزرگ و ماشین پورشه و ازدواج با فرد مورد علاقه شان باشد، اما ماجرای ساعات پایانی روز من مقداری متفاوت است :


در کشوری باشم که از قدم گذاشتن روی سنگ فرش هایش هراسی نداشته باشم، از چهره ای که خداوند به من عطا کرده، خجالت نکشم. بتوانم با تمام مردم به راحتی معاشرت داشته باشم بدون آنکه نگاه ملیتی در کار باشد ! چه از روی ظلم و نفرت ! چه از روی دلسوزی و محبت ! تنها چیزی که من میخواهم، عادی بودن است.

همین ! فقط عادی باشم، یکی مثل بقیه. در خیابان که راه میروم، کسی به من ظلم نکند که بعد از آن دیگری برایم دلسوزی کند ! وقتی درمورد بازی استقلال و پرسپولیس نظر میدهم، کسی به من نگوید : اصلا به تو چه !! برو دنبال تیم کابل سیتی و هرات یونایتد خودتان !! وقتی وارد موبایل فروشی میشوم تا با پولی که بعد از مدتی کار کردن فراوان به دست آورده ام برای خودم موبایل هوشمند و بهتری را بخرم، فروشنده نگاه رو به پایین به من نداشته باشد، من را احمق فرض نکند، به من نگوید همشهری هایت هم ازین بردند !! خلاصه من میخواهم عادی باشم ! همین. اگر خواسته زیادی است، بهتر آنکه به وطن خود بازگردم.


این روزها تک تک این کلماتی که برایتان نوشتم، دور سرم میپیچد !! مهدی ! چرا ؟ واقعا چرا اینجا مانده ای !؟ برووو ! برووو جایی که رویایت عادی بودن نباشد !! برووو ! نمان ! برووو ...

و مهاجر تو ماندنی نیستی ...

افغانستانافغانمهاجراتباعبانک
مهدی هستم، یک فارسی زبان ولی با لهجه دَری ! اتفاقاتی که در عالم مهاجرت برایم رخ میدهد را از دل و ذهن به ویرگول منتقل میکنم. زنده باد انسانیت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید