امروز در نشست اقتصادی حضور داشتم. باترکیبی از اندیشمندان و فعالین این حوزه که با کوله باری از تجربه آمده بودند و کلی آمار و ارقام درست وضعیت نگران کننده اقتصاد را بازگو کردند و در تمام این گفتگو ته دلم خالی شد که چه وضعیت بدی را با چه میزان خسارت در حال گذران هستیم.
حرف هایی از جنس افسوس نسبت به سال های ازدست رفته و رقبا و همسایگانی که با شرایط حتی بدتر از ما وضعیتی مطلوب و عالی دارند.
پیرمرد صنعت گری که خودش را پژوهشگر این حوزه می دانست و اما سمت های اجرایی را قبلا تجربه کرده بود و هم اکنون نیز تولید کننده بود اما اصرار داشت که پژوهشگر بنامندش و همه حرف هایش را اسلایدهای چاپ شده ای کرده بود که به عنوان سند در هر بخش به ما نشان می داد. حرف هایی که در عین عشق به ایران و علاقه به این مملکت پر از درد نشنیدن بودن و پر از افسوس، دیگرانی که در جمع حضور داشتند و به نوبت حرف میزدند اما انرژی کمتری داشتن و شاید جاهایی کلی گویی می کردند اما پیرمرد بسیار پر انرژی و آماده و با آمار و ارقام حرف می زد.
شاخ و شانه می کشید که حاضر است با هرکه دلش می خواهد مناظره کند، پر از راهکار بود تا جایی که گفت برای روحانی نامه ای نوشته و نظرش را گفته یعنی تنها غر نمی زد بلکه راهکارهم داشت و بعد از آن برای رئیسی نامه نوشته است و حتی در دیداری حضور به او گفته است و حالا هم برای پزشکیان دو نامه نوشته است و در آن بازهمان مواردی که در همه این سال ها نادیده گرفته شده است را گفته، ناراحت بود از چینش تیم اقتصادی دولت و معترض که چرا فردی که به دروغ دوسال پیش آماری داده بود و بعد رسوا شد به عنوان یکی از وزرای پیشنهادی معرفی شده است.
پیرمرد دلش برای ایران حسابی می سوخت و در همه حرف هایش یک عصبانیت ضمنی وجود داشت، ناشی از نفهمی جماعتی که بر سر کار هستند. یکی از مطالباتش این بود که؛ آنی که می خواهد بر مسند اقتصاد و صنعت بنشیند بیاید و در جمع متخصصین گفتگو کند تا عیارش مشخص شود، این برنامه های کپی پیستی و کلی گویی که خروجی نخواهد داشت. وقتی ریشه ها را نمی دانند چه کار اقتصادی؟ معتقد بود به جز در یکی دو مورد خاص در همه این سال ها دولت اقتصادی نداشته ایم و دولت سیاسی داشته ایم. اما جایی از حرف هایش خیلی عجیب و عمیق بود؛ آن جا که گفت ما دکترای اقتصاد بی سواد داریم آن جا که گفت عاملان وضع موجود نمی توانند نجات بخش آن باشند، آنجا که گفت در دانشگاه چیزی یاد نمی دهند و خروجی اقتصاد خوانده در سیاستگذاری هایش پر از غلط و اشتباه است. آن جا که گفت دانشگاه و تحصیل علم یک کار تمام وقت است این درحالی است که بسیاری از مسئولین در حین کار مدرک دکتری گرفته اند و کجا می شود درس را پاره وقت خواند. آن جا که گفت نگران است همین مسئولین دکتر دانشجویانی بدتر از خود را تحویل می دهند.
حرف هایش همه درست بود. از ناامیدی و سیاه نمایی نمی گفت از واقعیت گمشده بین آمارهای غیر واقعی و بزک شده می گفت، گفت وسط جنگیم دلیل ندارد قمپز درکنیم؛ ارز نداریم چرا کالای لوکس می آورید؟ ارز نداریم به مردم راستش را بگوییم ارز کم داریم.
اما انتهای حرف ها یک جمله در 73 سالگیش گفت؛ توسعه و رشد از کوله پشتی هیچ سربازخارجی وارد کشور نمی شود و وارداتی نیست و از داخل باید درست گام برداشت و درستش کرد.
شاید جان کلامش همین بود، خودمان فکری باید بکنیم و منتظر هیچکس نمایم البته اگر مصلحت بگذارد.