غریزه فیلمی به کارگردانی و تهیه کنندگی سیاوش اسعدی که پس از سه سال توقیف در فجر چهل و سه به نمایش درآمد و در این روزها نیز در حال اکران عمومی است و با فیلم بچه مردم محمود کریمی مقایسه میشود.

فیلم که شروع میشود، قاببندیها، صحنه و تصاویر خوش رنگ و لعاب، در همان آغاز جلب توجه میکنند، و چه بسا اگر این حساسیت در کارگردانی وجود نداشت، فیلم در چند سطح پایینتر از وضع فعلیاش قرار میگرفت.
اما تمام این کارگردانی و خوش ساختی، بر روی فیلمنامه، روایت، و شخصیتهای ضعیفی برپا شده است. دقیقا نیمی از دو ساعت فیلم صرف شکل دهی رابطه پسر 14 ساله و دختر 16 ساله میشود، رابطهای که در ابتدا برپایه غریزه است و به سمت رابطه عاطفی میرود. بعد از یک ساعت که این فانتزی سانتیمانتال به پایان میرسد، تازه یاد فیلمساز میافتد که باید گره افکنی کند. نیم ساعت بعدی، از فانتری، تبدیل به درام اجتماعی میشود، به سرعت گره افکنی میکند و به سرعت آنها را باز میکند و دقایق پایانی نیز صرف نتیجه گیری و بیانیه دادن میشود. و تمام اینها در حالی است که بخش زیادی از فرآیند توضیح گذشته و گره گشایی در مونولوگ امین حیایی شکل میگیرد و پس از آن هیچ برخوردی بین پدر و پسر، پسر و دختر شکل نمیگیرد. اینها مسائلی هستند که باید بخش بیشتری از فیلم را تشکیل میدادند، نه شکل گیری رابطه پسر و دختر. این عدم تناسب روایت و اولویوتهای غلط آن بخشی از دلایل هدر رفت فیلم میشود.
ضعف دیگر فیلم در شخصیتها و پرداخت آنهاست. شخصیت دختر، در ابتدا بعنوان دختری سبکسر معرفی میشود که با زبانبازی و شیطنت پسر را جذب خود میکند، در حالی که جلوتر مشخص میشود به تازگی مورد تجاوز قرار گرفته و حامله است. بعید است دختر نوجوانی با این تجربه تلخ در زمان نه چندان دور، نه تنها گوشه گیر و افسرده نباشد، بلکه بیپروا سر به سر پسری غریبه بگذارد، اما تمام پرداخت این مسئله در جای زخم خودکشی او خلاصه میشود. پس از اینکه در نیمه اول به پسر نزدیک میشود، در نیمه دوم به راحتی خود را در اختیار پدر میگذارد و پسر را رها میکند.
لحظات کمدی که در فیلم گنجانده شده، به خوبی کار میکند اما در جایی که هیچ قصدی برای گرفتن خنده وجود ندارد، رفتار بیمنطق دختر باعث خندهی کل سالن میشود.
شخصیت پردازیها و تحولات، صرفاً با کارهای ظاهری صورت میگیرد. پدر هرچند که بالقوه شخصیت قوی دارد، بعد از غیبت در نیمی از فیلم، از سفر برمیگردد در حالی که بدون فراز و نشیبی تصمیم به ازدواج با دختر گرفته و درگیری درونیاش را صرفاً با مست کردن مدام نشان میدهد. فیلمساز او را فردی بیاهیمت به مسائل دینی معرفی میکند اما با شارلاتانیسم تمام، شریعت را دلیل جدایی پسر از دختر عنوان میکند.
شخصیت زن دوم مرد با بازی ژاله صامتی، با تک سکانسی که دارد، عمیق و باورپذیر از آب درآمده است.
به مادر دختر، با تمام پتانسیلی که دارد، توجهای صورت نگرفته. و خواهر پسر، که کل فلسفه حضورش به سکانس درگیری با مادر و دختر خلاصه میشود.
پسر نیز میان انفعال و کنشهای بیمنطق نوسان دارد و در نهایت از سطح یک تیپ فراتر نمیرود.
فرم حساب شده به غریزه اجازه شنیده شدن میدهد. تقریباً تمامی عناصر میزانسن، اعم از صحنه و لباس، بلاکینگ، موسیقی، قاببندیها، دوربین و حتی کالرگرید در هماهنگی نسبی با حس اثر قرار دارند یا دستکم آسیبی به درام نمیزنند. این یعنی فیلمساز زبان تصویر را میشناسد.
این به معنای سانتیمانتال بودن بمانند روایت نیست. هرچند موسیقی فیلم، هم از نظر جنس و هم میزان استفاده، در مرز اغراق حرکت میکند. بعضاً آنقدر پررنگ است که اجازهی بیان به تصویر نمیدهد و بعضاً هماهنگی موسیقی و موقعیت، لحظات موفق فیلم را میسازد.
حرکات دوربین گرچه در مرحله ایده درستاند، اما در اجرا تمیز از آب در نیامدهاند و حتی تکراری میشوند. تدوین به خوبی ریتم فیلم را حفظ کرده و علیرغم رویدادهای اندک نیمهی نخست، فیلم از نفس نمیافتد و کالرگریدی که به مرور با شرایط صحنه تغییر و حس را تقویت میکند.
مثلث امین حیایی، پانتهآ پناهیها و ژاله صامتی در نقش خود موفق عمل میکنند، بویژه صامتی که حضوری اندک اما پررنگ دارد. اما تفاوت کیفیت این مثلث با زوج پسر و دختر کاملا مشهود است و مطلوب نیست.
در مجموع، غریزه اسعدی در فرم، بهقدری حسابشده است که ضعفهای فیلمنامه را تا حدی میپوشاند، اما در سطحی باقی میماند که بیشتر به چشم میآید، تا که به دل بنشیند. غریزه فیلمی است که از لحاظ ظاهری میدرخشد اما در عمق، خاموش است؛ خوشساخت اما بیتاثیر.
یادداشتی از: محمدمهدی کریمی