اثر نوا در واقع چیزی بین خوشحالی و ناراحتیست،برای اینکه کامل متوجه بشین داستانی رو تعریف میکنم، یک فرد به نام مهدی،سگی داشته به نام"پات"یه روز مهدی سگش رو برای گردش به بیرون میبره،سگ ناگهان گربه ای رو میبینه،پات که از دیدن گربه خوشحال شده بود سریع به سمتش میره،اما اون گربه فرار میکنه،سگ هم به دنبال اون سگ کیلومتر ها میدوه،هنگامی که به یک بن بست میرسه گربه قرار میکنه و سگ متوقف میشه،سگ فهمیده بود که گم شده و حیران و ناراحت در شهر بزرگ گم شده بود،اون دنبال صاحبش میگشت اما پیداش نمیکرد،مهدی هم از اون طرف دنبالش سگش میگشت اما نتیجه ای نداد،مهدی شب رفت خونه و بسیار آشفته و ناراحت،جوری که انگار بدترین شب زندگیش بود،اون با خودش میگفت،لعنتی،من خیلی بد شانسم!چند روز بعد زنی در خونه مهدی رو میزنه،اون زن سگ مهدی رو پیدا کرده بود آورده بود،اسم اون زن"شهین"بود،مهدی هم برای تشکر از شهین اون رو به کافه ای دعوت میکنه،رفته رفته اونا با هم دوست صمیمی میشن،تا جایی که مهدی از شهین خوشش میاد و و ازاش خواستگاری میکنه.مهدی با خودش میگفت من خیلی خوش شناسم که سگش گم شد و با شهین آشنا شدم،درست برعکس ساعت های اولیه گم شدن سگش!.مهدی یک روز به دیدن شهین میرفت،اون طاقت نداشت و سرعتش خیلی زیاد بود،یک دفعه میبینه جاده در اثر حوادث طبیعی بن بست شده اوت اون سریع ترمز میگیره،اما دیر شده بود!،اون به درخت برخورد میکنه و بیهوش میشه.مهدی در بیمارستان به هوش میاد و دکتر بهش میگه ما باید آزمایش بگیریم و مطمئن بشیم که ضربه مغزی نشدی،مهدی بعد از آزمایش به روی تختش در بیمارستان میخوابه و با خودش میگه:من خیلی بدشناسم،آخه امروز باید برم به دیدن شهین؟بعد از چند ساعت دکتر میاد میگه باید درمورد آزمایش باهات صحبت کنم!،یک خبر خوب دارم یک خبر بد!،مهدی به سرعت میگه آقای دکتر خبر بد رو بگو،خبر بد،دکتر میگه خبر بعد اینه که یک تومار در سرت پیدا شده که به سرعت باید درمان بشه،خبر بد اینه که در اثر تصادف چیزیت نشده.در واقع اگه مهدی تصادف نمیکرد اون تومار بزرگتر میشد و باعث مرگ مهدی میشد.مهدی با خودش میگه:چه خوش شانسم که امروز داشتم میفرستم خونه عشقم،درست برعکس ساعت های اولیه تصادف!
امیدوارم "اثر نوا" رو به خوبی متوجه شده باشید